شاگرد گالیله: بدبخت ملتی که قهرمان ندارد.
گالیله: نه، بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز دارد.
(نمایشنامه «گالیله» برشت)
در این که مبادی تغییر حیات جامعه بر چه اساسی بوده و چرا هیچ وضعی برای همیشه پایدار نیست و چه عامل یا عواملی نقش عمده را در این تغییر دارند، برخی از اندیشمندان را نظر بر این است که تغییر و تحولات و تکوینها را در خود جامعه و بستر زمان باید جستوجو کرد و تغییر هر وضع و امری را مستلزم یک ضد و نقیضی میدانند که دگرگونی را باعث میشود و آن دگرگونی تضاد آن ضد و نقیض را حل و آنها را به وحدت میرساند، آن وحدت حاصله دوباره نقیض نابودکننده خود را در خود پرورش میدهد و همین تسلسل تکوینی زندگی و تکامل عالیتری را در خود میپروراند. به قول فیلسوفانی نظیر شیلینگ «در هر حقیقتی وحدت اضداد مستقر است» یا به قول فیخته، سر و بسط و تکامل هر حقیقتی عبارت از موضوع و ضد آن و ترکیب یا برآیند آن دو (تز– آنتیتز و سنتز) که در اصطلاح فلسفی آن را «حرکت دیالکتیکی» میگویند. گرچه فلاسفه برای این روند اصطلاحات تعاریفی منظم ابداع کردهاند اما از قدیمالایام در ادبیات و فرهنگ و باورها این امر به صورت وجود «خیر و شر» مطرح بوده است. در مورد اینکه شخصیتها تاچه میزان در تغییر و تحولات نقش دارند «کانت» معتقد است که تناقضات عالم واقع به وسیله پیشرفت و تکامل حل شده است و مردان بزرگ خلاق و مبدع نبودهاند، بلکه به منزله قابلههایی بودهاند برای آن چه روح زمان بدان آبستن بوده… نوابغ فقط نظری به مقتضیات زمان خود داشتند… که جنین آنها در زمان تکوین یافته بود. بنابراین گرچه اندیشمندان برای مردان بزرگ و نوابغ یا به طور کلی شخصیتها و نبوغشان نقش مهمی در سیر جوامع قائلاند اما آن را عامل تعیین کننده نمیدانند. انسان از آغاز حیات خود برای غلبه بر مشکلات و استفاده از طبیعت همیشه در تلاش و تکاپو برای بهتر و انسانی زیستن بوده است. انسانها از لحاظ توانایی رهبری و مدیریت و بسیج نیروها، خلقیات، اقتدار، روح و روان با هم متفاوتند. در بستر تحولات و چالشها در دوران گوناگون شخصیتهایی از دل جامعه برخاستهاند که هم به مردم و نظراتشان احترام گذاشتهاند و هم مورد احترام مردم بودهاند. ولی افسوس شخصیتهایی هم بودهاند که به ورطه کیش شخصیت سقوط کردهاند و حلاوت اغواکننده قدرت مجال رهایی از این گرداب را به آنها نداده است. اما سوال اصلی این است که چرا کیش شخصیت و شخصیتپرستی در بعضی جوامع رواج مییابد؟ کیش شخصیت و شخصیتپرستی بر زمینه اقتصادی– اجتماعی جوامع تکامل نیافته شکل میگیرد و به عواملی نظیر اقتصاد، سطح رشد فکر و روان اجتماع، سیر تاریخی فرهنگ جامعه همچنین به مختصات جغرافیایی– اقلیمی جامعه بستگی دارد و در وجود آحاد ملت تراکم و تبلور و رسوب مینماید. این مشخصه مربوط به مرحله قهرمانپرستی یا ماقبل منطقی در تکامل علم و فکر یک جامعه است. در واقع کیش شخصیت مقولهای است که به روان و شعور اجتماعی بستگی دارد و به ایدئولوژی اجتماعی هم سرایت میکند، یا بهتر است بگوییم ارتباط متقابل و خورد و واخورد با ایدئولوژی مییابد. این روان اجتماعی به عوامل تاریخی، فرهنگ و مرحله ساختار اقتصادی– اجتماعی جامعه یا فراماسیون جامعه نیز بستگی دارد و به تدریج به روان افراد و اجتماع تبدیل میشود و باعث عدم پیشرفت و تکامل و اجتماعات صنعتی و دمکراسی و صلح و آزادی میشود و مانعی است در راه رسیدن به جامعهای با عقاید آزاد که هدف آن رفاه، اصلاح حال بشر و تعالی اخلاق و احترام به انسانهاست. شخصیتپرستی وکیش شخصیت زمینهساز استبداد، شخصیت محوری و رواج خرافات و محروم کردن آحاد جامعه از مشارکت در سرنوشت خود است و در چنین وضعی تاریخ عبارت میشود از جنگ پادشاهان و اشخاص قوی و معدود، نه تحقیق در حال جامعه و مردم. در نتیجه دولت در خدمت مردم نخواهد بود، بلکه مردم در خدمت دولت استبداد فردی خواهند بود که اهداف آن جدا و فارغ از حال و رفاه مردم است.