یادداشت
گفتگو و گزارش

فرصت آزادی و بی‌اختیاری اصول‌گرایان

فرصت آزادی و بی‌اختیاری اصول‌گرایان

آزادی آن‌قدر باشکوه و فرهمند است که بر هر واژه دیگری طعنه بزرگی‌اش را بزند. واژه پر طمطراقی که همپای عدالت باید به دور از حب و بغض بدان پرداخت. سخن راندن از آزادی می بایست عالمانه و منصفانه باشد تا از اتهام افراط و تفریط در امان بود.

آزادی هم علت است و هم معلول. اگر به طریقی رمزآلود هم علت و هم معلول خویش باشد با همان رازوارگی با حق نیز، علت و معلول است و اگر قائم به ذات خویش باشد با عدالت، آگاهی، اخلاق و انسانیت ملازم است. بی‌شک آزادی شرط لازم برای نقد و انتقاد است و عمده رسالتش برساختن و بنا نهادن محیط مناسب برای نقد و نقادی است. نبود آزادی یعنی مرگ نقد و انتقاد. همچون دوران «دولت پاکدستان.»

از سوی دیگر آزادی معلوم و مجهول است، و آزادی با صفت مجهول ریشه در جهالت و ناآگاهی بشر دارد. نتایج آزادی این بزرگترین آمال و آرزوی بشر از نگاه فلاسفه بزرگ غرب و یا نوع معنوی‌اش که طریق رسیدن به کمال در فلسفه مطهری است، می‌تواند پارادوکسی بغرنج باشد، از آن‌رو که هم عامل ناخواسته خفقان و استبداد است و هم سلف نیکویی برای انسانیت و آزادگی. آزادی حسن نخستینش آن است که زبان در کام نمی‌خشکد. بدین‌سان امروز رقابت اصول‌گرایان برای عدول از اصول و زیر پا نهادن اخلاق ثمره آزادی‌ست که رهاورد دولت اعتدال و تفکر اصلاحات است. همه مختاریم که راه خود را برگزینیم و در مرتبتی بالاتر برای هر جریان سیاسی نیز چنین خواهد بود. بر این اساس روحانی و حامیانش اصل را قانون و اجرا و پایبندی به آن می‌داند، اما در اردوگاه اصول‌گرایی چنین نیست و با کمی اغماض اصول‌گرایان تندرو را بلااختیار می‌دانم. این اجبار از سوی فرد و نهادی تحمیل نشده است، بلکه طوقی است که خود بر گردن خویش انداخته‌اند. اجباری که ریشه در ماهیت تفکر اصول‌گرایی دارد و آنها اسیر اندیشه خویش‌اند. وقتی که اجبار باشد مکانیسم عمل چندان مهم نیست. چون هدف یکسان است فرقی ندارد که فاعل یک مداح باشد یا فلان سیاستمدار یا تئوریسین. مصداق این ادعا اتفاقات روز جهانی قدس و نماز عید سعید فطر است. امروزه در آستان سیاست ایران از سیاستمداران محذوف و مطرود تا کاندیدای مقهور انتخابات 96 تفسیرشان را از آزادی عیان می‌کنند هر چند که در نقدشان ردای اخلاق بر دوش انداخته‌اند تا غرض سخن آشکار نباشد اما نوک خنجرش بر گلوی دولت روحانی بساید.

این مدل آزادی یعنی خود را مجاز به انجام هر کاری دانستن، فاقد شعورمندی است. حتی آزادی هم سازمان و چارچوبی مشخص می‌طلبد هر چند حدود بستن بر آزادی تناقضی دردآور با ماهیت آن دارد، اما آزادی هم لاجرم باید در مرز اخلاق بگنجد تا هم حدودش مکانیک نباشد و هم به لودگی و بی‌مایگی نینجامد.نتیجه تفسیر به رای اصول‌گرایان از آزادی را پیش از این هم تجربه کرده‌ایم. آنچه امروز بر روحانی می‌رود تاوان تفسیر درستش از آزادی و اصرارش بر اجرای قانون است. اقدام سازمان یافته علیه رئیس جمهور در روزهای اخیر نشان می‌دهد اصول‌گرایان پس از شکست‌های متوالی نخستین گام در اجرای استراتژی جدید خود را برداشته‌اند.

1- رواج مداح‌محوری در سیاست که در نوع خود ابتکار بدیع و تازه‌ای‌ست که از چند سال قبل در عرصه سیاست کشور ظهور کرده است. هر چند بزرگان اصول‌گرا برای بازیابی چهره خود به همان حربه همیشگی خود یعنی تحریک عواطف و احساسات مذهبی مردم به کمک مداحان متوسل شده‌اند شاید در مخیله‌شان هم خطور نکرده بود که باید سهم طیف نوظهور درون جریان خود را بپردازند و اینک حتی برخی بزرگانشان اگرچه دیر هنگام، لب به شکوه می‌گشایند.

2- حلبیزه کردن جامعه از نظر اخلاقی. فروپاشی مرزهای اخلاق سیاسی و در ادامه استفاده وسیع از رسانه‌های همسو در فرافکنی و وارونه جلوه دادن واقعیات و القای ضدیت رئیس دولت و یارانش با اصل نظام و رهبری انقلاب و دین اسلام ساده‌ترین راه برای فشار بر حسن روحانی است. همین استراتژی خطرناک عده‌ای شناخته شده را مجاب می‌کند تا در اقدامی سازمان یافته بدترین تهمت‌های ناروا را نثار وی کنند. بسی جای تاسف است که امروز به نام آزادی با حسن رئیس، همان می‌کنند که مشتی رند سال‌ها پیش با حسنک وزیر کردند.

در فرایند مداح‌محوری در سیاست و حلبیزه کردن جامعه اخلاقی است که فحاشی جای نقد را می‌گیرد. البته این مورد هم چندان عجیب نیست و مشخص می‌کند که مخالفین دولت یا از درک معنای نقد و انتقاد عاجز مانده‌اند و یا دچار نوعی دوگانگی در عمل هستند.

اصول‌گرایان گاهی نصیحت‌گویی صرف و اندرزنویسی خام را به جای تقد معرفی می‌کنند و گاهی فحاشی و عنان از دست دادن از شدت خشم ناشی از طرد شدگی را به پای نقد می‌گذارند، هر چند خود نیز به خوبی می‌دانند نقد نوعی آسیب‌شناسی است که هم محتوا و هم ساختار را به چالش می‌کشد و به محک عقل و تجربه درمی‌آورد و بعضا با فرو ریختن بنیانی و بنا نهادن بنیانی دیگر است.

آنچه امروز اصول‌گرایان بدان مشغولند تکرار اشتباهات مهلک گذشته است و خطر رادیکالیزه کردن جامعه را به‌شدت گسترش می‌دهد. با این همه تفاسیر خوب است افراطیون بدانند قطار اعتدال و اصلاحات را سنگ زدن بازی کودکانه‌ای بیش نیست و جمهوریت جزء جدا نشدنی نظام است و تقابل با آن رویارویی با اراده و خواست اکثریت ملت است.

*مراد از واژه نامانوس حلبیزه، نمایش ملموسی از ویرانی یک بنیان، همانند آنچه بر سر شهر حلب در سوریه رفته است و حلبیزه کردن جامعه اخلاقی فرو ربختن بنیان اخلاق به دست خود برای بهره‌برداری و منفعت جناحی است.

*سرمقاله همدلی

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 ارسلان 1396/4/15 1:1:5

    اون موقعی که همفکرانت نسبت به احمدی نژاد از حلبیزه فراتر رفته بودند و هرچه فحش و لیچار بار رئیس جمهور کشور می کردند کجا بودی که از اخلاق بگی؟! شماها دیگه از اخلاق صحبت نکنید آبرومندترین هست.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها