یادداشت
گفتگو و گزارش

«گله‌مندم؛ اما رأی می‌دهم»

«گله‌مندم؛ اما رأی می‌دهم»

انتخابات از راه رسید و باز هم بخشی از نگاه ها به آدم های خاکستری رنگی ست که به علل و دلایل متفاوت، منتقد حاکمیت و گله مند از اصلاح طلبانند، نه حزبی می توانند داشته باشند و نه نامزدی دارندکه بتواند آنها را نمایندگی کند. حکایت شهروندانِ خاکستری، رد صلاحیتی ست همیشگی و فقدان فرصتی برای عرض اندام در بزنگاه های سیاسیِ کشور که نافِ تعیین سرنوشت میهن به آنها بسته است.

می گویند که آمدن خاکستری ها به پای صندوق و رأی دادن آنهاست که می تواند راه را برای تداوم آنچه که این روزها به آن ( خرد و میانه روی یا همان اعتدال و تدبیر ) می گویند، باز کند و مام میهن را از خطر بنیادگراییِ توده وار برهانَد.

این را که می گوید؟

استخوان خورد کرده های اصلاح طلب و هزینه دهندگان تحول خواه.

آنها به درستی می گویند که اصلاحات یعنی دلیری در به کار بستنِ اندیشه های عملی و به روزی که باید پی ریزی و پیگیری شوند تا یک نظام مدیریتیِ ناکارآمد را کارآمد کنند، آنهم به تدریج و پیوسته و گام به گام، با کمترین هزینه و بیشترین شکیباییِ اجتماعی.

پاسخ به این پرسش که آیاچنین کاری شدنی ست؟ دشوار است. دشوار از این جهت که اصلاح طلبی با قانونمندی تعریف می شود و حتی اگر بتوان در حوزه هایی خرد، تحولات را به پیش برد، این قانون اساسی است که می تواند روند اصلاحات را با شکستی مهار کننده مواجه کند، آن را از شور و تپش بیاندازد و چون کالبدی تهی از روح، به بازی گیرد. و این اگر نگوییم که بن بستی ناگریز است به اندازه یِ کافی لا اقل برای تحول خواهان ( نه شبه اصلاح طلبانی که خواستار ماندگاری در قدرت اند )، نومید کننده است.

با اینهمه چاره چیست؟

با در نظر گرفتن بسیاری از امور ( از جمله گفتمان غالب در اجتماع امروز ایران و ایرانیان )، آیا صندوق های رأی به ویژه در یک کارزار ملی چون انتخابات ریاست جمهوری از بهترین فرصت ها برای پیش برد یک چنین هدفی نیست؟

آنکه می گوید ( نه )، باید راهی پیش پای پرسش کنندگان بگذارد.

آما آنکه می گوید ( آری )، باید فعالانه بگوید که اینک و در پای این صندوق ها با آن یک برگه ی رأیی که در دستش دارد، می خواهد چه کند؟

از این زاویه ی دید، انتخابات را می توان فرصتی دانست برای دو امر؛

یکم؛ پیشگیری از بروز روندهای تخریبگر رو به افول ( بنیادگراییِ توده وار شعارمحور )

و دوم؛ تلاش برای رونق بخشی به فرایندهای توسعه گرای رو به جلو ( میانه رویِ کارکردگرایِ خردمدار )

بدیهی ست که اولی؛

دشمن آزادی ست

و عدالت را تنها به شکلی توزیعی و کوتاه مدت و ظاهرگرا می خواهد

و با سلامت به معنای امروزی اش که در بر گیرنده یِ یک تندرستی همه جانبه است نه تنها در روان و کالبد بلکه در سیاست و اجتماع و اقتصاد و فرهنگ، بیگانه است

و محیط زیست سالم و پاک و رو به بهبود را لا به لای برنامه های پر هیاهو اما هیچِ خود به فراموشی می سپارد.

و نیک پیداست که دومی راهی ست ( هرچند کُند و لنگ لنگان و پر افت و خیز ) اما به سمت و سوی همه ی اینها یعنی آزادی و عدالت و سلامت و یک زیست بوم رو به زندگی.

می مانَد فساد که بخشی از آن ساختاری ست و بخشی برآمده از روندی تاریخی و تداومش نیز به فربهیِ بخش حاکمیتی – دولتی برمی گردد و خلق و خویِ ساده گیر و توجیه تراش ما شهروندان! و کیست که این روزها بتواند ادعا کند به فساد آلوده نیست؟ و کیست که نداند راه کاستن از فساد، اصلاح ساختار و رونق بخشیدن به گردش آزاد اطلاعات و آزادی بی چون و چرای رسانه ها و احزاب و کارآمدی و عدالت در یک نظام قضاییِ به روز و مستقل است؟

باری!

با این مقدمه می رسیم به ارزیابیِ نامزدهای انتخابات پیش رو که هر یک جریانی را نمایندگی می کنند. پرسش این است که هریک از این نامزدها و جریانات حامیِ آنها به کدام یک از دو راهی که پیش از این برشمردیم نزدیک ترند؟با همه ی ایراد و انتقاد های به جایی که از همه ی جریان های حال حاضر برای به وجود آمدن مشکلات بسیاری که امروزه فرا روی ایران و ایرانیان قرار دارد، می توان و باید داشت، از اینها کدام یک به راه نخست یعنی ( بنیاد گراییِ توده گرایِ شعارمحور ) خواهند رفت و کدام یک به راه دیگر یعنی ( میانه رویِ کارکردگرایِ خردمدار ) تمایل دارند؟

پاسخ آشکار تر از آن است که بتوان انکارش کرد.

حالا تنها یک دغدغه ی بزرگ می مانَد که به همین راحتی از کنارش نمی توان گذشت؟

خاکستری های بسیاری بودند که دو بار پیاپی آمدند و در سالهای ٧٦ و ٨٠ به اصلاحات رأی دادند. دغدغه های سال ٨٠ با امسال بی شباهت نبودند. اینکه آیا باید دوباره به اصلاح طلبان اعتماد کرد یا نه؟ اعتماد به اینکه اگر آنها را دوباره برگزینیم آیا خواهند توانست برای عملی کردنِ بخشی از برنامه های خود، از پسِ دولت در سایه برآیند؟ و مهم تر اینکه پس از خود ( با کارنامه ای که از خود به جا می گذارند ، هم از زاویه ی بهبود حال مردم و هم از دریچه ی تعامل با قدرت کلان حاکمیت )، سکان اجراییِ کشور را به چه جریان و اشخاصی خواهند سپرد؟

نگاهی به کارنامه یِ هشت ساله ی اصلاحات از این زاویه ی دید، تردیدها را می افزاید. آیا حسن روحانی و تیم انتخاباتی اش خواهند توانست در هفته ی پیش رو، پاسخی صریح تر از پیش به این پرسش اساسی بدهند و تردیدها را کمتر کنند؟

از خاکستری ها کم نیستند کسانی که نام روحانی را بر برگه ی رأی خود نوشته اند اما بخشی از تردیدها به سبب انتقادهایی از عملکرد دولت چهار ساله ی او همچنان باقی ست. پاسخ امیدوار کننده ی روحانی ( و آن مرد کرمانیِ مکملش؛ جهانگیری ) به این دغدغه ی آخر می تواند راه را بر تردیدها ببندد و کار را در همان مرحله ی نخست یکسره کند. آیا چنین خواهد شد؟

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها