یادداشت
گفتگو و گزارش

خوشمزه‌ترین ناهار شیراز با دایناسور اندیشه و هنر!

خوشمزه‌ترین ناهار شیراز با دایناسور اندیشه و هنر!

من در آن سالها یک کارگر بودم که کتاب نان سالهای جوانی هاینریش بل آلمانی را در شیراز خریدم. آن سالها گرگ های زیادی در وجودم بودند. به نام نان و مرا و در شیراز تعیقیب می کردند. شهریورماه بود که با شور و عشقی که به صاحبان اندیشه و هنر داشتم به قصر الدشت آمدم. خانه محمد بهمن بیگی. بدون رعایت تعارفات و احوالپرسی در اولین دیدار بخشی از رباعیات خیام را که حفط بودم برای استاد خواندم. دست درشتش را پشت گوشهای بزرگ و آن جمجمه حجیمش برد و فریاد زد بلند بخوان! من بخش وسیعی از رباعیان را خواندم. لذت برد و از دیدنم خوشحال شد و گفتم که لر هستم، گفت این آقا که اینجاست هم لر است، زنده یاد نورمحمد مجیدی و اشاره به خودش هم گفت که داماد لرها هستم.

بعدها به کارگرها گفتم من خوشمزه ترین ناهار شیراز را من خوردم. چرا که من با یک دایناسور اندیشه و هنر همکلام شده بودم. که الفبا را به سیاه چادرها و اشکفت ها و ده کوره ها و صعب‌العبورها آورد.

آیا جهان دوباره آبستن می شود که چون بهمن بیگی، برشت و هاینریش بل به دنیا بیاورد و من، خیام و برشت و هاینریش بل بخوانم و نهار بخورم!

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 سید اسماعیل صنوبری 1395/12/29 23:38:43

    درود جناب واحدیان چند باری خدمت استاد بهمن بیگ رسیدم خدایش بیامرزد نیک سخنی و شیرین زبانی اش همواره در یادم خواهد ماند و سالیان حسرت چنین همنشینی را خواهم خورد ایکاش زمان به عقب برگشت پذیر بود تا دمی با وی می نشستم و با کلام شیرینش مهمانم می کرد

    پاسخ
  • 2 مممم 1395/12/28 13:53:44

    خیام اگر ز باده مستی خوش باش با دایناسوری اگر نشستی خوش باش

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها