یادداشت
گفتگو و گزارش

دهخدای ایل / اندر وصف میرزا ابوالحسن حسینی

دهخدای ایل / اندر وصف میرزا ابوالحسن حسینی

یک دو حرفم در دم مردن فلاطون گفت و رفت حیف دانا مردن و صد حیف نادان زیستن

مجبورم بار دیگر کلام آن استاد اقلیم دانش و معرفت، شفیعی کدکنی را تکرار کنم که می گفت؛ با تورقی کوتاه در دفترچه ی یادداشت های زنده یاد ایرج افشار می توان معترف شد که بزرگان فرهنگ ایران را نه در مرکز، که می باید و می شاید در پیرامون آن سراغ گرفت. یکی از این پیرامونیان عرصه ی فرهنگ، میرزا ابوالحسن حسینی بود. مرد سپید چادرهای ایل. معلمی که سنگلاخ را به سخن، تفنگ را به قلم، بذله را به نیش و شعر را به شعور و خبر را به آگاهی و پیک را به نجات مبدل نمود و پیوند داد. و هنر زیستن یعنی همین. نه کم، نه بیش. آری او هنرها داشت در خویش، هر یک به کمال. «خلف صدق نیاکان هنرور خود بود» می نواخت به زیبایی. می نوشت به نیکویی. بذله می گفت به شیرینی، شعر می سرود به والایی و کام می گرفت از زندگی دنیایی. بی هیچ اغراق شعر او به صورت و سیرت به شعر خراسان و سبک خراسان نزدیک بود. گویی شاعر عینک دید منوچهری دامغانی بر دو چشم خویش نهاده و کلام را به ستودن طبیعت و زندگی این جهانی واداشته. کافی است دم را غنیمت بشمری و شعری در مدح زندگی بسرایی و طبیعت و تن آدمی را بنگری و بکاوی و بر معدومیت آن گواهی آوری. آن گاه است که چاره ای جز رفتن در جلد و جلای فرخی و منوچهری نداری تا هم کام گیری و هم به وصف کام بنشینی. آری، شاعر ما به زبان پیر توس نیز «هش و رای و دین» را همه توامان داشت. جمع هنرها و هنر نمایی ها. میرزا بود به تبار و به صفت. یعنی دهخدا صفت، که طنزش همه طعن بود و حلاوت سخنش، زهری تلخکام در کام روز می ریخت. رندانه می گفت بی آنکه عیبی در سخن او بجویند و خردمندانه می نمود، بی گزک و طعنی که گزمگان و طاعنان در حق او روا دارند. قامت میرزای ولایت سررود در طنز چیزی کم از خان مشروطه طلب، علامه علی اکبر دهخدا نداشت. چرند او یکسر پرند بود و پرنیان. به نرمی کار صد خاره می کرد. نه چندان فرصتی داشت که بنگارد و نه صور اسرافیلی که قلم و رقم اش بر صدر مصطبه ی روز بنشاند. بر آن نیستم تا آن مرد سترگ و صخره وار را در این مرد محتاط ایل فرو کاهم یا این مرد را به جایگاه آن مرد مشروطه طلب برکشم، حاشا. زیرا جغرافیای او تاریخ دیگری برای او رقم زده بود. تاریخی که سوژه هایش نقشی چندان در تحولات معاصرش نداشتند. تماشاگرانی بودند بهت زده در برابر انبوهه ای از حوادث که همچون کلافی سر در گم سر رشته اش را گم کرده بودند. دفتر حوادث و خواطر میرزا پر بود از همین انبوهه ها و وقایع اتفاقیه و انبان ذهن وقادش سرشار از این نسیم و سموم دهر. در میانه ی آن همه سموم، میرزای ایل به جای مشروطه طلبی که تاریخی محلی و ارتجاعی مجال مجادله هایش را در دو سوی اردوگاه سلطنت و مشروطیت از او گرفته بود، به راه معلمی روی آورد تا دیو جهل را از ولایتش براند و رنگ و زنگ بی سوادی را از چهره ی مردمان تبارش بزداید. که معلمی در آن جغرافیا و آن تاریخ، بارها و بارها کاری سترگ تر و انقلابی تر از مشروطه طلبی بود. به فرض که آرمان او چنین هم بود، با تاریکی فقر و جهل چه می کرد. با قلعه های قدرت و دسیسه های خوانین و کدخدایان چه می کرد. حواسش جمع بود که در کجاست و بازیگران پیرامون او کیانند. مشروطه قواعدی داشت. شهر می خواست. به طبقه ی روشنفکر نیاز داشت. محافظه کارانش به فتوا و انقلابیونش به نظریه و انتلکتوئل. در خویش به نزاع کهنه و نو، ده و شهر و حتی گاه گاه به تضاد منافع شیخ و شوخ محتاج بود تا ضرورت دگرگونی و تحول تاریخ توجیه شود. و میرزا فرسنگ ها از این تضادها و لوازم آن بدور بود. موقعیت او موقعیت انسانی بود که نمی توانست بی قدرت خان و بی مشورت کدخدایی کاری از پیش برد. بنابراین تاریخ محلی از همان آغاز راه به او آموخت که آهسته گام بردارد و محتاط پی نهد. هم احتیاط خویش می کرد تا زنده بماند و هم مواظبت می نمود تا اندک نیروهای شجاع و مبارز ایل از گزند حوادث مصون مانند. گاه در نقش پیک نجات عمل می کرد و گاه خود با قید احتیاط قدم می نهاد تا گرهی از این کلاف سر در گم مخاطرات ایل بگشاید. به روایتی خسرو خان بویراحمدی را او با پیامکی کوتاه از نقشه ای شوم با خبر ساخت. و شعری در رثای مردی شجاع چون محمد تقی خوبانی سرود که؛ محتقی دشمن شکن سردار خوبل پهلوی هیچ وش نکه کشتش خمونل شعر گر چه بعد ها سروده شد و تاریخ سرایش آن با کوران آن حادثه ی شوم فاصله داشت، اما از آگاهی و دلسپردگی شاعر آن به تاریخ زیست آن مرد گواهی ها داد. به شهادت نادر افشار نادری، اگر چه آن «آخرین نسل سجاعان ایل» رفت، و شاعر آن شعر هم. اما هم کردار مرد ماند و هم شعر شاعر. و ماند «زین گونه یادگاران»، و تا «در زمانه باقیست آواز باد و باران» پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

منبع: کانال تلگرامی نویسنده (کوته نوشت های ادبی امراله نصرالهی)
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها