یادداشت
گفتگو و گزارش

روايت ابراهيم گلستان از كودتای ٢٨ مرداد

روايت ابراهيم گلستان از كودتای ٢٨ مرداد

برای دادن پاسخ دادن [به اینکه کودتا بود یا نه؟] نیازی ندارم به "اسناد و تالیفات مختلف" [مراجعه کنم]. من آن روز ۲۸ مرداد همه را به چشم خود دیده ام و از همه آن رویدادها خودم برای دستگاه های تلویزیون و خبر پخش کنی آن روزگار فیلم خبری برداشتهام که در آرشیوهایشان، خاصه و عمدتا در اصل نزد NBC نیویورک، میشودشان یافت. من آن روز را به چشم خود دیده ام و "دنیا را جز به چشم خود" نمی بینم. آنچه آن روز ۲۸ مرداد پیش آمد، در اول حمله ناگهانی ده ها چماق به دست‌های سید ابوالقاسم کاشانی بود که نصف روز مردم رهگذر بی خبر را از توی میدان توپخانه تا خیابان های اطراف آن با کتک زدن بی بهانه و کوبیدن بی دلیل هراساندند و رماندند و راندند. و بعد، چند ساعت بعد، یک دسته آرتشی با چند تانک به خانه مصدق هجوم بردند و در پناه خود گذاشتند تا دسته ای زن و مرد از جوان و پیر بریزند به تاراج خانه مصدق که هرچه را در آن بود کوبیدند و کندند و بردند. شاه آنجا نبود آن روز. همچنین نبودند آنجا آن دسته های چندین هزار تنی قشرها، یا "اقشار" فشرده، یا سرانشان، که تا آن روز، هربار، و چه بسیار بار، زیر شعارهای حزب توده، یا آنچه بعد "جبهه ملی" و "نیروی سوم" و "نهضت آزادی" و از این چیزها شد، خود را توی خیابان ها مینمایاندند. آن ها آن روز مطلقا هیچ نیامدند و نبودند و کسی هم ندیدشان. اصلا. شاه هم نبود، که انتظار بودنش را هم کسی نداشت. شاه پیشتر، از کلاردشت از میان هجوم معارض مردم آنجا پریده بود به بغداد و بعد هم به رم. و بعد، چند روز بعد بود که برگشت. و تا وقتی که ۲۵ سال بعد باز ایران رفت دیگر هرگز به کلاردشت نرفت و مردم کلاردشت را ندید و نبخشائید.همچنین مصدق را.

منبع: مصدق به روایت تاریخ و اسناد

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها