یادداشت
گفتگو و گزارش

رزومه ای متفاوت؛ افتخار شاگردی کرباسچی

رزومه ای متفاوت؛ افتخار شاگردی کرباسچی
  افتخار شاگردی کرباسچی!!(در حاشیه کنگره «دیدبان اعتدال،یادمان هاشمی رفسنجانی) محمد زرین،عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی استان اولین روزنامه ای که مرا بخود جلب کرد،همشهری بود،خوب روزنامه و مجلات دیگری هم بود.اما اول آشنایی مان ،که یادم می آید،همشهری روزنامه ای رنگی بود.و من هم که می دانید عاشق رنگ. که آن وقت هم ،زمستان ۷۳نوجوانی شانزده ساله بودم و بانشاط تر. روزنامه ای متنوع،با شگردی حرفه ای.که بیش از وجهه سیاسی اش،به «زندگی شهری»می پرداخت.پس من بدون ثبت نام و دادن کپی شناسنامه،در مکتب «غلام حسین کرباسچی» نام نوشته بودم‌.و امروز اگر ادعایی می کنم،(که حمل بر بی ادبی مباد)بی گمان ریشه در خاکی مرغوب دارم. و من رزومه ای برتر از این سراغ ندارم!! حرف از ربع قرن خواندن و دیدن است.ازمقالات اجتماعی که عاشقانه می خواندمشان،تا ماجرای بردن جوایز سینمایی توسط عباس کیارستمی،آن روز بخاطر «زیر درختان زیتون»که یکی از سه گانه کوکر بود.(دو دیگر،خانه دوست کجاست،و زندگی و دیگرهیچ).پس یک پسر شهرستانی را،انهم نه شهرستان همدان و اصفهان،که دهدشت،توسط کرباسچی از هزار کیلومتر دورتر برای زندگی شهری تربیت می شد.از سینما،وموسیقی،از روان شناسی و جامعه شناسی،از تاریخ و جغرافیا گرفته تا آموزش کاشت گل و اصول تغذیه.وظیفه ای که در سایر کشورها بر عهده تلویزیون نهاده می شود.اینجا همشهری جورش را می کشید.بسیاری از نامهای سترگ هنر و  اندیشه را از لای صفحات همشهری دیده بودم.همشهری با همه کیفیت و کمیت،قیمتی زیر پنج تومان داشت.و طنز ماجرا اینکه در دهدشت،ما دیروزنامه می خواندیم.و این هرچند برای مردم شهرهای بزرگ خنده دار بود،اما برای من شهرستانی فرصتی طلایی بود. سال هفتاد و پنج رسید.کشور برای پوست اندازی مهمی آماده میشد.هشت سال جنگ را مقاومت در جبهه ها،و هشت سال بعد را بخاطر آن هشت سال،در پستوی خانه ها،مقاومت کرده بودیم.تا بلکه دوران سازندگی به جایی برساند کشور را. اینجا هم کرباسچی،که امروز دیگر مقامی فراتر از یک شهردار داشت،و شهرداری تهران هم آن قدر کار کرده بود،که در حوزه فرهنگ از وزارت ارشاد رسما سبقت گرفته بود.چندانکه دیگر شهرداری تهران نه نهادی برای اخذ عوارض و دادن پروانه و جمع اوری زباله،که در هیات یک حزب قدرتمند ظاهر می شد.از دیگر سو،یک سال پیش از آن،برای اولین بار حزبی در درون دولت شکل گرفته بود،که مجموعه ای بود از وزرای کابینه و افرادی در بیرون.که از شاخص ترین چهره هایکی «محمدعلی نجفی» بود،دیگری «غلام حسین کرباسچی».حزبی که اسفند۷۴،اولین حضور نیمه رسمی اش را در انتخابات مجلس به نمایش گذاشته بود. اینک بر آن بود تا گامی بلندتر بردارد.دست«سید محمد خاتمی»را گرفت و بالا برد.برایش وقت نهاد و تبلیغات گسترده ای را شروع نمود.از این ببعد را شاید عزیزان در خاطر دارند،آن پوسترهای رنگی پنجاه در سی،که در آن عکس چهره ای موجه نقش بسته بود،با جمله ای که در تاریخ سیاسی ایران ماندگار شد.(فردای بهتر،برای ایران اسلامی). این مهم ترین حضور حزب تکنوکرات های ایران در یک انتخابات مهم بود.بخت یار دوستداران هوای تازه بود.و اقبال عمومی یکباره بسمت محمدخاتمی گسیل شد،و دوم خرداد از یک روز عادی،به نقطه عطف تاریخ معاصر تبدیل شد. خاتمی با سرلوحه قرار دادن کرامت انسانی،آزادی اندیشه و بیان،کوشید فضارا بگشاید.و چنین کرد.هرچند امروز بنگاههای لجن مالی سعی در خدشه دار کردن این چهره الهی و سلیم النفس دارند،اما هر چه زمان می گذارد،پاکدستی،صداقت،امانت داری و دور اندیشی او و یارانش بر همگان روشن و روشن تر می شود،و بحمدالله و المنه،روی پنجه کشان بر این چهره سیاه تر،که آخرینش همین ثبت نام ننگین دیروز معجزه هزاره سوم و همپالگی هایش بود. خاتمی در مردا ۸۴عین این روز را هشدار داد و رفت.که نه پیشگو و جن گیر که روشن ضمیر و خداجوی بود. به رغم مدعیانی که منع عشق کنند       جمال جلوه تو،حجت موجه ماست.باری! کرباسچی انتخابات را از رقیب برده بود،و رقیب زخمی مترصد فرصتی تا بازی باخته را بهم بزند. با آغاز بهار۷۷کرباسچی و شهرداران مناطق دستگیر و محاکمه شدند.درداور بود.موفق ترین شهردار همه تاریخ ایران بجای تجلیل داشت تحقیر می شد.مردم تهران سخت آزرده شدند. و آن پسر شهرستانی داستان،که حالا دانشجوی حقوق در تهران بود،هم بغض مردم تهران.قلم بدست گرفت و بر یک برگه امتحانی،نخستین یادداشت خود را در مرداد هفتاد و هفت برای روزنامه همشهری فرستاد.لب کلام این بود که(در عرب،ضرب المثلی هست که در مورد سنمار،معمار شهیر عرب گفته شده.سنمار برای خلیفه عباسی قصری می سازد،در روز افتتاح قصر،همه منتظر دادن صله به سنمار بودند.ناگهان سنمار از بالای قصر به پایین انداخته شد.علت را مورخین رازی می دانند.اگاهی از آجری در بنا،که اگر آنرا در می آوردی،همه بنا فرو می ریخت!!) در آخر نوشتار اولم در همشهری پیشنهاد کرده بودم بجای(جزای سنمار،ما ایرانی ها بگوییم:جزای کرباسچی).یک هفته بعد نامه ای از تهران به درب خانه پدری ام واصل شد.نامه ای به خط کرباسچی که برای من بیست ساله موج هیجانی وصف ناشدنی بهمراه داشت.و این اولین جرقه ارتباطی رسمی و استاد و شاگردی بود که تا کنون ادامه دارد.که عضویت بنده در حزب متبوع استاد،یکی از تجلی گاههای این ارادت است.باری. بهار دولت اصلاحات گاه گاه بر آسمانش ابرهای سیاه کارشکنی و کینه توزی هارا می دید.توپخانه کیهان قوی و قوی تر می شد،و نیروهای مردمی را بعقب می راند.تا آنکه در انتخابات شورای شهر سال ۸۱کمپین رای« ندهیم»مثل گلوله برفی از تهران راه افتاد و به همه کشور رخنه کرد.صفحه ورق خورد و ویرانگرانی که به طنز روزگار نام(آبادگران)را بر خود نهاده بودند،ساختمان بهشت را تصرف و آنرا به جهنمی برای شهروندان مدنی بدل کرد. سال ۸۲با ورود احمدی نژاد به شهرداری تهران،دست آوردهای ده ساله کرباسچی در همه عرصه ها هدف قرار گرفت.از همان جا بود که احمدی نژاد تخلفات را کلید زد،سیصد میلیارد برداشت و بسوی کاخ ریاست جمهوری تاخت.و به لطایف الحیل به اینجا هم وارد شد و دیدیم آنچه دیدیم! آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.کرباسچی به زندان رفت.شهرداران زندان و تحقیر شدند. روزنامه همشهری،و مدیر توانا و موسس آن«محمد عطریانفر» از دفتر روزنامه خودشان رانده شدند. و سنگرها یکی درپی دیگری سقوط کرد.شهرداری هم دوسال بعد توسط مرد گازانبری تصرف شد.و روزنامه محبوب بچه شهرستانی ها،با دگردیسی از دل آزادگان بیرون رفت.اما حاشا و کلا،که مهر کرباسچی و عطریان فر از دل،و خدمات این عزیزان از خاطرم زدوده شود. محمد زرین تهران.مرکز همایشهای رازی،(کنگره دیدبان اعتدال،گرامیداشت زنده یاد هاشمی رفسنجانی) بیست و چهار فروردین نود و شش
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 3 نظر

  • 1 حمید رضا صفایی 1396/1/26 8:7:53

    درود به محمد زرین نازنین و به امید موفقیت در انتخابات شورای شهر دهدشت. تقریبا بسیاری از هم نسلان ما خاطره بازی های زیادی با روزنامه همشهری داشته اند. دیدن روزنامه همشهری برای من چیزی شبیه به اولین مواجه ام با تلویزیون رنگی بود....جالب اینکه روزنامه همشهری که بعدا تبدیل به موسسه مطبوعاتی شد از بنیان گذارانش نیز شهرت و اعتباری فراتر یافت و حتی در قامت یک نهاد رسانه ای ظاهر شد...

    پاسخ
  • 2 رای ندیم بهتره. شما هم سانسور نکیند 1396/1/25 8:37:47

    عجب! افتخار میکنی که بگی بهترین افتخارت تشابه و شاگردی به کرباسچی هست! پس میخوای بری شواری شهر بشی مث همون!! میترسم چون سابقه اختلاس زیاد تو این شوراها داریم. لطفا به این قصد نباشید!

    پاسخ
  • 3 جمشید 1396/1/24 22:1:21

    درود خدمت دکتر عزیز و بالیاقت

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها