یادداشت
گفتگو و گزارش

آیا قرآن حاصل رویاهای پیامبر است؟

آیا قرآن حاصل رویاهای پیامبر است؟

(نقدی بر نظریه دکتر سروش)

چندی پیش دکتر عبدالکریم سروش،فیلسوف و نو اندیش دینی نظریه ای درباب قرآن ارائه کرده،که درآن قرآن را حاصل رویاهای پیامبر دانسته است؛و آنرا چنین تعبیر کرده است که رویای پیامبر نه محصول ارتباط بین خدا و پیامبر،بلکه آنرا زاییده ی ذهن شخص نبی و تجربه های قبلی وی میداند.و از آنجا که زبان آنرا رویاگونه میپندارد،فهم صیحیح از قرآن را منوط به خوابگذاری میداند.

دکتر سروش نظریه اش را بر دو پایه استوار ساخته است.اول مبحث وحدت وجودی،دوم مبحث زبان خواب.

وحدت وجودی به زبانی ساده بر این استوار است که همه از یک ساخته شده است و آن یک در همه چیز موجود است.بر همین محوریت دکتر سروش بیان میدارد که زمانی که آن یک در همه چیز موجود است، پیامبر هم که جزئی از کل بوده است قاعدتا نمیتواند مستثنا از آن یک باشد به تعبیر دیگری آن ذات خداوندی که در تمام موجودات و وجودات است باید در پیامبر هم بوده باشد،بنابراین خداوند غیر از پیامبر نیست و پیامبر هم غیر از خداوند نیست و این دو بصورت بافتی ناگسستنی درهم تنیده شده اند که البته نه تنها این دو بلکه تمامی هستی بدین شکل است،بدین صورت زمانی که مبحث وحی پیش میاید،ابتداعا دکتر سروش اذعان میدارد که وحی به معنی سنتی آن نباید تعبیر شود چناچه ملائکه ای به اسم جبرئیل حامل وحی بوده باشد.بلکه زمانی که این دو در هم تنیده هستند نیازی به حامل پیامی نیست،ثانیا بنابر این مدعا زبان قرآن،زبانی رویاگونه و متکلم آن نیز تنها خدا نیست بلکه محمد (ص) نیز میباشد چرا که این دو در هم تنیده اند و گاها نقش متکلم از اول شخص به سوم شخص تغییر میکند.

دکتر سروش بر این عقیده است که ما برای تفسیر قرآن نیازمند پیش زمینه ای درباب قرآن هستیم بطوری که بر اساس آن بتوانیم متن را تفسیر کنیم و بر حول همین محور وی چنین میپندارد که وحی نه تنها به شکل سمعی بلکه بصورت بصری نیز بوده است.

برای مثال هنگامی که ما در خواب و در عالم رویا علاوه بر اینکه مناظری را نظاره گر هستیم،صداهای ناشی از گفتوگوها را درمیابیم، شما در رویا درحال قدم زدن با پدرتان هستید و با او به صحبت میپردازید(در واقع از همین نقطه است که نظریه سروش وارد میشود)،دکتر سروش چنین میگوید که زبان خواب با زبان بیداری متفاوت است و دقیقا درست میگوید،وی مثالی ازقرآن میاورد مبنی بر اینکه زمانی که حضرت یوسف در قرآن اینچنین به پدر خویش میگوید:ای پدر در عالم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه مرا سجده میکرند. بله بطور حقیقی حضرت یوسف در خواب دیده بود که یازده ماه و ستاره و خورشید در رویا بر وی سجده کردند،اما تاویل خواب در دنیای حقیقی اینگونه نبود و آن یازده ستاره و خورشید،به پدر و مادر و برادران وی اطلاق میشد.

در واقع هسته مرکزی نظریه دکترسروش مساله زبان است که زبان رویا متفاوت با زبان بیداری است در همین راستا وی معتقد است که قرآن نیز زبانی رویا گونه و متفاوت با زبان بیداری دارد که برای تاویل صحیح آن نیازمند خوابگذاری هستیم اما در عین اینکه میگوید قرآن حاصل رویا است،این رویا را رویایی ربانی،قدسی یا مکاشفه ای فوق حسی میخواند.

اینان مختصری از نظریه دکتر سروش بوده است.

اما اولین مساله ای که وجود دارد این است که آیا نظریه سروش با ایدئولوژی دین(از آدم تا خاتم)هماهنگی دارد یا خیر؟تمامی پیام آورانی که از جانب خدا ادعای رسالت کرده بودند بر سه اصل اساسی توحید،نبوت و معاد تاکید میکردند و این سه محور اساسی هماهنگ با یکدیگر در تمامی دوران پیامبران یکسان بوده است بدین معنی که پیامبری نیامده که بر دو اصل توحید و نبوت جولان بدهد و معاد را حذف کرده باشد که اگر چنین باشد یقینا یکی از پایه های ایدئولوژی دین را حذف کرده است که در یکنواختی آن خلل وارد میشود و وارد مرحله تناقض درونی میشود و درنتیجه ی همزیستی با محیط محکوم به نابودی و محو شدن میگردد.

در نظریه سروش هرچند که ما یکی از پایه های اصول دین یعنی توحید را پر رنگ میبینیم اما مباحث نبوت و معاد در این نظریه نمیتوانند عملا به عنوان یکی از محورهای اساسی دین جایگاه خود را حفظ کنند چناکه در این نظریه نبوت و معاد معنایی در هستی و وجود خود ندارند.بنابراین به لحاظ اصولی و ایدئولوژیکی سازگاری با اصل دین ندارد.

در مبحث وحدت وجودی باید گفت که اگر چنین شکلی که دکتر سروش بیان میدارد صحیح باشد،در حالت عادی نیز این درهم تنیدگی ها وجود دارد و چه نیازی است که انسانی پس از چهل سال و پس از چهل شبانه روز عبادت در غاری بخواهد جملاتی را بیان دارد که در حالت معمول نیز میتواسته آن مدعا را انجام دهد؟

اگر که ما بپذیریم که شخص پیامبر در ایام عبادت و مخصوصا در آخرین مرحله آن یعنی چهل شبانه روز در غار حرا مشغول به عبادت و نگهداری از خویشتن بوده باشد،این عبادت و خویشتنداری ،و ابراز عجز و ناتوانی پیامبر نسبت به که بود؟

آیا نسبت به خودش بود یا نسبت به فرای خودش بود؟

اگر که نسبت به خودش بود،پس چرا باید ادعای رسالت همچون انبیای پیشین انجام دهد؟ومعنایی ندارد که شخصی در مدت سالها در برابر خودش ابراز عجز و ناتوانی کند تا بتواند وارد مرحله مکاشفه فوق حسی شود که چنین چیزی حتی در مرتاضان هم وجود ندارد.پس بنابراین نسبت به فرای خودش که همانا خداوند باشد عبادات را انجام میداد.

در مساله زبان قرآن نیز باید گفت که شخص پیامبر چه دیدگاهی نسبت به قرآن داشته است؟

آیا حقیقتا آنرا رویا میدانسته که نتیجه آموزه ها و تجربیات قبلی و ترشحات هورمون های مغزی وی بود؟یا خیر،در واقع امر رویا بوده و پیامبر به اشتباه تصور میکرد که وحی است؟

اگر ما تصور کنیم که قرآن رویا بوده است،این رویا چه رویایی بوده است که آنچنان بر جسم پیامبر سنگینی میکرد که حتی شخص پیامبر بیهوش میشده است؟یا چنان دچار تب و تعرق شدید همراه با خیرگی چشم میگشت که آنرا با رواندازی گرم میپوشاندند؟آیا جز این است که چیزی در درون پیامبر نفوذ میکرد؟

و وقتی در قرآن نوشته شده: آیا ما تو را شرح صدر اعطا نکردیم؟چه منظوری میتواند جز این داشته باشدکه پیامبر از سوی نیرویی مورد خطاب قرار گرفته میشود؟ولی طبق گفته های پیشین آقای سروش کلمه (ما) در آیه طبق نظریه وحدت وجود به خود پیامبر اطلاق میشود چرا که معتقد است پیامبر و خدا در یکدیگر غرق بودند.اما سوالی که پیش میاید این است که آقای سروشی که معتقد است قرآن میبایستی خواب گذاری شود تا پرده ازحقیقت برداشته شود،آیا وی خوابگذاری کرده است که گفته کلمه (ما) به پیامبر اطلاق میشود؟ یا چرا خود که مدعی خوابگذاری است،کلامی از آن را نتوانسته انجام دهد؟

اگر مطلب دوم صادق باشد که قرآن حقیقتا رویا بوده و پیامبر به اشتباه تصور وحی از جانب خدا را داشت،پس درواقع پیش زمینه ها و آموزه های او اشتباه بوده است.چرا که بر اساس پیشفرضی که داشته است که بر آموزه های پیامبران قبلی بوده،پیامبر نه انتظار جوشش و فوران مغز خود که انتظار دریافت حقایقی از جانب خداوند را داشت،در حالی که به گفته آقای سروش وحی ناشی از تحریکات هورمون های مغزی وی بوده است و این دریافت را رویایی ربانی و یا مکاشفه ای فوق حسی میخواند که باید از وی پرسید آیا حس به فوق حس راه دارد یاخیر؟

پس بنابر بر فرض دوم پیامبر دعوی چیزی را داشته است که خود تصوری نادرست از آنرا دارا بود و چون تصور اشتباهی از آن داشت نمیتوانسته حقیقت آنرا دریابد چرا که پیش زمینه های او برای فهم قرآن اشتباه بوده است.

در مبحث زبان قرآن،درست است که منشا زبان قرآن منشایی غیر انسانی دارد که از زبان غیر برای انسانها فرستاده شده است و در برخی از آیات هم برای فهم صحیح آن نیاز به خوابگذاری داریم،اما این بدین منظور نیست که قرآن بصورت رویا بر پیامبر نازل شده بلکه در برخی از آیات زبان آن رویاگونه است.

در نتیجه باید ابراز داشت که نظریه ارائه شده توسط دکتر سروش نه به لحاظ ایدئولوژیکی با اصول دین همخوانی دارد و نه اینکه مبحث وحدت وجودی توجیه‌گر کلام قرآن از زبان پیامبر است نه خدا و نه اینکه اصلا بطور کلی قرآن در کلیت خود رویا بوده و زبان رویاگونی دارد.

*دانشجوی ارشد علوم سیاسی

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 3 نظر

  • 1 امیر 1399/2/25 3:15:5

    سروش فساد اخلاقی دارد و داشته و به آمریکا فرار کرده است. در حقیقت سروش یک سلمان رشدی ایرانی الاصل است و در خواب دیده که پیامبر قران را در رویا دریافت کرده است . عین کافران که به پیامبر طعنه می زدند که قران حرفهای سلمان و ابوذر هست... سروش آخر خط زندگیش است و عین ابن ملجم و شمر عاقبت به خیر نشد و نمیشود

    پاسخ
  • 2 ناشناس 2 1396/3/29 6:56:14

    آقای ناشناس،مشخص هست که شما روان شناسی نخوانده ای و فقط اسم ضمیر ناخودآگاه را شنیده ای.هر چند این سروش شما چرت گفته است ولی با همه ی اینها چه ربطی به ضمیر ناخودآگاه دارد؟!!!!

    پاسخ
  • 3 ناشناس 1396/3/28 21:36:35

    با سلام خدمت دوست عزیز نظرات سروش مربوط به قرن بیست یکم است در صورتی که پاسخ های شما هرچند برآیند یک ذهن باهوش و جستجو گر هست اما مربوط به دویست سال قبل است زمانی که هنوز بحث ضمیر ناخودآگاه جرقه های خودش را نزده بود! این ساده ترین و اساسی ترین ایراد پاسخ های شماست

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها