یادداشت
گفتگو و گزارش

تداعی و استمرار

تداعی و استمرار

به زبان ساده تداعی یعنی با دیدن و شنیدن یک رویداد یا تکرار و استمرار آن ها فورا رویدادی از گذشته در خاطرات زنده می شود که با رویداد کنونی شباهت هایی دارد. یعنی دارای شباهت ،ایجاد ذهنیت ،مفهوم وکردار ورفتار مشترک با گذشته است. تعریف جامع آن از نظر علم روانشناسی ،جامعه شناسی و فلسفی بحث دیگری است که از عهده این نوشته بر نمی آید.

می گویند اگر جامعه ای سیر و تکامل سیاسی – اجتمائیش بدون برگشت و وقفه باشد، نباید حوادث تاریخی اش چندان تکرار شود و یا شباهت و همانندی زیادی با گذشته داشته باشد که ایجاد تداعی کند و بعضی حوادث کنونی اش تداعی کننده گذشته نه چندان نزدیکش باشد . اگر چنین شود به مفهوم عدم توسعه فرهنگی – سیاسی و اجتماعی خواهد بود .

به عنوان مثال اگر رخدادی غیر قابل قبول و نامعقول در یک کشور توسعه یافته روی دهد ، برای مردم عادی آن ( نه برای محققین و مورخین آن ) باعث ایجاد نفرت وتعجب می شود ولی تداعی چندانی رخ نمی دهد، زیرا در اندوخته های ذهنی ، مشاهدات و شنیده هایش چنین امر و رخدادی شکل نگرفته است ، اما در جامعه توسعه نیافته و سکون ،رخدادهای گذشته نه چندان نزدیک آن حتی برای افراد عادی هم تداعی کننده است زیرا علیرغم گذشت سال ها ، باز در جامعه و حوادث اش چنین رخدادها و شباهت ها تکرار میشود . ونشانگر این استکه جامعه نتوانسته چنان گام ها ی سیاسی -اجتمائی بردارد که رخدادهایش شباهتی با گذشته نداشته باشد .

بپردازیم به اصل مطلب : بعد از کودتای 28 مرداد 1332 مصدق را بعد از سه سال حبس به ملک شخصی اش ( احمد آباد مصدق در غرب کرج و حوالی آبیک تبعید کردند . برای این که ارتباطات وی را زیر نظر داشته باشند ، امنیتی ها اعلام کردند که برای محافظت از شما محافظینی لازم است. مصدق اظهار داشت بعد از سال ها صلح وصفا وزیستن در کناراین روستا ئیان و آشنایی با ایشان نیازی به تامین امنیت از جانب شما نمی باشد .

چند روزی طول نکشید که به دستور ونقشه حکومت ، عده زیادی از اراذل و اوباش شعبان بی مخ با لباس شخصی تحت نام " مردم " به دور خانه مصدق و روستای احمد آباد آمدند وایجاد مزاحمت و بد و بیراه و بلوا کردند .

از سازمان امنیت که از پیش در جریان بود و خود چنین شعبده بازی را پیاده کرده بود ، با نامه ای رسمی به نزد مصدق آمدند و گفتند که جان شما و خانواده تان در خطر است . بنابراین رسما به دولت نامه بنویسید و تقاضای اعزام مامور برای محافظت و امنیت تان کنید . مصدق گفت حالا که شما چنین برنامه هائی را پیاده کرده اید هر کاری میخواهید بکنید . این کار هم انجام شد و " مفر قانونی " برای تحت نظر داشتن مصدق تا آخر عمر فراهم شد و شدیدا تحت کنترل قرار گرفت. بنابراین حکومتی ها اعلام داشتند که مصدق در محاصره امنیتی نبوده بلکه در محاصره "خود خواسته "است !!. شاه ( نمی دانم بگویم خدا نیامرز یا خدا بیامرز چون در این مورد ایرانیان وحدت نظر ندارند ) هم در نوشته ها و هم در مصاحبه هایش می گفت مصدق آزاد است و در ملک و باغ شخصی اش در آب و هوای خوب زندگی اش را می گذراند و طبق درخواست کتبی خودش عده ای مامور از ایشان محافظت می کنند .

ولی یک سوال توی این کله پوک من مطرح شد ه: چطور مصدق که جمعا به مدت 13 سال " درحبس و محاصره" خود خواسته " بود ، با داروی نظافت یا با بستن پیراهن خودش به شاخه درختی " خود کشی " نکرد ؟ چقدر به دنیا دل بسته بود این پیرمرد! . خدا رحمتش کند این مرد نامدار را.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها