یادداشت
گفتگو و گزارش

«اندر فواید خاموشی»

«اندر فواید خاموشی»

گشتی در گلستان، در سال روز نکوداشت سعدی (اول اردیبهشت) *** پیری جهاندیده، که ظریفی است طناز، برایمان حکایت می کرد که : مسافت نیم روزه راهی را برای رسیدن به دهی، با فلان شخصِ شهره به وراجی، همسفر شدم. از ابتدای راه، زبان به سخن گشود و خاموش نماند تا رسیدیم به رودخانه ای. کثرت گفتار بر عطشش افزوده بود. دراز کشید و دستانش را ستون بدن کرد و چون بهایم، دهان در آب گذاشت. فرصت را مناسب یافتم تا از آنچه در دل، نهان و بر زبان انباشته بود، قفل بگشایم. همین که زبان گشودم، پاهایش را به نشانه ی اعتراض بالا برد که یعنی خموش، هنوز سخنم به فرجام نرسیده!! گفتم: خونَت خراب این یه لحظه را بگذار من چیزی گفته باشم! *** این روایت مشهدی میرزا، که راست و دروغش گردن خودش، اگر دقیقا مطابق واقع نباشد، چندان هم بی بهره از حقیقت نیست. از فرهنگ های دیگر دنیا چندان مطلع نیستم اما از آنچه دیدم و شنیدم و خواندم، به نظرم می آد در فرهنگ ما ایرانیان میانگین کاربرد زبان از دیگر نقاط جهان فزونتر است. به خصوص وقتی داوری عمومی را در مورد مسائل -مبتلا به- جامعه ارزیابی می کنیم می بینیم هر کس بر خود لازم و بلکه واجب می داند در مورد هر مسئله ای چه خرد و چه کلان، محلی و ملی، ملی و بین المللی و این جهانی و یا آن جهانی، ارزیابی خود را ولو غیر کارشناسی و شتابزده باشد را باد هوا کند و در سپهر عمومی بگستراند. به مصداق نیشتری به خود، فرصت را مغتنم شمردم تا در سال روز گرامیداشت سعدی علیه رحمه، سرکی به گلستانش بکشم و همه ی ابوابِ رحمتش، به خصوص باب چهارمش، که در فواید خامُشی است، به روی خود بگشایم تا بِنِگَرم به نظر سعدی – که خوان گسترده نصیحتش را بر همه ی اقشار و اصناف، از پادشاهان تا سائلان، گسترانده است- چه وقت باید زبان در کام کشید و از گفتن دَم فروبست. *** به نظر شیخ، گاهی می باید مطلقا خموش ماند و گاهی حین مباحثه و مکالمه لازم است سخن کوتاه نمود و پای بر ادامه نفشُرد: تواضع فقط مختص به ساحت بدن و رفتار نیست بلکه به ساحت فکر و معرفت نیز مربوط است و اقتضای تواضعِ معرفتی، در این است که خود را صاحب حقیقت مطلق ندانست و بر نادانسته های خود معترف بود. اگر چنین باشد به وقت ضرورت، خود را از نظر و اندیشه دیگران محروم نخواهیم ساخت و در میان جمع، یا پای در سخن نخواهیم گذاشت و یا در صورت خطاب پرسش قرار گرفتن، به نادانسته های خود معترف خواهیم شد. همچون جوانِ خردمند حکایت چهارم از باب چهارم، که از فنون فضایل حظی وافر داشت اما طبعی نافر و “چندان که در محافل دانشمندان نشستی زبان سخن ببستی” حفظ مصلحت و نگرانی از سوء استفاده بدخواهان ، به نظر سعدی باید عاملی باشد برای این که مطلقا در مواردی سکوت پیشه کرد. چرا که بدخواهان منتظرند تا گافی در کلام بیابندُ ولو به قدر کاهی باشد، از آن کوهی بسازند. و اگر “نیک و بد در سخن اتفاق افتد، دیده دشمنان جز بر بدی نمی آید”. اقرار به مسائل و مشکلات شخصی در میان جمع نیز مصیبت را دو چندان می کند. هم موجب ” نقصان مایه است و هم شماتت همسایه” . مگوی اندُه خویش با دشمنان / که لا حول گویند شادی کنان. در حکایت پنجم باب چهارم، چنین آمده که: “جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد. گفت: اگر این [دانشمند] نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی”. در این حکایت، نزاع می تواند هم کلامی باشد و هم فیزیکی. و هر دو نادرست است. اگر به نزاع فیزیکی کاری نداشته باشیم، شرط مباحثه و گفتگو این است که وجوهی مشترک میان طرفین باشد و اگر در حین صحبت، هر دو پیش فرضهای همدیگر را کاملا مردود شمارند، ادامه صحبت جز اتلاف وقت و شاید تخاصم بیشتر، نتیجه ای ندارد. بارها خود شاهد بودم، طرفین نزاعی کلامی را، که هر کدام ارزشی برای استدلال طرف مقابل قائل نبودند و یکی به شرق و دیگری به غرب می رفت. اما دست از این جدالِ نفس گیر و طاقت سوزِ بی سرانجام بر نمی داشتند! این دو بیت سعدی را باید در چنین مواردی آویزه گوش کرد که: ” آهنی را که موریانه بخورد / نتوان برد از او به صیقل زنگ // با سیه دل چه سود گفتن وعظ / نرود میخ آهنی در سنگ”. اگر این وجه سلبی را به کناری نهیم ، وجه ایجابی آن چنین است : ” اگر گویی غم دل با کسی گوی / که از رویش به نقد آسوده گردی”. خاموشی گزیدن و بر ملا نکردن سرِّ و اسرار دیگران نیز شرط عقل و اخلاق است. سوء استفاده از اعتماد دوستان، نشانه بد سگالی است و به دور از مروت. ” هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد / که حرف مجلس ما را به مجلسی نبری”. و اگر بر ملا کردن مشمول اسرار قدرتمندان و نظام حاکم باشد که دیگر کاری است خلاف عقل چرا که : ” نه هر سخن که برآید، بگوید اهل شناخت / به سرِّ شاه، سر خویشتن نشاید باخت”. در مملکت ما گاهی چنین به نظر می آید که فاصله ی سپهر عمومی از سپهر خصوصی کمتر از حد لازم است و تردد بی جا میان آنها در حال انجام است. شهروندان خود باید حریم همدیگر را حفظ کنند و پی جامه ی همدیگر را بادبان ننمایند! حکایت هفتم از باب دوم بسیار آموزنده است. آنجایی که مصلح الدینِ خردسال، اما شب خیز و مولِّع، نزد پدر به غیبت همسفرانی می پردازد که خفته اند و سر بر نمی دارند تا دوگانه ای گذارند و پدر به سعدی می گوید: ” تو نیز اگر بخفتی، بِه زان که در پوستین خلق افتی”. سخن در میان سخن گفتن از نواهی شیخ ماست. البته این سخن در سخن نمودن، دو وجه دارد. گاهی خود شخص حین صحبت، جمله هایش را به قتل همدیگر می فرستد! یعنی جمله اول هنور انعقاد نیافته و به پایان نرسیده، جمله دیگر را می آغازد. و به عبارتی هر جمله توسط جمله ی بعدی نفله می شود. چنین پدیده ای، اغتشاس در گفتار بوجود می آورد. اما وجه دیگر آن این است که وسط جملات شخص دیگر بپریم و آنها را ناقص نماییم. نصیحت سعدی چنین است: سخن را سَر است ای خردمند و بُن / نگوید سخن در میانِ سُخُن // خداوندِ تدبیر و فرهنگ و هوش / نگوید سخن، تا نبیند خموش. حکایت هایی شنیدنی در گلستان است در مذمت ناخوش الحانی و ناخوش آوازی. هستند کسانی که هنگام صحبت با خلایق، نعره می زنند و رگ گردنشان متورم می شود. این به دور از آداب انسانی است و اگر آدمیزاد حرف حسابی برای گفتن دارد خوب است آرام و ملایم و متین، با بقیه در میان نهد و اگر طبعش به عادت ناهنجار خو گرفته، همون بهتر که خموشی پیشه نماید. به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گِل / چنان که بانگ درشتِ تو می خراشد دل و دیگر این که سخن اگر به تکرار رود، از تکرار آن ملال بر می خیزد. چو یکبار گفتی مگو باز پس / که حلوا چو یکبار خوردند، بس! **** پی نوشت 1: مشهدی میرزا، از بستگان است. حفظ الله عنه! پی نوشت 2: همه ی اشعار و جملات درون ” …” از گلستان اخذ شده است. پی نوشت 3 : امیدوارم خود این مطلب، در پیشگاه اهل نظر، مشمول زیاده گویی و یاوه سرایی نشده باشد. پی نوشت 4- در ” اندر فواید خاموشی” حُسنی دیگر باقی مانده، بهای حامل های انرژی قراره بالاتر بره! دیگر خود دانید!

*منبع: این مطلب در سال 93 و به مناسبت روز سعدی در سایت استان منتشر شده بود.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 مسلم ازادی 1396/2/2 17:27:20

    درودبراهل قلم،بالاخص صاحب قلم استادسخن ،دکترامیدنوروزی که انصافا تومنطقه دشمن زیاری از احترام خاصی برخورداراست،فرقی نمیکنداونجا همه ایشون را ازسالهای سال دکترصدامیزدندبخاطر علم وحلم ایشان

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها