-
«وفاق» به مویی بند است
محسن خرامین
-
به مهمان شلیک کردیم آنهم مهمانی هُمچشم!
محمد مختاری
-
شکاف قومیتی و تصمیمات تلخ سیاسی پایتخت نشینان/ دخالت افشانی با هماهنگی موحد
ناشناس
-
ایل احساس کوچید
قاسم یزدانی
-
بازآفرین هویت و تاریخ
یادداشت مخاطبان
-
«ساختارشکنی از دو منظر؛ ژاک دریدا و فریدون داوری»
علی خرم
-
"فریدون داوری" شاعر عشق و حماسه
ایرج اقبال فر
-
فریدون داوری در چهار پرده
فضلالله یاری
-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
جزای نیکی جز نیکی نیست
در دلِ سنگین او مِهرش نشست مهرِ او بر روح و جانش نقش بست
افتونیوز؛شعری از شاعر هماستانی جبار چراغک در وصف نیکی
خسته شد آدمکُشی از جانِ خود
شد برون از شهر و خان و مانِ خود
*
ژنده بود از کفش تا پیراهنَش
خونِ ناحق ریخت رویِ دامنَش
*
خود بنالید از جفایِ روزگار
پس فراری شد از آن شهر و دیار
*
با سراپایی پُر از آب و عرق
گُشنه و نالان و زار و بی رمق...
*
شرمسار و سوگوار و غم زده
رفت و رفت تا مرکزِ یک دهکده
*
ضعفِ مفرط بر وجودش چیره شد
روزِ روشن، پیشِ چشمش تیره شد
*
چون ز بی پولی کنون بی جیره شد
سخت بر میوه فروشی خیره شد
*
شکّ و تردیدی وجودش در گرفت
پس نهادَش خُلق و خویِ خر گرفت
*
این که آیا همچو مردانِ شرور
سیب را از میوه دار گیرد به زور
*
یا گدا گونه شود در کارِ او
تا خورد یک سیب از انبارِ او
*
پس به سختی تا مغازه پیش رفت
زان مغازه سیبِ سرخی کیش رفت...
*
در پیَّ این کار او، میوه فروش
بی که بد گوید و یا آید به جوش
*
گفت:مَردا آنچه خوردی نوشِ جان
چون غریب و خسته ای و ناتوان
*
بابَتَش پولی نمی گیرم برو
زین سبب اصلا نه دلگیرم برو...
*
بعد از آن هر روز آن مردِ غریب
از نداری، نی که از رویِ فریب
*
چون که خُلقَش دید چون خوی سروش
پرسه می زد نزدِ آن میوه فروش
*
لیک چون می دید مردِ نیکزاد
سیبِ سرخ و زرد دستش می نهاد
*
در دلِ سنگین او مِهرَش نشست
مِهرِ او بر روح و جانش نقش بست
*
چون که عاجز ماند از این دَربدَری
زین همه علّافی و خیره سری
*
عکس خود را که پلیس آن دیار
حک نمود بر کاغذی روزنامه وار
*
روزِ دیگر چون به آنجا پا گذاشت
در دکان آورد و آن را جا گذاشت
*
بنگرید آن عکس را میوه فروش
تا شناسیدش بشد اندر خروش...
*
تا که چشمش لفظِ قاتل را بدید
شد حریص آن مرد و چون برقی جَهید
*
گوشی آورد و صد و ده را گرفت اینچنین،آدمکُشی را کرد خِفت
*
وقتِ رفتن قاتل از دلدادگی
از صمیمِ دل، ولی با سادگی
*
گفت: ای میوه فروش و میوه دار
من که خسته گشته بودم از فرار
*
تا که فهمیدم پلیسِ شهرِ من
زندگانی را نموده زهرِ من...
*
چون که گفت آن کس که پیدایش کند
حلقه ای بر دست و بر پایش کند...
*
یا از آن قاتل به ما گوید نشان
نزد دولت هدیه دارد بی گمان
*
مژدگانی ها دهیم او را به زر
هر کسی آرَد ز جای او خبر...
*
من به پاس آن همه احسانِ تو
چون شدم روز و شبی مهمانِ تو
*
وا نهادم عکس خود را در دکان
تا ببینی عکس و سودِ بعد از آن...
*
تا ببینی چون مرا زندان کنند
پس تو را بر سیم و زر مهمان کنند...
جبار چراغک
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 سیزدهمین اهدای عضو امسال در کهگیلویه و بویراحمد ثبت شد
- 2 آماده باش زمستانی راهداری در ۷۰ گردنه برفگیر کهگیلویه و بویراحمد
- 3 راه اندازی سیستم APN اورژانس در کهگیلویه و بویراحمد
- 4 قطعه اول محور لنده - تراب به بهره برداری میرسد
- 5 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- 6 پذیرش ۴۹۰ دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان کهگیلویه و بویراحمد طی امسال
- 7 نقش میدان گازی مختار بویراحمد در رفع چالش ناترازی انرژی
- 8 پذیرش بیش از دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج طی سال تحصیلی جدید
- دعوت امامجمعه و فرمانده سپاه گچساران از عموم مردم برای شرکت در مراسم تدفین شهید گمنام در روز پنجشنبه
- شعارهای اعتراضی «نه به سد ماندگان» جلوی درب استانداری کهگیلویه و بویراحمد
- تقدیر فعال سیاسی اصولگرا از استاندار و نماینده گچساران/ جزییات
- «تسویه حساب های سیاسی» در کهگیلویه ادامه دارد/ تحت فشار قرار دادن مدیرکل تازه منصوب فرهنگی توسط برادر نماینده!
- "سد آبریز" احداث خواهد شد
- مشروح و تصاویر نشست استاندار با رسانه ها و خبرنگاران
- کمبود شدید محیطبان در کهگیلویه و بویراحمد
- تخصیص ۴۰۰ میلیارد برای کتابخانههای کهگیلویه و بویراحمد
- توضیح دادستان در خصوص متهمان انتشار کلیپ دختر نوجوان
- شناسایی و بازداشت متهمین به ارتکاب تهیه و انتشار صوت و کلیپ آزار و اذیت دختر نوجوان در شبکه مجازی
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!