یادداشت
گفتگو و گزارش

حسن حسینی؛ آموزگاری فراموش شده

حسن حسینی؛ آموزگاری فراموش شده

اینجا مدرسه حسن حسینی موردراز است، سال هزار و سیصد و چهل و پنج. مدرسه‌ای که در شیراز نمونه شده بود، مسولین عالی رتبه وقت در حال بازدید از این مدرسه‌اند، رازهایی در این عکسها نهفته است، وقتی بهمن بیگی با آن زبان جادوگرش از این کلاس تعریف و گزارش می‌کند به نکته ظریفی می پردازد "من از بویراحمد آموزگارانی تربیت کرده‌ام که شاگردان شهر حافظ و سعدی را تعلیم می دهند و در این کار بسیار موفق عمل کرده اند"

در تصویر دیده می شود که دست همه دانش آموزان بالاست؛ چرا؟

بهار هفتاد و هفت بود، بهمن‌بیگی بعد سالها پای به بویراحمد می‌نهاد، میزبان حسن حسینی بود. افتخار حضور در آن جلسه را یافتم، وقتی فهمید هم از طایفه جلیل هستم و هم آثارش را با دقت خوانده‌ام به من محبت بیشتری کرد، خاطره حضورش در چادر بمباران شده مدرسه‌ای در جلیل که آنرا به زیبایی هر چه تمام‌تر به نگارش آورده است دوباره مرور کرد همانجا بود که اشک امانش را برید و به یاد چشم و چشمه افتاد که هردو جوشانند اما این یک از آتش دل و آن دیگر از برف کوه . از او پرسیدم راز این ‌همه توفیق چیست؟ خوب به یاد دارم که گفت هیچ فوت و فن خاصی نداشتم آنچه در آموزشگاهها در نظرم پسندیده می‌آمد به سرعت آنرا توزیع می‌کردم مثلا در فلان مدرسه که رفتم (با همان حافظه قوی اسم آموزگار و مدرسه را بعد این همه سال به یادداشت)گفتم یکی از دانش آموزان پایه چهارم بیاد پای تخته؛ همه پایه چهارمی ها با شتاب خود را به تخته کوبیدند، گفتم این حرکت باید در تمام آموزشگاهها اجرا شود و شد.

خاطره آن شب به یادماندنی و میزبانی شرافتمندانه و درخور حسن حسینی و سوالات بیشمار من و پاسخ های شیرین شادروان بهمن بیگی باعث شد که آن شب تحت عنوان «گفتگو در یاسوج» با خامه شیوای آن استاد در کتاب «به اجاقت قسم» جاودانه شود. بی‌گمان دانشسرای عشایری شیراز، جایی که قلب هزاران آموزگار عاشق هنوز هم در آنجا می‌تپد، به خود می‌بالید که پایه‌گذار و استادی چون بهمن بیگی داشت و آموزگاران بیشمار و عاشقی چون حسینی را تربیت می‌کرد. گرچه بعضی از آنها متاسفانه بعدها به بازنشستگی اجباری محکوم شدند اما یاد و خاطره آن مردان فداکار که به راستی با بیسوادی و جهل در پیکار و مبارزه بودند در یادها همواره جاودان خواهد ماند.

در آغازین روز مهر یاد آن خدمتگزار بی ریا و دلسوز شادروان بهمن بیگی را گرامی می‌داریم و همچون ایشان آرزو می‌کنم که خدا پدر حسن حسینی را بیامرزد که آن نشست مانا را ترتیب داد و هم به آن بزرگوار طول عمر بیشتر همراه با تندرستی بخشد.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 علوی 1397/7/3 20:1:39

    درود بر دکتر یزدانی،مثل همیشه زیبا قلم زدی ای کاش الان کمی از آن حس و حال،از آن شور و حال نیز بوده متاسفانه از همین الان کودکان ما امید بریدند و شوقی به مدرسه رفتن ندارند چه برسه به اینکه همه مشتاق جواب دادن باشند متاسفانه دل بریدیم ای کاش باز شوقی در دل ما جوانه بزند

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها