یادداشت
گفتگو و گزارش

اصل احترام به زندگی…

اصل احترام به زندگی…

نکته نخست:

خداوند یا به برداشت برخی دیگر ”طبیعت” ، جانداران را برای زیستن و بهره بردن از زندگی آفریده است بنابراین هر موجود دارنده جان حق زیستن دارد. در طول تاریخ انسان آزمند، برای خوشی و بهره مندی خویش تلاش کرده تا دیگر جانداران را نیز به خدمت گیرد و از آنها سود و بهره ببرد؛ ناآگاه از این که دیگر جانداران هم حق زیستن و بهره بردن از زندگیشان را دارند. هر موجود زنده ای دوست دارد شاد و تندرست زندگی کند و از مزایای حیات لذت ببرد. همه جانداران دوست دارند خوراک دلخواه خود را به اندازه نیاز به دست آورند و در هنگام سرما و گرما پناهگاه امنی داشته باشند و از درد و آزار دیگر موجودات در امان باشند؛ یعنی هر حیوانی زندگی خود را دوست داشته و شوق زیستن دارد. بدین روی همه جانداران شوق زیستن و در امان بودن را دارند؛ اما این انسان است که تنها به زندگی خود می اندیشد و کمتر به نیازها و زندگی دیگر حیوانها توجه دارد. این انسان است که میکوشد تا طبیعت و زندگی جانداران دیگر را قربانی زندگی خویش نماید.این انسان است که با شکار و بریدن سر حیوانهای دیگر، زندگی خود را رونق میدهد و زندگی دیگران را تباه میسازد.

همین انسان سودجو، هرگاه نیازش افتد، برای جاه و مال و خوشیهایش همنوعان خود را نیز به بهانه امنیت و مذهب و دشمن از میان بر می دارد و زندگی دیگران را برای سود خویش تباه و نابود می سازد.

فردوسی بزرگ گفته است:

“میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است.

سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شودتنگدل

”آیا به زندگی مورچگان خوب اندیشیده اید که با چه حرصی در پی زندگی می دوند و پیوسته در حال جنبش و تکاپو برای زیستن اند؟

بنابراین نکته نخست و درخور نگریستن این است که ما باید بر پایه روشن بینی و دریافت خرد، به اصل و مایه حیات و زیستن احترام بگذاریم و حقوق دیگر جانداران نیز پاس بداریم و برای زندگی خود، حیات دیگر موجودات زنده را به خطر نیندازیم و تباه نکنیم؛زیرا هر جانداری ” جان دارد و جان شیرین خوش است”

باید آن گونه که زندگی خود را دوست می داریم به زندگی دیگران اعم از انسان و حیوان احترام بگذاریم و ارج نهیم مگر در موارد ویژه که در آنجا داوری و تمیز نیک و بد کارها به عهده خرد است.

…………….

نکته دوم:

انسانها نیز در تاریخ و گستره حیات از دست هم در امان و آزاد نبوده اند. همواره برای منافع خویش به مال و جان یکدیگر تجاوز کرده اند و دنیایی ناامن برای یکدیگر ساخته اند در هر دوره ای، در گوشه و کنارجهان شاهد برپایی جنگها و تجاوز انسانها به جان و مال و حقوق یکدیگر بوده ایم و هستیم و این روند تجاوز به حقوق انسان به ویژه در حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری جریان داشته و دارد.

و از سوی دیگر تبعیض و نابرابری در بر خورداری و بهره مندی از داده ها و مزایای زندگی و آفرینش، در میان انسانها روندی رایج و حکایتی تکراری است؛ بدینگونه گروهی از انسانها توانسته اند با دستیابی به جاه و مال و خوشیها شادکام و در نعمت زندگی کنند و اکثریتی با کمبودها و فقر و نیاز و رنج و پریشانی و روانی آزرده و رنجور دست به گریبان بوده اند.

نابرابری و تبعیض و پریشانی روحی، سرود غم انگیزی بوده است که همواره در تاریخ پرفراز و نشیب بشر نواخته شده است و جانها و روانهای دردمند را آزرده است. لیکن در تاریخِ تلاش و تکاپوی بشر، انسانهای آگاه و دردمند و با منش نیک و تعهدانسانی نیز بوده اند که برای بهتر زیستن همه انسانها و از میان برداشتن نابرابریها و تبعیضها و تجاوزها کوشیده اند و دست یابی همه انسانها در این کره خاکی به حقوق خویش ،فارغ از رنگ و نژاد و ملیت و مذهب و باورها برایشان آرمانی بزرگ و دغدغه ای انسانی بوده است.

همین انسانها بوده اند که در طول زمانها توانسته اند با تلاشها و مبارزات فکری و اجتماعی و علمی خویش تا اندازه ای چهره زندگی انسان را تغییر دهند و دگرگون سازند و سامان بهتری بدهند و شرایط بهتری برای حیات بشر فراهم سازند. آنها مانند شمع برای بهتر زیستن انسانها سوختند تا دیگران در پرتو تلاش و تکاپوی آنها بهتر زندگی کنند. در کنار آدمهایی که تنها برای بهبود زندگی خویش زندگی دیگران را به بازی می گرفتند و درصد بهره کشی و بردگی دیگران بودند، انسانهای دردمند و روشندل و فداکار و انساندوست نیز بودند که همواره برای کمک به دیگران، دردها رنجها و شکنجه ها و حتی مرگها را به جان خریدند تا دیگر انسانها به حقوق خود دست یابند و زندگی با چهره ای انسانی سروسامان یابد.

با کوشش چنین انسانهایی بود که اندیشه و پدیده ای به نام ”حقوق انسان” شکل گرفت و روی نمود. حقوق انسان و یا به تعبیر دیگر حقوق بشر به این معناست که نعمتها و مزایای حیات مختص گروهی ویژه از انسانها نیست بلکه به گونه طبیعی و خدادادی و برپایه داوری و دریافت خرد، همه انسانها حق برخورداری از نعمتها و مزایای آفرینش و رفاه و زندگی شرافتمندانه را دارند. همه انسانها حق دارند که از کار و درآمد و خانه و بهداشت و ابزار زندگی شرافتمندانه و مناسب بهره مند و برخوردار باشند.

و از سویی جان و مال و اندیشه و باورها و سلایق و انتخاب انسانها از جمله حقوق مسلم آنها به شمار می رود و از آنجا که حکومت ها ابزاری در دست مردم برای زندگی بهتر و سامان اجتماعی هستند، تعیین نوع و شکل حکومتها و انتخاب مدیران بالای جامعه ازحقوق نوع انسان و جامعه شمرده شده است.

بزرگترین و مهمترین دلیل نابسامانی و اختلاف و ستیزه و تجاوز و جنگ و کشتار و آسیبها در زندگی بشر از آنجا روی می‌نماید که گروهی از انسانها به حق خویش بسنده نمی کنند و حقوق دیگران را ارج نمی گذارند و راه تجاوز به حقوق دیگر انسانها را در پیش می گیرند؛ یعنی ریشه اصلی نابسامانیها در جامعه بشری، نادیده گرفتن حقوق انسانی و تجاوز به حریم حقوقی یکدیگر است. بنابر آنچه گفته آمد درمان درد اجتماعی نوع بشر و پایان دادن به جنگها و ستیزه ها و تضادها و ایجاد صلح و آرامش در هر جایی از جهان پذیرفتن این اصل است که ”همه انسانها و بلکه همه آفریده های خداوند دارای حق حیات و درخور نیک زیستن و داشتن یک زندگی سالم اند و هیچکس، به هیچ بهانه ای حق ستاندن حق زندگی را از دیگران ندارد مگر در آنجا که حقوق انسانها توسط دیگران نقض شود و نقض کنندگان باید با ابزارقانونی خرد پذیر مهار شوند.

حقوق انسانها و دیگر جانداران از سنن آفرینش خداوندی و قانون طبیعت و هستی است که خرد و اندیشه بشری آن را تصدیق و تایید می کند و این قانونی بنیادی و خدشه ناپذیر در متن آفرینش است.

همه ما باید ایمان بیاوریم که قانون خداوند و آفرینش برپایه داد و درستی بنا نهاده شده است و انجام و پیروی از آن به صلاح همه انسانهاست. ما باید ایمان بیاوریم که همه انسانها و جانداران از حق زندگی و ایمنی و شادمانی و لذتها و آزادی و دادگری برخوردارند و حق دارند که از این حقوق طبیعی و خدادادی بهره مند شوند. ما باید ایمان بیاوریم که خداوند آفریدگانش را دوست دارد و آزار و تجاوز به آنها را نمی پسندد و گناهی نابخشودنی می شمارد. ما باید ایمان بیاوریم که اندیشه ها و باورها و فرهنگها و سلایق در بین انسانها و جوامع گونه گون ومتفاوت است و این تنوع و تفاوتها بهانه تبعیض و نابرابری نیست؛ بلکه باید تنوعها را پذیرفت و به آنها احترام گذاشت.

ما باید ایمان بیاوریم که همان گونه که خود می خواهیم از نعمتها بهره مند شویم و زندگی خوب و شرافتمندانه ای داشته باشیم و شاد و در رفاه زندگی کنیم و در پناه قانون ایمن و در آسایش و آرامش باشیم، دیگران نیز چنین حقوق و نیازهایی را دارند و می خواهند زندگی خوب و آرامش بخشی داشته باشند.

ما باید ایمان بیاوریم که آنچه را برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیم و آنچه را برای خود دوست داریم، برای دیگران هم دوست بداریم.

به گفته فردوسی بزرگ:

“بدو گفت شو دور باش از گناه

جهان را همه چون تن خویش خواه.

هر آن بد، کآنت نباشد پسند

تن دوست و دشمن بدو در مبند”

ما باید ایمان بیاوریم، همانگونه که آزار و تبعیض و ستم را در حق خود بد و ناروا می دانیم، روا داشتن آنها در حق دیگران، نیز نادرست و آزاردهنده و مایه رنجش روانی و پریشانی است. ما باید ایمان بیاوریم که دیگر جانداران و حیوانات هم مانند ما در پی خوشی و لذت اند و جان و زندگی و بچه های خود را هم مانند ما دوست می دارند و از آزار و دردی که ما برای آنها می آفرینیم بیزارند و رنج می برند.

ما باید ایمان بیاوریم که در دوست داشتن جان و زندگی و بیزاری از رنج و تبعیض و آزار، با دیگران احساسهای مشترکی داریم و همه ما خواهان زندگی آرام و پسندیده و دلپذیر و در پی خرسندی از زندگی و شادمانه زیستن و آرامش و نیکبختی هستیم؛ پس هر چه را برای خود می خواهیم باید برای دیگران هم بخواهیم و اگر چنین کنیم زندگی چهره ای زیبا و دلپذیر و دوست داشتنی از خود نشان می دهد و بهار زندگی حقیقی به زیبایی رخ می نماید و روز و روزگار و زندگی انسانها در کنار هم به خوشی و شادمانی می گذرد و خشونتها و سنگدلیها و نابرابریها جای خود را به لبخندها و دوستیها و مهربانی ها می دهند و دیگر جانداران، نیز با ما انس می گیرند و از ما هراسی به دل راه نمی دهند و آنگاه است که می بینیم درهای نعمت ها و بخششهای خداوندی به روی ما گشوده می شوند و زندگی معنی دوباره می یابد و در دلها جوانه های مهر و دوستی می روید.

و در این جاست که ناله ها به ترانه و گلایه ها به مهربانی و دشمنی ها به دوستی و ناامیدیها به امید و غمها به شادمانی و شکها به ایمان و نفرتها به عشق و ناسپاسیها به سپاسگزاری و پوچی به معنی و بدی به نیکی و پندارهای بد به پندارهای نیک بدل می شوند و خداوند برجای اهریمن می نشیند و همه انسانها با عشق و شادی زندگی را در آغوش می کشند و ترانه های شادی سر می دهند و دلهای خود را خانه خدا می سازند.

“به جان زنده دلان سعدیا که مُلک وجود،

نیرزد آن که دلی را ز خود بیازاری”

به امیدآن روز

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها