یادداشت
گفتگو و گزارش

مصدق و آتوریته‌ی معکوس!

مصدق و آتوریته‌ی معکوس!

آتوریته ی ( اقتدار) مشروع، طبق تعریف ماکس وبر یعنی اینکه  فرمانروا باید دارای اراده‌ای باشد که بر اعمال فرمان‌برداران مؤثر باشد و این اراده به‌صورت فرمان، پدیدار شود. فرمان‌برداران در عمل، فرمان را گردن نهند. فرمان‌برداران به‌طور ذهنی نیز فرمان را پذیرفته و از آن‌ها اطاعت کنند. اگر بخواهم خیلی خودمانی منظورم را از اقتدار بیان کنم یعنی تصلب وقاطعیت  به جای خود و البته نقطه مقابل آن که میشود ضعف داشتن و شل بودن و خلاصه با اندکی اغماض میتوان گفت تساهل در رفتار. پس نفس اقتدار به خودی خود بد نیست. هر مجموعه ای هم اگر بخواهد در مقابل ضعف هایی که از درون  و تهدیداتی که از  بیرون آن را تهدید میکند مصون بماند باید در جای خود اقتدار و قاطعیت به خرج بدهد و همچنین به موقع خود تساهل در رفتار داشته باشد. اگر رهبران نهضت ها به هنگام اقتدار دچار تساهل رفتاری و به جای تساهل منطقی دچار تصلب رفتاری شوند و جای این دو را با هم اشتباه کنند نهضت عملا شکست خواهد خورد و این یک سنت قطعی تاریخی است. این ها را گفتم تا نهضت  ملی شدن صنعت نفت و خصوصا رفتار شناسی مصدق را از این زاویه تحلیل کنم. تحلیل گران دلایل گوناگونی را در شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت بیان میدارند که در جای خود قابل طرح  است اما آنچه که قرار است از دریچه ی این قلم بدان نگریسته شود، این است که یکی از دلایل مهم شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت ، اقتدار معکوسی بود که توسط مصدق اعمال شد، یعنی آنجا که باید اقتدار و صلابت به خرج داده میشد، مصدق برعکس دست به یک تساهل رفتار افراطی در برخورد با کیسانی میزد که  عملا سد راه نهضت شده بودند  و آنجا که نیاز به تساهل رفتاری و مدارا با دوستان و دلسوزان نهضت بود مصدق تبدیل به یک انسان متصلب اقتدارگرا (به معنی منفی کلمه) میشد و در یک کلام یکی از عوامل اصلی شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و وقوع کودتای 28 مرداد 32، اقتدار معکوس بود، یعنی جابه جا کردن اقتدار مشروع و مدارا  با هم توسط شخص مصدق!

اقتدار مشروع (آنجا که اقتدار و تصلب لازم بود ولی مصدق تساهل کرد):

دولت مصدق خصوصا دولت دوم او پس از وقایع سی تیر 1331 و حمایت های بی دریغ کاشانی و مردم، یک بازگشت قدرتمندانه به قدرت سیاسی را تجربه کرد و همین مساله خود بخود یک اقتدار کم نظیری را برای دولت او ایجاد کرد.این اقتدار چنان زیاد بود که توانست زمینه را برای اقدامات گسترده توسط مصدق فراهم کند. آبراهامیان در این خصوص میگوید: " او ( مصدق) سلطنت طلبان را از کابینه اخراج کرد، خودش کفیل وزارت جنگ شد، زمین های رضاشاه را به دولت برگرداند، بخشی از بودجه ی دربار را قطع کرد و به وزارت بهداری داد. بنیادهای خیریه سلطنتی را در نظارت دولت درآورد، شاه را از برقراری ارتباط مستقیم با دیپلمات های خارجی ممنوع کرد، شاهزاده اشرف خواهر دوقلوی شاه را که فعالیت سیاسی میکرد، وادار به ترک کشور ساخت..." البته اینها کارهای به موقعی بود که مصدق انجام داد، اما آن کار اصلی که میتوانست کشور را از شر دیکتاتوری پهلوی دوم برای همیشه نجات دهد، یکسره کردن کار خود محمد رضاشاه بود ، و  مصدق بواسطه ی آتوریته ی ترک ناپذیر خود میتوانست آن را انجام دهد اما متاسفانه در مورد این کار مهم که یک  قاطعیت تاریخی را میطلبید، تساهل و محافظه کاری به خرج داد و عملا با این محافظه کاری زمینه را برای تثبیت 25 سال دیکتاتوری خفقان آور پهلوی دوم و تشکیل سازمان مخوف ساواک و ... فراهم آورد. امام خمینی(ره) در این خصوص تحلیل جالبی را بیان میفرمایند : " قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او میخواست برای مملکت خدمت بکند. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد این (شاه) را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را، اين كارى براى او نداشت بلكه ارتش دست او بود، همه قدرت ها دست او بود و اين ( شاه) هم اين ارزش نداشت آن وقت ، آن وقت اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندى باشد و مثل بعد كه شد، آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلت شد"...

تساهل و انفعال محض در برابر کودتا:jabarnezhad

با آنکه برخی افراد وقوع کودتا را پیش بینی کرده بودند و هشدارهای لازم به او داده شده بود ، اینجا نیز ذره ای قاطعیت از مصدق نمیبینیم و عملا انفعال و مسامحه ی  او در این لحظات تاریخ ساز، باعث میشود شمارش معکوس نهضت آغاز شود . حتی چند روز قبل از کودتا آیت الله کاشانی به مصدق نامه مینویسد و  از او میخواهد نسبت به کودتا هوشیاری به خرج دهد، اما جواب مصدق فقط این است که "بنده مستظهر به پشتیبانی ملت هستم...". اوج این ضعف و انفعال را وقتی مشاهده میکنیم که به گفته ی یکی از محافظان مصدق،  عصر روز کودتا او به همراه برخی وزرا حتی تصمیم به خودکشی میگیرد که البته به دلایلی موفق به این کار نمیشوند.

 تساهل در انتصابات افراد کابینه:

مصدق در کابینه ی خود از افرادی استفاده کرد که قلبا و حتی عملا  با نهضت همراه نبوده و  معتقد به حفظ سلطنت بودند تا آنجا که دکتر کریم سنجابی که خود از رهبران جبهه ملی و از یاران نزدیک مصدق بود در این باره میگوید:" در کابینه اول مصدق ، خود او آشکارا به ما می‌گفت : آقا ! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم . یک عده‌ای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطن دوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجی‌ها داشته باشند را وارد کابینه کرد". البته این تساهل رفتاری نیز برای نهضت حسابی گران تمام شد.

اقتدار نامشروع( آنجا که جای اقتدار و تصلب نبود):

مصدق در موارد فراوانی که باید تساهل رفتاری به خرج میداد، برعکس به نوعی اقتدار و تصلب نامشروع تن داد و همین باعث رنجش خاطر دوستان، خوشحالی دشمنان نهضت و تنها ماندن او و در نهایت شکست تاریخی نهضت شد. برای نمونه به چند مثال تاریخی اشاره میشود:

یکی از  اشتباهات مصدق بی مهری او به فدائیان اسلام بود. دکتر عباس شیبانی که خود زمانی عضو نهضت مقاومت ملی بود در مصاحبه ای با فصلنامه کتاب نقد در این خصوص میگوید:" وقتی رزم آرا نخست وزیر شد تا قرارداد با آمریکا ببندد و علی رغم تصویب ملی شدن نفت، عملا مانع تحقق آن شود، در جلسه ای که شهید نواب صفوی و ملیون بودند، حضار میگویند که این رزم آرا است که مانع ملی شدن نفت است. نواب میگوید رزم آرا با ما و چون خیانت به ملت کرده و اصلاح نمیشود، ما او را از سر راه ملت بر میداریم. رزم آرا را ترور کردند و در کوتاه مدت علا نخست وزیر شد ولی بلافاصله مصدق بر سر کار آمد...در واقع اگر رزم آرا ترور نمیشد شاید صنعت نفت ملی نمیشد و از خدمات نواب و یارانش یکی همین بود. " با همه ی این فداکاری ها میبینیم که مصدق در عمل به جای  حمایت از فدائیان ، تصلب به خرج میدهد و همین مساله هم باعث میشود تا  در برابر سکوت و انفعال مصدق نواب و یارانش  دستگیر و تیرباران شوند ، موضوعی که باعث دلسردی دوستان و امیدواری دشمنان نهضت خصوصا بریتانیا شد.

تصلب در برابر آیت الله کاشانی نیز  به عنوان مهمترین پشتیبان نهضت را  باید بدون تردید یکی از راهبردی ترین اشتباهات مصدق دانست. خصوصا با توجه به این که در موارد فراوانی علی رغم بی اعتنایی ها و بی مهری های مصدق نسبت به کاشانی میبینیم که آیت الله کاشانی بارها و بارها به رغم نارضایتی هایی که نسبت به رفتارهای مصدق دارد در مصاحبه های مطبوعاتی و بیانیه ها و اعلامیه های خود پشتیبانی های بی دریغ خود را از او  اعلام میکند و هیچ گاه از اختلافات دم نمیزند. نقش بی بدیل آیت الله کاشانی در باز گشت مجدد مصدق در 31 تیر 1331 و حمایت های بی دریغ این عالم مبارز از نهضت ملی شدن خود نشان دهنده ی دین تاریخی و حق بزرگی است که کاشانی بر گردن مصدق داشت.  اما متاسفانه مصدق اینبار هم به جای تساهل با کاشانی در مقابل او سرسختی بیجا به خرج داد خصوصا  از تیر 31 تا مرداد 32 که کودتا شد روز بروز مواضع مصدق نسبت به کاشانی متصلب تر میشد . زمانی هم که کاشانی با دلسوزی به مصدق در باره ی انتصاب افرادی نظیر سرلشگر وثوق، دکتر اخوی و نصرت الله امینی و ... که متهم به کشتار مردم در 30 تیر 1331 بودند، اعتراض کرد و هشدار داد،  عکس العمل مصدق چیزی نبود جز آنکه آیت الله نباید در سیاست دخالت کنند.". همین لجبازی ها و تصلب های  نابجای مصدق در برابر کاشانی بخش مهمی از انرژی نهضت را به هدر داد...

 ماجرای تمدید افزایش اختیارات فوق العاده نخست وزیری هم یکی از جاهایی بود که مصدق با تساهل و کنار آمدن با مجلس هفدهم میتوانست در رسیدن نهضت به اهدافش موثر باشد. اما متاسفانه در اینجا هم  با اعمال اقتدار نابجا و معکوس و  با رفتاری کاملا غیر دمکراتیک مجلس را منحل کرد و باعث تضعیف آن شد ، به گونه ای که ظرفیت دولت و مجلس در مقابل هم قرار گرفت و از همین رهگذر نیز هزینه های فراوانی را بر نهضت تحمیل کرد.

شاید اگر مصدق کمی در مقابل دشمنان نهضت مقتدرتر و با صلابت تر و همچنین در مقابل دوستان و دلسوزان نهضت اهل مدارا بود، به این راحتی ها دستاورد های نهضت در عملیات آژاکس بر باد نمیرفت و 25 سال انقلاب اسلامی به تاخیر نمی افتاد...

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها