-
چه باید کرد؟!
یادداشت مخاطبان -
چرا به پزشکیان رای بدهیم ؟
سیدمحمدعلی سجادی -
اصلاحات هنوز نمرده؛ زندهباد اصلاحات
علی ضامنی پور -
مناظره های غیرکارشناسی و نقش نامزدهای پوششی
کوروش پورک پور -
چرا مردم تفکر اصلاح طلبی را دوست دارند؟
سجاد افسر -
مسعود پزشکیان: طبیب قلبها و صدای بیصدایان در سیاست ایران
ریحانه رضوان -
مردم؛ "وجود حاضر غایب" در اصلاحات
محسن خرامین -
انتخاباتی فیصلهبخش!
حامد وکیلی -
پزشکیان تنها درمان اقتصاد انتظاری کشور
سجاد افسر -
«دموکراسی بدون دموکراتها»
علی خرم
-
«پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
-
آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
-
روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
-
حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
-
حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
-
خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
-
آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
-
امید معتمدی: شعر من زاییده «عشق» و«تنهایی» است/ اعتقادی به انتخاب اسم برای اشعارم ندارم/ با نوشتار زبان لری به دستورالعمل دستور فارسی مخالفم
-
کاسبی با سلامت شهروندان با کلینیکهای غیرمجاز در یاسوج/ به نام زیبایی به کام سودجویان
-
ابتلای بیش از ۴۰ نفر از اهالی روستای«رودریش» به یک بیماری/ «دیشموک» در تسخیر « تب مالت»
روشنفکری؛ بچه یِ بندِ چالَه!
![روشنفکری؛ بچه یِ بندِ چالَه!](http://194.62.43.53//ImgPost/2016/07/ghafari.jpeg)
مهدی غفاری - نقدِ تازیانه وارِ جریان روشنفکری ایران کاری ست هم لازم، هم به درد بخور و هم ( برای این سرزمین ) واجب تر از نان شب. اما ستیز با این جریان آنهم با نگاهی شبه امنیتی همراه با نواختن شیپور تاریخ از سر گشاد آن، چیزی جز رفتنِ یکسویه به قاضی بلخ! برای به کرسی نشاندن حرف خود نیست. نتیجه ی چنین کاری از پیش آشکار است؛ ( روشنفکران می شوند مشتی آدم های فریب خورده ی غرب زده یِ نادان که خود و مملکت خویش را به هیچ فروخته و می فروشند و روشنفکری نیز جریانی می شود علیل و رنجور که جز نادانی و پس ماند و وابستگی چیزی برای مردم و میهن به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد. پس هر چه آسیب و عقب ماندگی و درد است از روشنفکریِ بیمار و روشنفکرانِ عقده ای ماست که البته روز به روز به پایان خویش نزدیک می شوند.) باری! " سالهاست که این گرگ با گله آشناست. " چنین ستیزی هم یادآور یک داستان کوتاه لری به نام ( بچه ی بند چاله ) است و هم سخنی از سعدی را پیش چشم می آورد؛ داستان از این قرار است؛ در روزگار کهن، زن میانسالِ فربه و زیبایی بوده که از همسر مرده اش بچه ای به یادگار داشته. روزی این بیوه بساط تیر و تاوه و خنَک را راه می اندازد کنار چاله یِ آتش برای پختن نان و مُشتک و چنگال. بچه هم که سن و سال کمی داشته می آید می نشیند کنار او. دیری نمی پاید که مردی از آن گذر می گذرد. مردی پا به سن گذاشته با گردنی ستبر و مویی انبوه بر سر و صورت و شالی بر کمر. زن و آتش و نان را می بیند و کج می کند به سمتش. می رسد، با صدایی بم و گیرا که انگار از تهِ تاریخ می آید و گویی هزار غریزه یِ مردانه در چشمه یِ خویش دارد، سلامی می کند، می نشیند و در حالی که زیر چشمی به زن نگاهی می افکند، از او می خواهد که نانی برایش بپزد. بیوه زن که کمی دستپاچه شده سری تکان می دهد که یعنی؛ باشد. بنشین. بگذار نان کردن بیاغازم و آنگاه به تو دهم. این دستپاچگی کار می دهد به دست زن و ناگاه بادی از او در می شود، صدا دار و بد بو. تا گندش بالا نیاید، زن دو دستی می زند بر سر بچه یِ بیچاره با این نهیب که؛ خجالت بکش. جلویِ مهمان همچشم و این بچه بازی ها؟! بچه که می داند چه شده اما نمی داند چرا مادر بر سرش کوفته و نهیبش داده، در خود فرو می رود و حلقه ی اشک در چشم، سر به زیر خیره می مانَد در شعله یِ آتش. مرد می بیند و می شنود، می خواهد کاری بکند برای ماست مالیِ قصه اما باید زور بزند تا از خنده منفجر نشود، پس می کوشد تا گلویی صاف کند و چیزی بگوید که ناگاه از او هم بادی در می رود، بد از بدتر. چه کند، چه نکند، دستش را دراز می کند و تندی می کوبد بر سر بچه ی سر به زیر که یعنی؛ کار، کار اوست. بچه شکیبایی از کف می دهد، در حالی که چشمان سرخش از حدقه بیرون زده، زار می زند زیر گریه. این کار برمی خورد به رگِ مادری زن. برآشفته رو می کند به مرد که؛ چه خبر است؟ چرا بچه را می زنی؟ مرد دستپاچه اما تند پاسخ می دهد؛ تو زدی، من هم زدم. زن می گوید؛ من مادرش هستم، می زنم. تو چکاره ای؟ مرد پاسخ می دهد؛ هیچ کاره. اما دیدم اینجا هر کسی گند بالا می آورد می زند توی سر بچه ی بندِ چاله. من هم زدم. و اما سخن سعدی آنکه؛ ( این چه مردمانند که سگ را گشاده اند و سنگ را بسته! )
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 کتاب «ایل آقایی» وارثان سرزمین پارس در یاسوج رونمایی شد
- 2 گاز به ۲۴ روستا در زیلایی میرسد
- 3 در سه سال اخیر ۵۰ پروژه بهداشت درمان و آموزش بهرهبرداری شد
- 4 ۱۳۲ میلیارد تومان برای توسعه مشاغل خانگی کهگیلویه و بویراحمد
- 5 تعیین ۸۴۳ شعبۀ اخذ رأی در کهگیلویه و بویراحمد
- 6 بازداشت یک نفر در حادثه قتل پارک آبشار یاسوج
- 7 تیم فوتبال نفت و گاز گچساران دهم شد
- 8 کلاهبرداران فضای مجازی در کهگیلویه دستگیر شدند
-
سوءاستفاده ستاد قالیباف از یک افتتاحیه/ نصب بنر جلوی مسجد تل زالی یاسوج و اعتراض مردمی
-
ابراز نگرانی جمعی از مدیران دولت تدبیر و امید از چینش یک طرفه هیئت های اجرایی انتخابات ریاست جمهوری در استان
-
رئیس ستاد مرکزی اصولگرایان معتدل حامی دکتر مسعود پزشکیان در کهگیلویه و بویراحمد منصوب شد
-
ما نمی گویم با «پزشکیان» همه مشکلات حل می شود/اجازه ندهید دوباره کشور به دست نااهلان ویران شود
-
«محمود منطقیان» سخنران گردهمایی حامیان«دکتر پزشکیان» در یاسوج/ زمان و مکان
-
ابهامات جدی در برگزاری انتخابات اتحادیههای اصناف کهگیلویه!
-
«ستاد قالیباف» شعبه «خلقی پور» با حضور«روشنفکر» افتتاح شد+ تصاویر
-
تصاویر افتتاحیه ستاد سعید جلیلی در یاسوج
-
ستاد بانوان حامی «پزشکیان» در دهدشت افتتاح شد+ تصاویر
-
در نشست دانشگاهیان حامی «پزشکیان» در یاسوج چه گذشت؟
نظرات ارسالی 1 نظر
بسیار زیبا.مثل همیشه.درود؛هزاران درود
پاسخ