یادداشت
گفتگو و گزارش

ذخایر نظام «سیلارستانی‌ها» بودند!

ذخایر نظام «سیلارستانی‌ها» بودند!

این یادداشت نه از سر میل و اشتیاق ، بلکه از روی تکلیف و اجبار نوشته می شود و اینجا بیش از آنکه به علمی و ادبی بودنش روی آورده شود، می باید به بیان واقعیات پرداخت. به هر حال هر انسانی باید به پیرامونش بنگرد، بپردازد و حتی ایفای نقشی داشته باشد. اینجا بود بخت یارمان شد و توانستیم با دوستان عزیزی چون هادی، سعید، علی و محمد حضورمان را به سیلارستان رسانیم. چند صد متر مانده به سیلارستان توقف کوتاهی داشتیم مردی که عدد سن اش تقریبا به پنجاه می رسید سوار بر الاغش بود عرض سلام و ارادتی داشتیم. چند دقیقه ای گیرای وقتش بودیم شغل و پیشه سیلارستان را پرسیدیم که جوابش را دولت داری(یا همان دامداری) یافتیم. از ییلاق( به زبان لری مال و بالا) پرسیدیم که منطقه شولیز را به اختیار گزیده بودند. از نمایندگان ادوار گذشته و فعلی هم نقاط ضعف و قوتی یاد می کرد. مشکلات روستا را در نبود گاز و طرح آب رسانی می دانست و البته در خصوص رساندن آب، از مسئولین دولت هم وعده ای گرفته بودند. اینطور که میگفت برای زایمان و طبابت هم مجبور می شوند روانه ی خانه بهداشت روستای سواری شوند و اگر هم شرایط بسیار دشوار باشد اعزام به سرفاریاب و چرام مناسب ترین اقدام شرایط ممکنشان بود. پیرمرد هم با پایان کلامش، مسیرش را ادامه داد. در همین گذر از زمان با پسر نوجوانی حین برگشتن دامش از چرا، برخورد کردیم، پسر خوش ذوقی بود و حرفهایش گرم و دلنشین بود(با عرضه ی کم سن و سال) و از اهالی روستا، جوانی اسماعیل نام که دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان خارجه بود را معرفی کرد. پیشه اسماعیل را پرسیدیم که جواب داد الآن دولت(دام) نگهداری می کند و دولتش را برای چرا، به کوه برده و نزدیک برگشت است. از پسر نوجوان سپاسگزاری کردیم ونهایتا وارد سیلارستان شدیم. شمار اهالی آنجا به چند ده نفری می رسید. مردمی ساده زیست، با اخلاق و مهمان نواز بودند. محل اقامتشان مناسب نبود فارغ از نبود گاز رسانی به آنجا، منزل و کاشانه درست و حسابی برای زیستن هم نداشتند. "لااقل جان آدمی آنقدر می ارزد که برای ایمن بودن جانش نیم متر پایین تر از زمین، تا چند متر برسد به بالا را تا خرخره با بتن و آهن مسلح کنند." اما منازل سیلارستان ترکیبی بود از چهار دیوار سنگی و چند ستون و یک سقف کاملا چوبی و یک لایه گل پهن شده روی سقفش." درون اتاق ها هم کلکسیونی بود از چند تا بالشت و یک زیر انداز و شومینه دیواری غیر استاندارد و دیگر هیچ. اسماعیل تحصیل کرده می رسد و رفع خستگی وارد گپ می شود می گوید بساطمان دامداریست اما به دامپزشک دسترسی نداریم، فراهم کردن دارو برای دام دشوار است. ساختمان آموزششان(مدرسه) وضعیت چندانی نداشت. گذشته بر اینها اهالی سیلارستان از ابتدایی ترین امکانات بهداشتی هم دسترسی نداشتند. جاده ای که تا انتهایش آسفالت است رسانیدن خدمات به روستای اطرافش چندان دشوار نیست البته می بایست جمعیت و پارامترهای دیگرش را هم در نظر گرفت. تیرهای برقشان از روشنایی محروم بود. از اسماعیل پرسیدم از مسئولین کسی سراغتان نیامد؟ پاسخ داد قبل از انتخابات حاج عدل آمد و الا ماشا الله قول و وعده کار و برای هموار کردن توسعه سخن راندند. یک روز هم آقای استاندار خادمی از کنار روستا با ماشینشان عبور کردند و با بوق و دست بلند کردن محبتشان را ابراز کردند. راستی حاج عدل را می شناسید؟ نماینده کنونی کهگیلویه بزرگ بهمئی و چرام که پیشوندهای سردار، مهندس،حاجی را کسب کرده است. سردار مهندس حاج عدل هاشمی پور در سیلارستان می گوید: موقعی که اینجا را مشاهده کردم، فکر کردم انسانهای نخستین اینجا زندگی می کنند. حالا یکی پیدا نشد از سردار، مهندس، حاج عدل هاشمی پور بپرسد برادر شما چه کار بودید؟ همین آقای سردار، مهندس حاج عدل هاشمی در هر جایی که قبل از انتخابات پایش را می گذاشت لابلای سخنانش میگفت: حقوق بنده ماهیانه ........................  هست (البته قبل از جنجال و افشای حقوق های نجومی این ها را عرض کردند) و بدون از نیاز مالی آمده ام برای خدمت به خلق الله و آبادانی حوزه های انتخابی منطقه کهگیلویه، بهمئی و چرام همیشه بهار. خیلی جاهای دوری نرویم مسیر توسعه همینجاست. معادله خیلی پیچیده نیست، با یک حساب و کتاب ساده خواهیم یافت همین حقوق های نجومی اینچنین مسئولینی و اندکی همت و پشتکار مشکلات سیلارستان قابل حل کردن است. موقع نماز فرا رسید، اتاقی که نماز خواندیدم عکس معمار انقلاب اسلامی را در دیوارشان چسبانده بودند فهمیدم عاشقان روح الله و ذخائر نظام همین ها هستند. بعد از نماز هم به رسم مهمان نوازیشان چایی نوشیدیم و در بدرقه مان پیش قدم شدند زنی از همان اهالی در راه می گفت: یارانه فرزندانم را بدون از هیچ دلیل قطع کردند خداوند گوشه ی نظری به این اهالی داشته باشد و عاقبت مسئولین نظام جمهوری اسلامی را ختم به خیر کند.

[gallery type="rectangular" ids="19865,19866,19867,19868,19869,19870,19871,19872,19873,19874,19875"]
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 رامین بهادر تامرادی 1396/4/25 11:23:57

    واقعاً که این مردم عزیز مستحق اینگونه زندگیها نیستند.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها