یادداشت
گفتگو و گزارش

«جان برای نان»

«جان برای نان»

"نخستین بار، گفتش کز کجایی؟، بگفت: از دارِ مُلکِ آشنایی- بگفت: آنجا به صنعت در چه کوشند؟ بگفت: اندُه خَرند و جان فروشند"

شَروه ای در رَثایِ مرگ دلخراشِ "آزاد" و "فرهاد" دو نوجوانِ مریوانی. برادران فداکاری که در واپسین روزهای آذر ماه به دنبال لقمه ای نان در مسیر سختِ کوهستان و در رویارویی با هیولای سرما و کولاک شدیدِ برف و بوران به گونه ای غم انگیز چنانچه افتاده است و دانیم ، جان باختند و سر از خاک سردِ گورستان برآوردند!

و در همنوایی و همدردی با "آزاد ها" و "فرهاد های" مزرعه سوخته" مان، هم آنانی که از سرِ بیکاری و نداری و ناچاری ،از همه جا مانده و از درگاه رانده برای بدست آوردن تکّه ای نان پیوسته اندوه خریده و جانِ شیرین فروخته اند !

"برای تکّه ای نان" بیدار باشی است، که از گلوی مشایعت کنندگان جسد یخ زده فرهاد خسروی کولبر ۱۴ ساله بیرون آمد ، گرچه "وجدان های بیدار" را حسابی تکان داد و‌لرزاند، امّا اِنگار که هیچ مسئولی را از خواب غفلت بیدار نکرد!

"برای تکّه ای نان" فریادِ در گلومانده "لشکر بیکاران و گرسنگان" و نمودی آشکار از مظلومیِت جوانان، بویژه جمعیّت چند میلیونی تحصیلکرده های دانشگاهی در جای جایِ سرزمین من و توست!

"برای تکّه ای نان" صدای نواختنِ پتکِ "آزاد "و "فرهاد" و "آزادها" و" فرهادهای" خسته ، کوفته ، درمانده و نا امیّد زمانه است ،به ریشه ی در هم تنیده و ستبرِ تبعیض ، نابرابری و بی عدالتی !

"برای‌تکّه ای نان" جلوه ای از اشک و حسرت و آه جگر سوزِ پدر و مادر پیر و از کار افتاده "آزاد" و "فرهاد" و همه پدران و مادرانِ آرزومند و خواهان آینده ای بهتر برای فرزندانشان در دیار من و توست.

"برای تکّه ای نان" فریاد اعتراضِ مردمی است ، که غمِ "نان" دارند و دغدغه پر کردن شکم و بس !

"برای تکّه ای نان" تیرِ خلاصی است ، بر اخلاق و اعتماد عمومی.

"برای تکّه ای نان"

پیامیست، رسا و معنا دار برای "گوش های شنوا" و "چشم های بینا"، بویژه در آنچه به "مدّعیان نمایندگی" مردم در خانه ملّت مربوط می شود!

"برای تکّه ای نان" هشداری است جدّی، به صاحبانِ درد و درک و مسئولانِ وظیفه شناس ، دلسوز و جامع نگر کشور در جامه و جایگاه های گوناگون.

و از یاد نبریم ، "برای تکّه ای نان" نه یک قصّه ، که ازسلسله رویداد های واقعی اما تلخ و تکان دهنده است، که این روزها در شهرها و روستاهای محلّ زندگی ما از بام تا شام روی داده و می دهد!

باشدکه خوب ببینیم و خوبتر بشنویم و پیش از آنچه کار از کار بگذرد، به ریشه یابی و پیشگیری اصولی بپردازیم . چه، نیک میدانیم ، بسنده کردن به درمان، آن هم در مراحل آخر به نوشداروی بعد از مرگ می مانَد و دردی را ازخیلِ این" بد حالان" دوا نخواهد کرد.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها