یادداشت
گفتگو و گزارش

شکستن شاخ غول یا بستن فضای گفتگوی مسالمت آمیز؟!

شکستن شاخ غول یا بستن فضای گفتگوی مسالمت آمیز؟!

یکبار دیگر به رسم مالوف بحث تغییر نام استان آمد.چون به نوعی بحثی تکراری بود و تکرار ملال آور،این بار خیلی ها نشستند تا شنونده باشند و شاید سخنان را گوش داده پاسخ بهتر را بیابند. اما گویا یک کفه ترازو بدجوری به کفه دیگر می چربید. نه که سنگین باشد، که سنگ همراه داشت. برای کوبیدن بر سرهایی که در آنها خیالی دیگر پرورانده می شود.

باری، در بحث تغییر نام استان تعداد نوشته های مخالف بیشتر ظهور و بروز داشت. نه صرفا به لحاظ کیفیت، به لحاظ تعداد نوشته ها و میزان دسیبل بالایشان. آنقدر که صدای دیگر شنیده نشود.

جوری شد که حتی کسی در مکنونات قلبی اش هم موافق تغییر نام بود، انگار ناخوداگاه بسمت مخالفین سوق داده شد. تا اینکه امروز یکی از سایتها با لحنی فاتحانه فریاد برآورد که «شاخ غول شکسته شد» (این جمله را سابقا هنگام افتتاح تونلهای بابامیدان، اداره کل راه در پیامک ارسال کرده بود، که هرچه آنجا لطف و ملاحت داشت، اینجا تلخ و نیش دار بود)

حالا که انگار با بارش اولین برف، گرد و غبار تغییر نام فرو نشست، بد نیست نگاهی به مساله بیافکنیم و چند نکته تامل برانگیز را بنگریم.

اول. به طرز محسوسی موج مخالفت های این دوره با مساله تغییر نام گویا مصداق همان روایت ایست که گفته می‌شود (انظر الی ماقال، لاتنظر الی من قال. به آنچه گفته می شود گوش کن، نه به آن که سخن را می گوید) اینجا اما از آنجا که شایع شده بود که نماینده مردم گچساران بدنبال تغییر نام است، بیشتر بخاطر ایشان حساسیت ایجاد شد، نه خود موضوع.

دوم. هرچه دیدیم و خواندیم، در محترمانه ترین حالت، سخن سرایی و مدح گذشته بود، با حداقل نگاه به آینده. گویی که هنوز نسل نوینی در این خطه پا نگرفته، تحول مدرنی در هیچ گوشه استان رخ نداده، و هیچ نوع تغییری در نوع زندگی، وسایل زندگی، نوع رفتار، منازل مسکونی، آداب اجتماعی و... رخ نداده است.

در حالیکه آنان که تاریخ را خوب خوانده اند، معتقدند تاریخ مثل آینه بالای سر راننده است. خوب است گاهی به پشت سر نگاه کرد، اما اگر بطورکامل نگاه به عقب باشد، از جلو غفلت کرده و سقوط و تصادف حتمی است.

سوم. هر جا سخن از گذشته و تاریخ این استان به میان می آید، بی درنگ یک وسیله انگار تاریخ ساز و تعیین کننده تر از خود صاحب وسیله با قدی بلند نمایان می شود: برنو!

سلاحی خوش دست، دقیق و خوش قواره و حتی دلربا، میهمانی از سرزمین کریستال، چک!

اسلحه ای که در چکسلواکی طراحی شد، و بعد که چکسلواکی توسط آلمان اشغال شد، خط تولید برنو هم به دست آلمانها افتاد. از برنو در جنگ دوم استفاده شد و همزمان با سالهای جنگ جهانی دوم در ایران هم ازسال ۱۳۰۹بعنوان سلاح سازمانی ارتش شاهنشاهی معین گردید! برای ساکنین این جغرافیا که فرامین شاه را با آنچه مطلوبشان بود، مطابق نمی دیدند، انگار نوعی توازن قوا ایجاد می کرد. یعنی آنچه حاکمیت سرکوبگر در دست دارد، عشایر نافرمان هم همان را می پسندید. چنین بود که انگار از همان زمان که محموله های سلاح متفقین در میانه راه غارت می شد، در این گوشه از ایران توان نظامی در حد تقابل با حکومت مرکزی هم بالارفت. به این قدرت، مهارت قوم لر را در تحمل سختی ها و تبحر در کمین کردن در کوه و کمر اگر اضافه کنیم،راحت دست بالا را خواهند داشت.

القصه، برای دو دهه، در بخشی از فارس و قسمتی از خوزستان، لرهای مسلح پای کوه دنا و خاییز و ...بدل به چالشی شدند که شخص پهلوی دوم را به واکنش واداشت تا این قوم را بلکه به فرمانبرداری وادارد. اینگونه بود که مشهور شد: این استان در پی جنگ قدرت استان شد.

با پایان دوره ایلخانی در استان و سرکوب مخالفین، حیات اداری و اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد آغاز شد. تلاش حکومت پیشین، شهرنشین کردن و اسکان به هر قیمت بود، بعد از انقلاب هم که آن مبارزات، خودبخود رنگ و بوی انقلابی و ضدشاهنشاهی بخود گرفت. در این میان هم طبیعی بود اگر برنو، قدر دانسته شود و گرامی داشته شود.

میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه.       مو می‌گویُم از او بهتر تفنگه

سُوارِ بی تفنگ قدرت نداره           سُوار وقتی تفنگ داره سُواره

تفنگِ دسته نقره‌ام رو فروختُم.    برایِ وی قَبای تِرمه دوختُم

فِرستادُم برایُم پس فرستاد.       تفنگ دسته نقره‌ام داد و بیداد!)

(کنسرت اساتید موسیقی،تصنیف استاد شهرام ناظری).حالا مساله این است.

آیا نگاه غالب جمعیت این استان به برنو و کاربرد آن، نگاهی صرفا تاریخی وخاطره ای است، یا اینکه هنوز هم قایل به استفاده از سلاح در مباحثات اجتماعی هستیم؟ پاسخ به این سوال خیلی مسایل را روشن می نماید. چرا که یکی از نویسندگان مخالف تغییر نام، (آقای ر ) صراحتا موافقان تغییر را تهدید کرده که با برنو پاسخ یاوه گویی!!!های تان را خواهیم داد!

آیا با داشتن دولت مرکزی مقتدر، هنوز نیاز به اسلحه را کنار خود احساس می کنیم. یا سلاح صرفا جنبه زینتی دارد. اگر واقعا قایل به تعیین کنندگی نقش سلاح هستیم،که زحمات چند دهه اخیر در  باب آموزش و برپایی یک تمدن را نادیده گرفته ایم.

آیا در جامعه ای که تحصیلکرده آن، از ابزار مدرن تمدن امروزی کمک می گیرد، ولی به زبان پنج دهه پیش جامعه خود سخن می گوید، اصولا می توان انتظار بحث علمی و آکادمیک داشت؟

چهارم.تعصب.سد راه همه چیز!

حب وطن از سجایای اخلاقی است. بحثی در Hن نیست. اما وطن پرستی، یا Hنچه ناسیونالیسم خوانده می شود، حربه ای بود که قدرتهای برتر اروپایی برای تحریک ملتهای دیگر در راستای منافع خودعلیه رقبا گسترش دادند. تا بعدتر که خود ملت ها برطبل ملی گرایی کوبیدند. این ملی گرایی در ایران هم دوره ای اوج گرفت و یکی از ابزارهای مخالفت با خود شاه، که او هم دم از آن میزد بدل شد. اما مع الاسف در میان اقوام هم رخنه کرد و قومی خود را برتر از دیگری یافت و اینجا هم شوربختانه این روزها بوی قوم گرایی از سوی سخن سرایان یکی از ایلات بزرگ و محترم به گوش می آید.

چندانکه برخی خواسته یا ناخواسته استان در حال تاتی کردن مان را، دو شقه کرده و با قلم خود ایل عزیز بویراحمد را در برابر سایر مردمان گذاشته اند. هنوز مشخص نیست این گفتار ها و نوشتارها و جلسات شبانه تا چه میزان مرزبندی ها را پررنگ کرده است.

اما اینقدر مشخص است که وحدت و همدلی، چیزی که بزرگترین و ضروری ترین سرمایه اجتماعی استان بود، به ثمن بخس در حال از دست رفتن است.

در حالیکه می شد اینگونه نبود. اما می شد جور دیگر هم وارد بحث شد. می شد نظرسنجی کرد، همایش و سمینار گذاشت، از ادیب و جامعه شناس و مورخ دعوت به مشارکت کرد، می شد از متخصصین غیر بومی دعوت به مشارکت کرد و بی توهین و تعصب و تفرقه هم گفتگو کرد. می شد با برگزاری نظرسنجی، همایش، بحث های رادیو و تلویزیونی، به آرامی با هم سخن گفت، تا هم خود روشن شد و هم دیگران را روشنی بخشید. می شد از فرزند این استان، نماینده گچساران که توان خود را در چندین عرصه نشان داده دعوت کرد و سخنش را شنید. در حالیکه از نوشته ها چنین متبادر می شود که ایشان فردی بیگانه است، که تاکنون کارش چپاول منابع استان بوده، و اکنون قصد دارد هویت تاریخی را هم از بین ببرد. در حالیکه چنین نیست. اما عده‌ای عملا ایل بویراحمد را در برابر سایر ایلات، از جمله ایل باوی و مشخصا خاندان تاجگردون قرار دادند.

قطعا برخوردهای سرد اخیر دست کم می تواند انگیزه این نماینده را در خدمت رسانی به گستره وسیع استان از جمله بویراحمد کم کند. پس اینجاست که می توان از معجزه گفتگو مدد جست. البته اگر مجالی باقی مانده باشد.

پنجم. تغییر نام استان، دقیقا چه ضربه ای بر هویت تاریخی می زند؟

اول از همه باید گفت تغییر نام استان، لزوما منجر به حذف نام بویراحمد یا کهگیلویه از این دوشهرستان نمی شود و کماکان می توان نوشت: فرمانداری شهرستان بویراحمد یا دادگستری شهرستان کهگیلویه. اما جمع این دو و استعمال  بعنوان نام استان، امر ضروری و ناگزیری نبوده و نیست. چرا که در استان فارس هم ایل قشقایی در حال گذران عمرند. اما کسی نگفت استان فارس و قشقایی. یا شاهسون ها در اردبیل. اما الان اهالی شهرستانهای چندگانه استان هم به سهم خواهی خود از نام استان برآمده اند.

از دیگر سو، آنانکه داعیه هویت دارند باید پاسخ دهند که:

تکلیف گویش لری چه می شود،؟ شما که خود با فرزندانت فارسی سخن می گویید؟

لباس زیبای محلی چطور؟ اینکه قرار نبود به جشن عروسی محدود شود، ولی بیشتر زنان و دختران جوان جز در مناسبت به تن نمی کنند؟

چرا این میزان تعصب را بر محیط زیست استان ندارید؟ شما که در محو کردن نسل کبک و گوزن از دامنه های زیبای استان کوتاهی نداشتید، آیا از روزی نمی ترسید که دنا از پوشش جانوری یا گیاهی خود تهی شود؟

چرا کسی برای بناهای تاریخی استان مرثیه ای نمی سراید؟ شهر تاریخی دهدشت که نگین شهرنشینی این دیار بوده چرا هنوز مرده شهر نام دارد؟ پل های تاریخی مان چه؟

صنایع دستی چطور؟ اخیرا یک متخصص صنایع دستی مدعی شده: نوعی گلیم در دیشموک بافته می شود که به لحاظ نوع بافت در دنیا منحصر بفرد است. ولی در حال فراموش شدن است.

بله دوستان هویت طلب. هویت ما نه منحصر به یک اسم است و نه در تاریخ پنجاه ساله خلاصه می شود. قبول کنید قلمها آلوده بود به تعصب..

در پایان اما یک علامت سوال در پیش چشمان نگارنده ایستاده است:

آیا اگر روزی بیگانه ای، مثلا یک فرد یا گروه خارجی، خواست سرمایه ای بردارد اینجا کارخانه ای بزرگ کسب و کاری پر رونق راه بیاندازد و دردی از ما دوا کند، اما در جایی پایش لغزید و سوتفاهمی میان ما و او ایجاد شد، یا نوآوری داشت که برای ما قابل تامل نبود، تعصب اجازه خواهد داد با او به نحو صحیح مدارا کنیم. من نگران آن روز هستم.

(مطلب منتشر شده نظر نویسنده است و انتشار آن در سایت افتونیوز به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نمی‌باشد)

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 4 نظر

  • 1 امید 1395/9/9 9:28:18

    چقد خوب نوشتی جعفر جان! به درد آموزش یادداشت نویسی می خوره

    پاسخ
  • 2 مجید نوروزی اصل 1395/9/8 22:30:25

    نوشته متفاوتی بود،سپاس از شما

    پاسخ
  • 3 ناشناس 1395/9/7 8:12:29

    احسنت جناب محمد خان حیف که حضرت عالی رو بگن خان بعضی دیگران رو هم بگن خان

    پاسخ
  • 4 فرهادی 1395/9/6 15:23:7

    آفرین. کاش صاحبان افکار منسوخ و برنودوستان متعصب کمی این نوشته ها را بخوانند

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها