-
کهگیلویه و بویراحمد: زخمهایی عمیقتر از یک روز تعطیلی!
سعید صفا دوست -
فریاد بیآبی در چهار شهر کهگیلویه
سید آیت شفایی -
پروژههای کلنگی!؟ چرا هیچ طرحی برای افتتاح در هفته دولت نیست؟/ به بهانه عرایض نماینده کهگیلویه در شورای اداری استان
علی صاحبی -
۱۹ مرداد؛ روزی برای دلسپردگان واژهها
علی سینا رخشنده مند -
روز خبرنگار و شعری از هوش مصنوعی
علی ضامنی پور -
جامعه ای که خبرنگارانش را حفاظت نکند، محکوم به نابینایی است
شهرام مومن نسب -
برای آنان که صدای دیگراناند
مریم پارسا -
مدیر شایسته کیست؟
محمود منطقیان -
آمارسازی ، پاسخ گریزی، وسکوت در برابر تخلفات گذشته / از استخدام های فله ای تا آمارهای صوری / دفتر آمار، نه دفتر اقدام / وقتی مدیر ارقام، از واقعیت عقب ماند.
ناشناس -
«غلامرضا پناه» ؛ مدیری از تبار بخشندگی
عنایت شیخی
- پرونده ویژه
- 1
- جمعه , 29 مرداد 1395 -PM -07:58
دنكيشوت در خيابان ولی عصر عليه كودتا

بيست و هشتمِ مرداد بود، صبحِ زود، خودش را رساند به خيابان پهلوي، سرِ كوچه ي لقمانِ ادهم.
ته كوچه، سر نبشِ خيابانِ كاخ، خانه ي مصدق بود.
از صبح شنيده بود كه ريو هاي ارتشي رفته اند ميدانِ گمرك، تا فاحشه هاي شهر نو را با خودشان بياورند و به كمك آنها و دسته ي شعبان بي مخ، خانه مصدق را فتح كنند، دستور داشتند حتي به آجرها هم رحم نكنيد.
شب قبلش، سفارت آمريكا پول داده بود به زاهدي كه بدهد به پري بلنده تا به مقدار لازم قمه و چاقو بخرد.
صبح زود هم ماشين هاي ارتش را فرستاده بود ميدان گمرك، خيابان جمشيد، تا صدهها نفر از فاحشه هاي شهر نو را با خودشان بياورند.
تنهاي تنها، سر كوچه ايستاده بود و همه اش حواسش به سمت جنوب خيابان پهلوي بود.
ساعتِ ده صبح كه شد، محمد حسين قشقايي و برادرش را ديد كه از بالاي خيابان به سمت پايين مي آمدند، خودش را رساند به آنها، سلامي كرد و پرسيد: مي رويد خانه ي نخست وزير؟
دو مامورِ سد معبر شهرداري با تعجب پرسيدند: نخست وزير ديگر كيست؟
در حالي كه اضطراب داشت خطاب به آنها گفت: آقايان قشقايي! من مي دانم قرار است كودتا شود، خواهش مي كنم هر طوري هست مصدق را با خودتان ببريد جنوب، آنجا حتما عشاير به او كمك مي كنند تا دوباره به تهران برگردد و ريشه ي اين وطن فروش ها را...يكي از مامورين شهرداري، با دست زد به سينه اش و با عصبانيت گفت: برو پي كارت مرديكه ي معتاد! معلوم نيست چه زهر ماري زده هزيان مي گويد.
آرام كنار رفت، مي دانست كه در اين اوضاع و شرايط بزرگانِ قشقايي حق دارند كه به هر كسي اعتماد نكنند.
نيم ساعت گذشت، ماشينِ فولكس نخست وزيري را كه ديد، فهميد حسين فاطمي است، خودش را همان اول كوچه انداخت جلوي ماشين، داد زد: جناب فاطمي خواهش مي كنم، يك لحظه فقط، يك عرضي داشتم.
راننده ي ماشين كه عصباني و حيران زده بود، درب ماشين را باز كرد و يك پايش را گذاشت بيرون و داد زد: مرديكه مگه ديووانه اي چرا اين كار را كردي؟
به راننده توجهي نكرد، خودش را رساند كنار شيشه عقب و زد به شيشه و گفت: جناب فاطمي خواهش مي كنم، فقط يك لحظه.
راننده گفت: مرديكه فاطمي كيه؟ اين آقا پدر من است، تازه از بيمارستان مرخص شده، چرا راهِ كوچه را بسته اي، گورت را گم كن وگرنه زنگ مي زنم صدو ده.
راننده سوار ماشينش شد و گاز داد و رفت.
تا بعد از ظهر هر كسي كه آمد برود خانه مصدق، جلوي ماشينش را گرفت و خواهش كرد به مصدق بگويند، دار و دسته ي شعبان بي مخ و پري بلنده از آمريكايي ها پول گرفته اند شهر را به آتش بكشند و خانه مصدق را روي سرش خراب كنند. ...اما فايده اي نداشت كه نداشت.
وقتي ديد راهي ندارد،گوشي موبايل اش را از جيبش درآورد، تماس گرفت با صدو هجده و گفت: شماره ي تلفنِ خانه دكتر محمد مصدق را مي خواهم، خيابان پهلوي، كوچه ي ادهم!
خانم تلفنچي چند لحظه بعد گفت: همچنين مشخصاتي نداريم آقا!
داد زد: خانم محترم! شما هم با كودتاچي ها هستي! شما را هم خريده اند! من شماره ي نخست وزيرِ ايران را مي خواهم!
تلفن چي تلفن را قطع كرد.
ديگر از همه نا اميد شده بود، تنهاي تنها مانده بود، لحظاتي به قيام سي تير فكر كرد و به ياد آورد اقيانوسِ مردم ايران را درحمايت از دكتر مصدق، تصميم اش را گرفته بود، خودش تنهايي به راه افتاد به سمتِ جنوبِ خيابانِ پهلوي، بايد به تنهايي جلوي لشكرِ فاحشه ها و الواطِ زاهدي مي ايستاد.
سر خيابانِ تيمسار كه رسيد، از دور، ريوهاي ارتش را ديد كه در يك صف منظم به سمتِ بالا مي آمدند.
لحظه اي در پياده رو ايستاد، نمي دانست چه بايد بكند، ريوها چهار راه را رد كرده بودند و فقط پنجاه متر با او فاصله داشتند.
ريو ها كه به او رسيدند، در حالي كه فرياد مي زد: با خونِ خود نوشتم، يا مرگ يا مصدق! خودش را انداخت وسط خيابانِ پهلوي...
لحظاتي بعد زير چرخِ ريوي ارتشي كه پري بلندِ خودش را با قمه به درب آن آويزان كرده بود له شد...
راننده ي اتوبوسِ خطِ بي آرتيِ راه آهن-تجريش، در حالي كه دو دستي بر سرش مي زد، از اتوبوس پياده شد، مسافرين اتوبوس و همه اتوبوس هاي پشت سرش هم پياده شدند تا خودشان را برسانند به جواني كه اتوبوس جلوي او را زير گرفته بود.
خيابانِ ولي عصر، غلغله شد، راننده ي اتوبوس در حالي كه گريه مي كرد و ذكر مي گفت رفت بالاي سرش و گفت: چرا اين كار را كردي؟
جوان كه به زور از ته حلق حرف مي زد، آرام زيرِ گوشِ راننده گفت: چه كنم نمي رود از ياد...تلخيِ بيست و هشتم مرداد...
فردايش روزنامه همشهري تيتر زده بود:يك جوان، كه مشكلِ روحي و رواني داشت در خيابانِ ولي عصر تهران خودش را انداخت زيرِ اتوبوسِ خطِ واحد و خودكشي كرد.
پي نوشت: به يادِ آخرين سرباز، "سربازِ ابدي، خسرو بويراحمدي" ، فرمانده ي عشايرِ بويراحمد در نهضت ملي شدنِ صنعتِ نفت، كه بيست روز بعد از كودتا، با دستورِ عواملِ سيا در اصلِ چهارِ ترومن، ترور شد.

نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 متلاشی شدن باند حفاری غیرمجاز در یاسوج/ یک تبعه بیگانه دستگیر شد
- 2 بلکو محلهای فراموشدشده در سایه بیتوجهی مدیران شهری؛ روایتی تلخ از زندگی در حاشیه توسعه/+تصاویر
- 3 وعدههای نافرجام؛ ۱۷ سال انتظار بیپایان برای افتتاح تالار فرهنگ و هنر یاسوج
- 4 آتشسوزی منزل مسکونی در دهدشت؛ فاجعهای که ماینرهای غیرمجاز رقم زدند
- 5 افتتاح و کلنگزنی ۷۴ پروژه آب و فاضلاب در کهگیلویه و بویراحمد
- 6 مشکل توزیع کود یارانهای در کهگیلویه و بویراحمد مرتفع شد
- 7 کاهش ۱۸ درصدی سرقت در کهگیلویه
- 8 شهرک صنعتی خورشیدی در کهگیلویه و بویراحمد افتتاح می شود
-
۱۹۰ پروژه نهضت مدرسهسازی در کهگیلویه و بویراحمد در حال اجراست
-
پایان فرار متهم خونین در یاسوج با عملیات ضربتی پلیس
-
بهرامی در نشست با خبرنگاران: در یک سال اخیر سه پروژه کلان در بویراحمد فعال شد/ دو بیمارستان تخصصی یاسوج تأمین اعتبار شد/ از عملکرد برخی مدیران راضی نیسیتم/ نگاه قومی و قبیلهای و منطقه ای را قبول ندارم
-
تحریف واقعیت با هدف تخریب جریان ندای وحدت/ مدیرانکل بویراحمد در دوره «روشنفکر» + اسامی
-
فرماندار لنده در نشست با خبرنگاران: عاملین تعطیلی جاده لنده - تشان باید پاسخگو باشند/ پیشرفت ۹۵درصدی فاز دوم بیمارستان ۳۲ تختخوابی لنده/ کمبود زمین برای نهضت ملی مسکن در لنده
-
مدیرکل امنیتی و انتظامی استانداری: دریافت فیزیکی کپی شناسنامه و کارت ملی از ارباب رجوع تخلف است/ جعل مدارک تحصیلی دانشگاه یاسوج
-
حسن غفاری خطاب به استاندار: ارزشمندترین سرمایه کهگیلویه و بویراحمد فرهنگ و هنر مردم است/ هنرمندان به جای خلق اثر به فکر معیشت هستند/ جایگاه هنر در استان را تقویت کنید
-
سرپرست اداره پیمان و امور قراردادهای راه و شهرسازی استان منصوب شد+ عکس و حکم
-
سرپرست هلال احمر استان منصوب شد+ عکس
-
جوابیه تند اتاق بازرگانی یاسوج به مطلب افتونیوز/ خارجنشینان با تحریف حقیقت و بیاحترامی به اربعین، تنها چهره واقعی خود را آشکار میکنند؛ اتاق به عقب باز نمیگردد!
نظرات ارسالی 1 نظر
درود بر سید یوسف مرادی و قلم زیبایش علی رغم همه ی تفاوتهای فکری حقیقتا زیبا نوشته اید
پاسخ