یادداشت
گفتگو و گزارش

استنشاق بوی باروت!

استنشاق بوی باروت!

یونس هدایت مقدم

"راه نبود، روزنامه نبود، کتاب نبود، سواد نبود و آنچه در این خصوص می دانستیم و دل بدان بسته بودیم نفرت شدید از انگلیسی ها و حکومت های دست نشانده آنها و علاقه به کوچ، دام و تفنگ بود. (کوچ کوچ - عطا طاهری)"

عطا طاهری اثر فاخر " کوچ کوچ" را با ریختن عصاره ی زندگی یک ایل در صفحاتش، روایتی منسجم، زبانی کاملا تصویری با طعمی نوستالوژیک و پسامدرن برساخت.

ابتدا و انتهای این اثر ادبی_تاریخی با حرکت بر مسیری مدور انگار بر هم منطبق میشود. با کولاژ قطعات تاریخ و زندگی شخصی طرحی ناب و اسطوره ای می سازد.تا علی رغم تعلق خاص اثر به دوره ای خاص، عطیه ای باشد برای همه ی فرزندان این سرزمین.

" شلیک دو گلوله و استنشاق بوی باروت را در قلعه ی تل باوینه( بابونه) و کشته شدن پدر " را منطبق بر " شلیک دو گلوله و استنشاق بوی باروت در قلعه ی فیلگاه و کشته شدن پدر معنوی می کند" !

نوشتن ادامه‌ی "کوچ کوچ" برای من و بسیاری از مردم این دیار البتّه که آرزوی بزرگ و بی‌جوابی بود.

من اما در ذهن خود برای سوالات بیشمارم پاسخ‌های شخصی پیدا می‌کنم.

ادامه ی کوچ کوچ، تلاش برای تعادل و توازن اجزا جامعه ی ما و انتخاب شغل انبیا و معلمی‌ بود!

رفتن در قالب تشخصی تازه که امکان‌های جدیدی فراروی طاهری گذاشت.

ترک دنیای تفنگ و قدرت و منزلت سیاسی و حرکت در مسیر قلم و علم و بر مدار ادب و با ضربآهنگ فرهنگ، پاسخ روشن او به جویندگان طلا در جامعه‌ی بومی خود بود.

طاهری خواند و نوشت و تربیت کرد تا جامعه‌ی خود را جور دیگری بنا کند. در کوتاه‌مدت آنچه او بنا نهاد نسلی مترقی و اهل ادب است که افتخار شاگردی او را بر سینه سنجاق کرده اند و بر همه نمایان اند.در بلند‌مدت هدف و نگاه آرمانی او جامعه ای با فرهنگ و اهل علم و ادب است و البته با غیرت و تعصب ویژه نسبت به سرزمین‌مادری؛

با آرزوی اینکه "هیچ کس در این سرزمین شاهد شلیک دو گلوله و استنشاق بوی باروت نباشد"! هیچ کس.

و پایان را از زبان زیبای حسن بهرامی می نویسم:

خانه‌ات خاموش و نامت روشن است کوچ‌کوچ‌ات چون چراغی با من است.

 
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها