یادداشت
گفتگو و گزارش

تامرائی‌های ايران ؛ سامورائی‌های ژاپن

تامرائی‌های ايران ؛ سامورائی‌های ژاپن

ساده ترين نگاه به مهمترين عامل توسعه به بهانه ي مبحث مهم تغيير نام استان

احترام به فرديت افراد جوامع كه عامل خودباوري و ايجاد انگيزش و درنتيجه ي آن پويايي فردي و اعتلاي جامعه مي شود يكي از مهمترين عوامل توسعه در بلاد توسعه يافته است . اين اصل بعنوان اولين و مهمترين قاعده در تدوين روابط حاكميت ها با مردم خويش و ساير ملل با مداقه ي بسيار مد نظر قرار گرفته و در صدر بسياري از قوانين مدني و اجتماعي و سياسي بصورت نص صريح قانوني* ، مكتوب شده و به يقين تخطي از آن ، بسان ساير قانون شكني ها تبعات جبران ناپذير بسياري براي جامعه ي قانون شكن خواهد داشت و تاريخ به كرات شاهد فروپاشي هاي عظيم از اين عامل بوده است . چو آنچه همه ي ما در كتب تاريخ درسي مان به خاطر داريم " نارضايتي عمومي " نخستين دليل تغيير سلسله ها در اين سرزمين پر تاريخ بوده است .

نارضايتي عمومي نيز منشأاي جز حرمت شكني فردي ندارد كه متاسفانه در طول تاريخ پر فراز و نشيب ما ، گويي تاكنون تفسير و ترجمه اي درست در قاموس سياست و در رويه ي دولتمردان ما پيدا نكرده است و لبخند نقش بسته بر لب و پوشش آراسته و چهره ي پيراسته ي ايشان در عكس هاي تبليغاتي تنها احترام به حقوق فردي مردم است و بس !

تسري رفتار دور از احترام دولتمردان به مديران مياني و طبق سلسله مراتب اداري به جزئي ترين كارمند سيستم ، نوعي تقابل مهلك ايجاد مي كند كه به خاطر ذات نهاني و نهفته در نهانخانه ي فردي مردم به چشم نمي آيد اما چون قطرات باران اگر سر به طغيان بردارد حتما سيلي خانمان برانداز براه مي اندازد .

دريغا كه امروزه هم بايد از اين قواعد مبين و تعاريف مشخص و شواهد مبرهن حرف زد و هكذا !!!

وليك ، به حرمت قلم و ذهن محترم مخاطب و نيل به زيبانگري و مثبت انديشي ها، به بعد مقابل نظر انداخته و ادامه ي مطلب را با ذكر وجنات احترام سالاري ها در جامعه و ذكر برخي مصاديق پنهان و پيداي رفتار اجتماعي حاكم بر امروزه مان پي ميگيريم .

در برنامه ي اصلي سفرهاي منطقه اي و بقول خودمان استاني تمام سران و روساي جمهور در تمام دنيا امين ترين مشاوران و كياس ترين وزراي اعظم با انتخاب يكي دو جمله از رايج ترين جملات مردم منطقه ي مقصد با زبان و گويش و حتا لهجه ي خودشان به جناب رييس براي به اوج رساندن احساس امت هميشه درصحنه شان كه مشتاقاته به استقبال ايشان تجمع نموده اند و البته هزاران درد و صدها مطالبه ي بحق نيز دارند ، در تريبون اصلي سخنراني تقديم مي كنند و جناب رئيس هم با تمرين و تمرين نهاني آن يكي دو جمله را كه خودش خوب ميداند شايد بزرگترين و مهمترين و ارزشمندترين تحفه ي سفرش همان است را با دقت تمام و لهجه ي صحيح گويش آن ادا نمايد و بيصبرانه منتظر رسيدن وقت مناسب براي ذكر آن چند كلمه است كه معمولا با الهام از تكنيك چكش محكم اول ، در ابتداي سخنراني و آغاز كلام و يا اصلا با سلام و احوالپرسي نخست به زبان مردم منطقه كلام خود را آغاز مي نمايند .

برخي از سياسون عوام گراتر نيز علاوه بر اين، لباس مردم منطقه را پوشيده و با استفاده از آن شيوه ، نهايت سعي خود در ايجاد محبوبيت عمومي را دست و پا مي كنند .

لحظه اي كه آن كلمات ساده ي محاوره اي از زبان جناب رئيس جاري مي شود ، در پستوي نهانخانه ي دل فرد فرد مخاطبان غلياني از حس ايجاد مي شود و ناخودآگاه با عكس العملي غريزي و قوي ، فرد به جوشش مي آيد و با واكنشي مثبت و مؤثر ، پاسخگوي اين لحظه ي حسي مي شود كه معمولا با دست زدن و يا هورا كشيدن توأم مي شود و چون اتفاق قوي و فردي است و بطور همزمان درون تك تك مخاطبان شكل ميگيرد تبديل به جوششي عظيم و حسي مي شود كه با لذت همصدايي و هماوايي همراه شده و تبديل به شور عمومي مي شود و بسيار فرح بخش روح و روح نواز است و اساسأ همان گمشده ي بشر است كه تمام عمر در تكاپوي رسيدن به انواع آن است و آن لحظه ، تنها يك لحظه از همه ي آن غزينه ايست كه در پي اش جان مي سايد .

حال كه در منطقه ي بكر ما كه هنوز احساس مردم نيز بكر است و واكنش رفتاري مردم از رياكاري و رفتار مساحمه آميز و سياسي كاري هاي رايج مصون مانده و در اين لحظات معمولا جز "لركه" چيزي جوابگوي غليان احساس شان نخواهد بود .

و لركه لركه است و در تعريف نگنجد ، مصداق بازر رفتاري مردم مناطق ما كه مطلقا منحصر به مردم ماست . "عرب كه " يا "ترك كه" ، "فارس كه" و يا اساسا هيج "كِه" ديگري وجود ندارد كه به قوم لر بچسبد و غريو "لركه" داشته باشد.

اصلاً تصور كنيم رئيس جمهور پشت تريبون رسمي ، دست راستش را در حالي كه كف دست پهن و مردانه اش باز است را به زير لب پايين و زير سايه ي سبيل هاي مردانه اي اگر داشته باشد بگيرد و با اداي حالت لركه از مردم بخواهد لركه بزنند !

بقول غضنفر درونمان كه خاورميانه رو ميشه در طول يكروز فتح كرد كه بماند براي سخن مفصلي ديگر ، يا هم شايد بماند بر بسيار بماند هاي بر زمين مانده ي ديگرمان كه دستي براي بلند كردنشان انگار نمانده . نه كه دست درار نبوده و نيستيم ، كه دستانمان در اين ايّام ، دستگير زمينگيري هامان شده و براي ايستاده نگه داشتن قامت شكسته مان هم جايي براي پينه ي ديگر ندارد .

غرض از ذكر اين موارد ، پرداختن به موضوع احترام فردي و جمعي در جامعه از يكطرف و تببين قدرت جادويي كلمات كه آن موضوع نيز بسان موضوع مهم احترام عمومي نمره ي مطلوبي در اين روزگار ندارد و بسيار از آن مغفول مانده ايم ميباشد كه هر دو موضوع به بهانه ي مبحث مهم تغيير نام استان بعنوان نقطه اي كليدي كه اين روزها بسيار داغ است و اتفاقا بسيار هم مهم و قابل بحث است بوده كه ذيلا جمعبندي و تقديم ميگردد .

احترام احترام متقابل مي آفريند و در اين همدلانگي بي بديل است كه نيازهاي اوليه ي زندگي افراد جامعه برطرف مي شود و زندگي اجتماعي به مفهوم صحيح شكل يافته و تازه نيازهاي ثانويه مجال حضور مي يابند كه اشتراك جمعي براي رفع آن مسائل آغاز و نقطه ي شروع مسير توسعه ي اجتماعي بحساب مي آيد .

كلمات ساده و محاوره اي مردم يك منطقه وقتي بر زبان رئيس جمهور و يا هر فرد ديگر مهمان جاري مي شود كاركردي معجزه گونه مي يابد و چنان مؤثر است كه در كوتاه ترين زمان ممكن ارتباطي قوي و عميق بين دو طرف ايجاد مي نمايد ، چنانچه خواسته ها و مطالبات بيشمار و بحق فوج ملتي كه نماد گرايانه و محترمانه در مراسم استقبال از رئيس إجرائي مملكت خويش شكل ميگيرد و تجمع مي نمايند و چه بسيار مردماني كه با درد هاي فراوان و در پي وجود آن مسائل ، پرعصبيت در آن جمع حضور يافته اند پس از كسب انرژي قدرتمند آن لحظه ي حسي قوي و آن همسرايي احساس دروني، كه زير سايه ي قدرت پر مهر فرهنگ خاك و زبان مادري شكل ميگيرد ، با آرامشي لذتبخش و رضايتي دروني به خانه هاي خود بازميگردند، بدون آنكه ارزني در دست خود لمس كرده باشند و اصلا حتا نيم روز وقت خود را هم صرف اين كار نمودند !

چه اتفاقي مي افتد و يا چه سحر و جادويي دركار است كه اينهمه تناقض دركنار هم به آرامش و احساس رضايت ختم مي شود و مردم يك منطقه بدون كوچكترين رفع نيازي با احترامي حتا بيشتر از قبل ، از مهمان خود استقبالي با همه ي وجود مي نمايند و به روال روزمره و عادي خود ادامه مي دهند ؟!

طبيعتا در لابه لاي ساير صحبت هاي مهمان خود وعده هايي نيز شنيده اند كه تقريبا در تعريف پر تعارف همگي وعده بودن اكثر آن وعده ها نيز همان تعريف وعده در عصر ماست و اعتبار وعده هاي امروزي و همان كه ميدانيم و مي دانند . اما، هيچ اتفاقي به اندازه ي آن چند كلمه ، كه هر چقدر درست تَر انتخاب و هر چه صحيح تر هم تلفظ شده باشد اثر بيشتري دارند مؤثر نبوده و نخواهد بود .

او به زبان من سخن گفت ، به زبان مادري من !

و اين اتفاق يعني بالاترين اوج و مرتفع ترين قلل احترام به هر فرد تعريف شده است . تعريفي كه در حواس هفتاد درصدي و ناپيداي ما وجود دارد و روانشانسان آنرا ناخودآگاه ضمير تعريف كرده اند . ناخودآگاه يعني آنچه ما از آن آگاهي ارادي نداريم و اختياري در پذيرش و يا رد آن بسان ساير تصميمات خودآگاهانمان نداريم و شايد اكثريت عموم از آن مطلع نيستند و نمي دانند كه سرنوشت ايشان در بازخوردهاي احساسي ناخودآگاهانشان رقم مي خورد . ناخودآگاه افراد منبع و خزينه ي باورهاي فردي است و همين باورهاي ساده است كه يك فرد را با تمام قدرت به سمت و سو هاي متنوع و متعدد سوق مي دهد . چو آنچه عامل انتحار كردن برخي افراد مي شود و با گذشتن از نَفَس خود ، مرتكب گناهي بزرگ مي شوند و بجاي خداوند خالق خويش تصميم ميگيرند و جاني كه متعلق به وجود خداست را از خود ميگيرند !

قدرت كلمات در ايجاد باور به همين سادگي است و بهمين شكل نيز قدرت تخريبي كلمات هم موثرترين قدرت تخريبي است و چه بسيار كشتارهايي كه بدون قطره اي خون و يا اندكي درد با همين كلمات در طول تاريخ و يا در هر روز زندگي ما اتفاق مي افتد !

نه به همان سادگي كه گفتن چند كلمه به زبان مادري افراد به آنها تشخص و احساس بودن ميدهد و درون ايشان را لبريز از آرامش و احساس رضايت مي كند كه اصلا خيلي خيلي ساده تَر از آن فقط با بد تلفظ كردن نامي ، مي توان شكستن غروري عظيم را در نهان فردي و جمعي مردمي عامل شد و به تبع آن طوفاني از خشم نهاني را ايجاد كرد.

مفهوم ناخودآگاهي جمله ي ساده اما ويرانگر "اينجا خونه ننه ات نيست" كه براي شكستن أوج غرور كسي ، كه متاسفانه در بسياري از مناسبات اجتماعي امروزي هم بكار برده مي شود، تبعات بيشماري در تعريفات ذهن مخاطب دارد و او را خورد مي كند كه نخستين آن هدف قرار دادن زبان مادري فرد است . يعني تو حق نداري به زبان مادري ات حرف بزني ! يعني حق نداري رفتار غريزي و يا تربيت مبتني بر فرهنگ اقليمت كه توسط مادرت براي تو تعريف شده را انجام دهي و ... كه جمع تمام اين امر و نهي ها خلاصه مي شود در اينكه تو بايد به زبان من سخن بگويي !

فردي كه در معرض اين وضعيت كه به اشكال و انحاي مختلف نيز وجود دارد قرار ميگيرد ، در ناخودآگاه خود احساس ضعف مي نمايد و با پذيرش نوعي از خود شكستن منفي ، به احساس حقارت تن ميدهد و به آرامي در طول زمان ، به فردي حقير با خواسته هاي حقيرانه و زندگي محقري تن ميدهد و اين اتفاق مصداق همان كشتار بدون خونريزي است . در برخي جوامعي كه استعداد حقارت داشته و يا ريشه ي فرهنگي قوي اي ندارند ، براي برون رفت جزيي از اين وضعيت و يا تسهيل شرايط زندگي حقيرانه ، سعي در انطباق سريع خود با شرايط اعمال شده بر خويش مي نمايند و در مسير حقيرانه تري ادامه ي مسير مي دهند . مصداق اين طيف را مي توان از جماعتي مثال آورد كه زبان و گويش مهمانان خويش را براي خود برمي گزينند و اصطلاحاً لهجه ي خود را عمل ميكنند و چنان مستعد هستند كه در كوتاه مدت ، لهجه و گويش جديد را با لهجه اي غليظ تر از لهجه ي صاحبان آن گويش و يا خود مهمانان تلكم مي كنند . ضرب المثلي انگليسي وجود دارد كه مفهومش اين است ( تو با زبان من حرف بزن ، ولو بمن فحش بده ) كه عاقلان دانند !

در سفر اخير رياست جمهوري به استان ، تك تك ما نه فقط شاهد بوديم كه در هر تكرار نام طويل و سخت تلفظ استان ، از زبان ايشان دچار اضطراب مي شديم و در دل دعا مي كرديم كه انشالا اين بار نيز با همه ي سكته ي كلام ، رئيس جمهور در به انتها رساندن نام كهگيلويه و بويراحمد به مشكل برنخورد و كاملا نمايان بود كه ايشان هم با مداقه ي بسيار تمام تلاش خود را براي تلفظ درست و كامل بكار ميبرد اما همانقدر در توانش بود و يقيناً كه قصد و نيتي در سكته ي كلامي نام استان ما نداشتند و خداي نكرده قصدي بر بي احترامي مطلقاً وجود نداشت .

واين اتفاق يعني وجود يك مشكل بزرگ . چرا رئيس جمهورهاي يك مملكت از تلفظ صحيح نام استان ما عاجزند ؟!

و جوابش هم بنظر اين حقير به همان اندازه ساده است ، درست به همان دليل كه تقريبا هفتاد درصد مردم استان ما و حتا خود اين حقير كه بيان صحيح جزو حوزه ي تخصصي حرفه ي من است هم عليرغم چهل سال تكرار و تكرار همچنان راحت نيستم با گويش فارسي نام استان و بين سيلاب اول و دوم حجاي واژگان اول و دوم و همينطور پنجم و هفتم و هشتم اگر ، آكسان ذهني ( تاكيد متعامل ) نگذارم قادر به تلفظ نام استان به زبان فارسي نيستم و شايد بسيار بدتر از جناب دكتر روحاني آنرا تلفظ نمايم .

مبحث تخصصي چرايي وجود اين مشكل هم قدري طولانيست و هم أساساً كاريست بيهوده ، اما به اختصار عرض مي نمايم كه تقسيم بندي سي و دو حرف الفباي فارسي در آدات صوت دهاني و محل شكل گيري آوا در دهان و يا ايجاد آواي صوت از دم و يا بازدم ، به گونه ايست كه تعدادي از حروف كه در جريان بازدم بين رديف بالاي دندان و نوك پهن شده ي زبان بوجود مي آيد ( مثل س " سين " ) در تركيب با آدات حروفي كه با رها كردن بازدم از زير رديف بالاي دندان توسط لبه ي پشت لب پايين ايجاد مي شود ( مثل و "واو" ) در تعارض صوتي هستند و تركيب واژه با اين حروف منجر به خلق واژه اي سخت تلفظ مي شود و به عبارتي واژه دچار تنافر بياني مي شود و اساسا بار حسي اين دست واژگان منفي خواهد بود كه معمولا از ايندست تركيب ها بشدت پرهيز شده و خواهد شد . مثلا تركيب دو حرف مثال مذكور را ( وس ) را با دقت اگر بررسي و تلفظ نماييم به اين دست پيجيدگي هاي كلامي واژه از نظر بيان بيشتر پي ميبريم ، چه كه بسيار واژگان داراي تنافر زباني و بياني بوده اند كه به مرور زمان بي كاركرد و يا اصلا حذف شده اند ( مثلا آخشيجان ) و ايندست مباحث كه متاسفانه در قاموس سياسيون ما جايي نداشته و ندارد و صرفا كاركرد نقد و تحليل تصميمات سياسيون را پيدا مي كند و اينكه اصلا چه فايده اي دارد تحليل بياني واژه اي يا نامي كه توسط يك سياستمدار بدون استفاده از نظر متخصصين و كارشناسان انتخاب و در كلام مردم هم رايج مي شود و ...

مثل همين نام مطول ، ثقيل ، داراي تنافر بياني ، و بسيار مهمتر از اين بعد ، نام تفرقه افكن در معنا و اساساً ترجمه اي غلط از نام اصلي و فاجعه بار تر از همه ، بيرق استبدادي حكومت مركزي در زمان انتخاب و ترويج و مفرس كردن اين نام " كهگيلويه و بويراحمد"

كه نامي جعلي است و فاقد هر گونه امتياز براي مردم ، چه فايده اي دارد جز اينكه تصميمي مردانه و غيرتمندانه گرفته شود و بلادرنگ و بلاغير نام تغيير كند شايد فايده مند باشد .

اما ، واما كه اول صاحبان اصلي اين نام كه مردم شريف و نجيب منطقه هستند و سپس توسط خبرگان اهل فن و صاحبان تخصص و حتما و حتما با استفاده و اعمال علم و زبان روز ما و دنيا، نامي درخور كه در مخلص كلام ، بار حسي نام مقبول مردم و شكل و آدات صوت آن مبتني بر اصول برندينگ باشد انتخاب و اعمال شود .

اصلا به همين واژه ي انگليسي " بِِرَنْد " دقت كنيم ، ضمن كمترين تعداد حرف ، در دهان يك عرب زبان همانگونه تلفظ مي شود كه در دهان يك ترك و يا اسپانيولي و يا خود ما ، ضمن اينكه آدات صوت بگونه اي تركيب شده اند كه لب و زبان حين اداي واژه با رقص بازدم چنان سلاستي ايجاد مي كنند كه دوست داري چند بار تكرار كني اين واژه را ، اين مصداق علم و زبان روز و تخصص برندينگ است و امروزه مارا نياز بسيار به آنست .

حال به نام جعلي فعلي خودمان كه از تركيب نام جعل شده ي يك طايفه ي بزرگ و يك منطقه بوجود آمده است نگاهي گذرا بيندازيم ، كه البته مبدع اين دست نام ها كه در چند استان طايفه اي كشور اين مايه ي شرمساري را به تاريخ اعمال خود ثبت نموده اند حتما و حتما از پيروان حقير سياست كثيف تفرقه بينداز و حكومت كن بوده اند كه با اين نوع نامگذاري و اعمال آن از همان روز اول ، هر دو بخش را با تغيير نام اصلي و نادرست بيان كردن آن تحقير و سپس براي هميشه تخم نفاق را پراكنده اند كه هر بار هر كس اين نامها را بر زبان ميراند قبل از هر چيز به فاصله ي زياد بين اين دو بخش كه در يك نام جاي گرفته اند حكم مي دهد و بعد با زحمت سعي در تلفظ آن مي نمايد كه هر دو مسأله به ملغمه اي غير قابل حل در ذهنش شكل بگيرد و بگذرد ! و اين واويلاست اگر امروزه هم ما بخواهيم آنرا ادامه دهيم .

اما نام ، نام جعلي كهگيلويه و بويراحمد !

آيا اين نام ارتباطي به "كهگلوبيراحمد" دارد؟؟!!

اگر گفتن چند كلمه به زبان محلي توسط مهمان و يا رييس جمهور ، بالاترين احترام دروني به ملتي محسوب مي شود ، ايندست گستاخي كه نام محلي منطقه اي را كه بخشي از وجود و ملكيت ملتي است را بي حساب و كتاب به زبان فارسي تغيير دهي هم بي شك بالاترين حد گستاخي و توهين به شعور و فرهنگ آن ملت و يقيناً نيتي جز تحقير آن قوم دركار نيست .

مردم شريف كهگلو مرا ببخشند كه مجبورم بر زبان بياورم نام شريف و زيباي كهگلو رو با أضافه كردن حرف (ي ) به چه نام ناروايي بدل نموده اند و الان اين حقير حتا از رازگشايي و بازگو كردن آن عرق شرم بر پيشاني دارم .

بيراحمد انگار در خواب بود كه "ويرش " را "بوير" كردند و نامش را دزديدند و از لول هيچ برنويي گلوله اي هوايي هم شليك نشد !

اگر سند معتبري تا قبل از مكتوب شدن اين دو واژه ي رايج فعلي از اين دو نام "كهگلو" و "بيراحمد" كه همچنان هم در گويش مردم ما همان است كسي سراغ دارد به اين شاگرد معرفي كند تا كمي بار اين شرم ناشي از تحمل حقارت كم شود بمن لطف بسيار نموده است .

كهگلو كه نام كهگلوي هميشه فاخر و سرزمين پر تاريخ تمدن و خاك شيرمردان خونگرم و سراسر غيرتمندي است كه متعلق به خون و شرف ماست و بس . "كه گي لويه " اما من نميدانم كجاست !

ياد ، به ياد احمد ، يا به گويش مادري ما همان

"به وير احمد " كه به تخلص "بيراحمد" درامده نام فاخر ايلي است كه سرحداتش در سرحد خلاصه نشده و نمي شود و بيراحمد دومن و بيراحمد گرمسير تا تاريخ بوده شانه به شانه ي كهگلو و باوي و مسيري و حتا ترك هاي مهاجر قشقايي ساكن در منطقه بيرقدار غيرت و مردانگي ها بوده و سرحدش سرحد تمام عشاير منطقه بوده و گرمسيرش هم تا مرز استان بوشهر كه آخر منطقه دريلا و پل زهره است بوده و هست و بنشين فصول سرد تمام اين مردم بوده و كل اين مناطق و نام ها هم تمام عزت و فخر وجودي تمدن و فرهنگ غني همه ي ماست و واحد ، حال زير لواي كدام قسم بايست نام جعلي كهگيلويه يا بوير احمد را بپذيريم ؟؟!

در بيراحمد كوه سر به فلك كشيده اي به نام تامر وجود دارد . يقينا كه بي ارتباط با نام بزرگترين ايل منطقه يعني ايل اصيل و بزرگ تامرائي نباشد و شايد در وجه تسميه ي اين دو بشود به نقاط متقني رسيد . كوه هاي منطقه ي ما كه سايه گستر مردم غيرتمند و سخت كوش تمام مناطق ما بوده اند شايد روزگاري وجه اين نام براي ايلي كه از اصيل ترين مردم اين سرزمين بحساب مي آيند و بزرگترين ايل قوم بشمار مي آيند بوده باشد ، مردمان بي آلايشي كه همچون كوه سرفراز تامر هميشه سربلند در غيرت و حماسه بوده و هستند ، مردمي كه تامرائي نام گرفته اند و اصالتي به قدمت كوه تامر و منطقه اصيل ما دارند ، اما امروزه اين نام پر مسما و با معنا، باز هم به ناجوانمردي جعل و "تامرادي" در مكتوبات اداري و حتا جغرافيايي مشهور شده ، حال رابطه ي كوه تامر با جناب مرادي كه وجه غالب اين نام جعلي است را در هيچ واژه نامه اي نمي توان يافت . با اينكه در جايي تركيب دو واژه ي "تأته ( عمو) و مراد" وجه تسميه. ايل تامرايي ذكر شده اما يقينا در صحت اين وجه تسميه جاي تشكيك وجود دارد ، چرا كه خودمان خوب ميدانيم تامرائي به تاته مراد ارتباطي ندارد و اصلا بعيد ميدانم شهرت مرادي در اصل ايل تامرائي وجود داشته باشد . كه حتا اگر تمام اين موارد هم درست باشد يا خير بهيچ عنوان دليلي بر تغيير نام تامرائي كه در لفظ مردم استفاده مي شود و رايج است واژه ي غير و نامأنوس تامرادي جايگزين شود .آيا يك عمر پدران ما و خود ما تلفظ كهگلو بيراحمد را به اشتباه بر زبان ميرانديم كه جغله كارشناسي در تقسيمات كشوري نام آبا اجدادي مارا فارسي كرد و بخورد ما داد . نام صحيح استان ما كهگلوبيراحمد بوده و هست نه كهگيلويه و بويراحمد !

اين قصه ها در حاليست كه نه تنها مردم تامرائي ما ، كه مردم تمام دنيا و مردم فارس زبان پايتخت به قومي كه در رشادت و جنگاوري تاريخ كشور ژاپن ، روزگاري شهره بوده و هنوز هم نماد آن هستند و از قومي به نام " سامورايي " تعلق دارند با همان لفظ محلي خودشان خطاب مي كنيم و ايشان را مي شناسيم . آيا جماعت تصميم گيري كه تامرائي را به تامرادي تغيير نام دادند نمي توانستند سامورائي ها را هم در ايران سامرادي ترجمه مي كردند و بخورد ملت مي دادند ؟؟!

شايد در نگاه نخست شنيدن اين تراژدي كه چرايي ژاپن شدن كشوري كه بارها با خاك يكسان شده و كل مساحتش به اندازه ي استان ماست همين مسأله باشد كمي مضحك بنظر برسد اما كافيست كمي تامل كنيم تا دريابيم چرا ما با اينهمه منابع به گرد ژاپن هم در توسعه نرسيده ايم همين باشد كه ما عامل نابودي خودباوري مهمترين منبع پوياي خود يعني نيروي انساني و فكري خود بوده ايم و بس ! سامورايي و تامرايي تنها مثالي بود از هزاران مورد مشابه .

روانشناسان خوب ميدانند كه وقتي نام كسي را از أو بگيري يعني تمام خودباوري اش را از او ستانده اي ! و اين براي مردم سلحشور ما يعني خشكاندن روح حماسي نهاني مردم !

باز هم تصويري خيالي و آرماني مي سازم و به سخنراني رييس جمهور نقبي ميزنم و از زبان او در همان سخنراني هاي تاريخساز مردم ما ، يكبار فقط لفظ صحيح تامرائي را بر زبان مي راند چقدر تأثير معجزه آسايي در روح و روان نوجوانان و جوانان اين قوم داشت و چقدر خودباوري ايشان را به اصل و نسب خود ارتقا ميداد ؟!؟ دريغا كه سالهاست ريشه ي اصالت و خودباوري مردم ما به سادگي و بدون هيچ جنگ و خونريزي به مسلخ رفته و ميرود !

به بهانه ي غائله ي جنوب و بعد از آن اصلاحات ارضي شهر نشينمان كردند كه به احترام قول پدرانمان قبول ، اما آيا نخستين حقوق بحق ما انتخاب نامي درشأن ، ساده و زيبا كه هم احساس قوم ناشناخته در اذهان نداشته باشيم و مهمتر از آن ، برادري مان را با اين نام نفاق انگيز نگيرند نبود ؟؟!

اين مولمه درد ها دارد و الحق شكواييه هاي حقوقي نيز مي تواند داشته باشد اما ، به رسم فتوت مان گذشت ميكنيم و با درانداختن طرحي نو ، خلاقانه اسمي نامي را جايگزين اين سد عظيم توسعه و عنوان جعلي بايد كنيم . نامي كه برازنده ي همه ي سرحد و گرمسير ما باشد ، نامي كه ويژگي معجزي چون بلوط داشته باشد و قدرت سايه گستري بر تمام خوشي و ناخوشي هايمان داشته و برادري مان را تقويت كند .

نان خورهاي نفاق و جدايي طلبي كه با ادامه ي سياست كثيف تفرقه بينداز و حكومت كن چند صباحي با گرفتن رگ غيرتي عوام الناس بر گرده ي ايشان سوار مي شوند و از آنان سواري ميگيرند هم به حرمت عزت ككاگري پدارنمان دست از اين يك قلم بشويند و برادرانه در اين همدل شدن همراه شوند كه عزت فردايمان در گرو اين تغيير بجاست.

گذار از اين سد يعني پيروزي اراده و فهم ملتي فهيم كه بعدش تغييرات اينچنيني بسياري بايدمان تا بل بتوانيم به فرزندانمان بقبولانيم در حقشان پدري كرده ايم .

هاي غريبه ، آي مهمان ، تو به زبان من حرف بزن و احترام بگذار نه زبان مادري ام را از من بگير و مرا در خاك خود سلاخي كن .

در ادامه به چند مورد مثالي براي نمونه و گوشزدي از فاجعه اي فرهنگي كه چون شبيخون به هست و اصل ما حمله ي موفق و در سكوتي داشته است .

كافيست در عبور از جاي جاي استان به تابلوهاي كنار جاده و جعل اسامي غير قانوني كه نتيجه ي بي درايتي و كم خردي تمام مسولين گذشته ي استان تا به امروز بوده پي ببريم !

نكته ي قابل توجه اينكه ترجمه ي فارسي اين نام ها هم نيستند اين عناوين جعلي !

دِزك : دزدك ترجمه و تابلو شده

بلح زار : بله زار ( معادل ترجمه ي فارسي آن شايد بشود " دشت خود رويش شيرين بيان" )

گوسرويي : گود سر آبي ( ترجمه ي گوي در زبان فارسي رايج دشت است و گود به معناي گودال عميق است و سراب در زبان فارسي چيزيست غير از معادل سر چشمه ي آب مورد اشاره كه در اين نوع ترجمه نادرست حتا استفاده شده است )

مايون : مادوان يا ماديان ( آين مورد كه واويلاست و گويي آن منطقه محل تجمع ماده ها باشد ! مايون كه در گويشي به معناي جلوسگاه تفريحي تاج و تخت همايوني بوده است به چه ترجماني نابود شده ، با همه ي تشابهي كه نامش در گويش محلي با ماديان نزديك است )

و ...

عرض پوزش از تمام مخاطبان بخصوص أهل فن كه فرصت نشد واژه نگاري فونتيك در مان انجام بشه

---------------

پي نوشت

*طرح جفرافیایی جهان (به انگلیسی: United Nations geoscheme) بر پایه کلاسه بندی ام۴۹بخش آمار سازمان ملل متحد بوجود آمده‌است که جهان را به مناطق کلان جغرافیایی و زیرمجموعه‌های آنها تقسیم می‌کند و بر پايه ي قوانين جهاني آن هر گونه نام گذاري جديد بر مناطق و يا ترجمه ي معناي نام ، كه نامي بغير از نام محلي رايج توسط مردم آن منطقه استفاده مي شود ممنوع است .

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 آشنا 1396/1/30 19:20:18

    بسیار عالی

    پاسخ
  • 2 پروانه 1395/9/9 21:53:24

    احسن متن فوقالعاده زیباست اما بیشتر برای کسانی قابل فهم است که به جد اهل مطالعه ومناقشه باشند واثر بخشی در بین عموم افراد جامعه ندارد چرا که هم تخصصی است وهم برای جامعه کم سواد ثقیل وخسته کننده

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها