-
پرسشهای صریح در باره سقوط بالگرد رئیسی
یادداشت سایر رسانه ها
-
تقصیر را گردن مسئولین قبلی نیندازید!
میلاد یزدانپناه
-
انتظار توسعه کهگیلویه بزرگ با نمایندگی موحد سرابی بیش نیست
سید علیرضا تقوی دوست
-
واکنش فعال اجتماعی به خبر شکایت موحد از وزارت نفت/ چه اتفاقی برای امید و اعتماد عمومی میافتد؟!
رفعت کاظمی
-
پشت پرده حاشیه سازی ها علیه هلال احمر کهگیلویه و بویراحمد/ لطفا ما را متفاوت ببینید
محمد رخ فیروز
-
آقای استاندار زمان خداحافظی فرا نرسیده است؟
محمد نجفی نژاد
-
یاسوج فاقد المانهایی با موضوعات ادبی و فرهنگی است
یادداشت مخاطبان
-
سعدی؛ جامعهشناسی شاعر
امراله نصرالهی
-
از زندگی تا مرگ؛ در سوگ برادر/ «جمال» همه دار و ندار ما بود
محمد طاهر اکوانیان
-
انتخابات در کهگیلویه و مسئولیت جامعه (قسمت دوم)
نوروز پرندوار
- «پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
- آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
- روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
- حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
- حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
- خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
- آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
- امید معتمدی: شعر من زاییده «عشق» و«تنهایی» است/ اعتقادی به انتخاب اسم برای اشعارم ندارم/ با نوشتار زبان لری به دستورالعمل دستور فارسی مخالفم
- کاسبی با سلامت شهروندان با کلینیکهای غیرمجاز در یاسوج/ به نام زیبایی به کام سودجویان
- ابتلای بیش از ۴۰ نفر از اهالی روستای«رودریش» به یک بیماری/ «دیشموک» در تسخیر « تب مالت»
حسن یوسف
راست میگن آقای اکبری شما که بازنشسته شدی؟
آره چطور مگه؟ خواستم بپرسم جریان آتش سوزی سال ۹۴ چی بود؟ چطور شما جون سالم به در بردی؟
چه عرض کنم جناب کریمپور. شما که آدم قابل اعتمادی هستی. خدمت شما عرض کنم که سال ۹۴، اشکان پسرم تازه نامزدی کرده بود و من وحاج خانم را دعوت کرد، مشهد. من وحاج خانم، با هواپیما، رفتیم مشهد. تازه رسیدیم مهمانسرای مخابرات که خبر ۲۰۳۰ اعلام کرد: شرکت لاستیکال در آتش سوخت. تیتر اول اخبار رسانه ها، آتش سوزی شرکت لاستیکال بود. آتش از طبقه همکف به طبقات بالا رفته وبیست وشش نفر از پرسنل سوخته، هشت نفر از طبقه پنج پایین پریده ومردند وهیجده نفر بعد از فرو ریختن مفقود شدند. من هم مسئول حراست بودم وباید در تمام مراحل حاضر می شدم. مجبورشدم سفرم را کنسل کنم. وقتی رسیدم تهران متوجه شدم، سربازرس مطهری، مسئول بررسی پرونده و پیدا کردن علت حادثه است.
. فکر کنم مطهری را که یادتون میاد؟ جریان پمپ بنزین و دختر کولی و جایزه و... مطهری وقتی پرونده ای را می پذیرفت، به نتیجه رسیدنش، قطعی بود. به قول مهندس شریفی دامادتون، بچه را بغلت می گذاشت و متقاعدت می کرد که بچه مال توست.
فیلم های زیادی در فضای مجازی می چرخید. پریدن پرسنل، کمک خواستن ها، زبانه های آتش که تا آسمان می رفت و... مطهری ساعت ها وروزها، فیلم ها را بررسی کرد وهیچ نتیجه ای نگرفت. شرکت لاستیکال، دوستان بسیار و
دشمنان زیادی داشت. متاسفانه، گودبرداری کنار شرکت و کوچه باریک سمت راستش، مانع امداد رسانی می شد.
فکر کنم روز ششم تحقیقات، بازرس مطهری به من گفت: لیست اخراجی های شرکت در سال ۹۴ را تهیه کن.
فردای آنروز، فیلم لحظه های اول آتش سوزی را با مطهری، بررسی کردیم. فیلم از اولین لحظه ها وبدون هیچ گونه لرزشی بود. با توجه به ارتفاع دوربین و زاویه فیلم برداری، معلوم بود، فیلم از ساختمان دلتا گرفته شد. از طریق پلیس فتا، فرستنده فیلم را پیدا کردیم. یکی از اخراج شده ها، آقای قادرشریفی بود که حدود دوماه پیش، اخراج شده بود. اتفاقا در طبق اول ساختمان دلتا سکونت داشت. ایشون در کار گل وگیاه و کامپیوتر خبره بود. علاقه خاصی هم به ستاره شناسی داشت. به دوستانش تاکید کرده بود او را دکتر بنامند و...
بعد از دریافت حکم از طریق قاضی پرونده ، مهندس شریفی درحال فرار، در مرز خسروی دستگیر وبه تهران بازگردانده شد.
در بازجویی اولیه چیزی نگفت. اما مطهری کسی نبود که بتواند از سوالهایش فرار کند بالاخره اعتراف کرد:
چون مدیر شرکت، سخت گیر و جدی بود، اولش سعی کردم که با همکاری و ارایه خدماتی، دلشو بدست بیارم. ولی موسوی جدی تر از این بود که بخاطر رسوندن پسرش به مدرسه و خرید ماهی، از خطای من، چشم پوشی کنه. تلاش کردم که براش زمینی بخرم و باهاش شریک بشم. متاسفانه اینجا هم تیرم به سنگ خورد و بالاخره با بررسی صورت حسابها، متوجه دریافت رشوه خودم و آقای یاری شد. در مورد کارهای فتوشاپی من و آقای سعادت هم، مچمو گرفت. فک کنم، آخر خرداد ماه امسال، عذرمو خواست و اخراجم کرد. مدت ها بود که به فکر ضربه زدن بهش بودم. معمولا به گل وگیاه علاقه مندم، خصوصا گل حُسن یوسف که رنگ های متنوعی داره و در شرایط مختلف رشد می کنه. رشد این گلو،چند بار آزمایش کردم و کنار پنجره خونه کاشتم. فکر جالبی به ذهنم رسید که ذره بینی کنار پنجره کار بگذارم که با رشد گل به نقطه مناسبی برسه و نورو متمرکز کند روی کاغذها و آتش سوزی خود به خودی راه بیافته. اتفاقا، وقتی با دامادمون بحثمون شد، همیجوری خونشو آتیش زدم و خودم هم دو میلیون بهش کمک کردم.
چون کار ما تو طبقه هم کف بود وسایه ساختمون دلتا مزاحم بود، فقط توی مرداد وشهریور، آفتاب به اون قسمت خوب می تابه. منم یه گل حسن یوسف توی گلدون کاشتمو، کنار پنجره گذاشتم. دوماهی طول می کشید تا گل رشد کافی بکنه و از جلوی ذره بین کنار بره. منم عجله ای نداشتم. به آقای مرادیان گفتم: لطفا هر روز به این گلدون آب بده.
حدود ۲۳ شهریور بود که کارم به نتیجه رسید و گل حسن یوسف، حسابی رشد کرد. یه ذره بین بزرگ کار گذاشته بودم که بوسیله یه کاغذ ضخیم پوشیده بودمش. وقتی گل رشد کرد، کاغذو کشید بالا و از جلوی ذره بین کنارش برد. حدود ساعت دو وده دقیقه، ذره بین، نورو متمرکز کرد و آتیش سوزی شروع شد. آتیش توی اون قسمت، اول کاغذا وبعد کابلای برق، کابلای آسانسور و بعد بقیه طبقه را سوزوند.
چون سوختن کاغذا وکابلا دود زیادی راه مینداخت، تقریبا دسترسی به طبقه همکف از بالا، ممکن نبود. البته به مدیر گفته بودم که سیستم ضدحریق کار بزاره ولی چون من گفته بودم، توجهی نکرد. واقعا هدف من، ترسوندن بچه های شرکت وخسارت زدن به کاغذا و تجهیزات بود. نمی دونستم که وقتی طبقه همک آتیش بگیره حرارتش کف طبقه اولو، داغون میکنه و بچه ها اونجوری توی آتیش می سوزن. خصوصا خانم انصاری و باخترو که با هم دوست بودین و من همیشه دوسشون داشتم. البته، مقصر اصلی این قضیه، آقای موسوی هستش. خیلی سعی کردم با همکاری و فرمانبری باهاش رفیق بشم. یه بار پیش گوهری نامرد، از موسوی بدگویی کردم، اونم رفت وهمه چی را گذاشت کف دست موسوی. کلاً از موسوی ها بدم میاد. اون یکی دومادم که چش دیدنشو ندارم و این یکی رییس ادارمون که اینقدر اصولم اصولم می کرد که انگار، همه قوانین هستی رو، خودش وباباش نوشتن. یه جوری میگه وقتی پای اصول در میون باشه، من با پسرم هم تعارف ندارم که انگار می خواد قانون جاذبه را انکار کنه...
- پرونده آقای شریفی را هم مطهری بست و با زیرکی هرچه تمام تر، این پروژه را تمام کرد.
جناب کریمپور این هم ماجرای ما بود که خدمتتان عرض کردم....
سید غلامعباس موسوی نژاد
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 بزرگداشت شهدای خدمت برگزار می شود/+زمان و مکان
- 2 افزایش ۳۵ درصدی اعتبارات دانشگاه علوم پزشکی یاسوج در حوزه بهداشتی
- 3 محکومیت یک موسسه دندان پزشکی در یاسوج
- 4 روایت رئیس سازمان امور عشایر کشور از بازدید شهید رئیسی از کارخانه قند یاسوج
- 5 ثبت نام۸۶۶۴ مادر دارای سه فرزند در صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان کهگیلویه و بویراحمد
- 6 برگزاری انتخابات سازمانهای مردم نهاد کهگیلویه و بویراحمد
- 7 ۳ هزار و ۲٠٠ شهروند کم شنوا یا ناشنوا در کهگیلویه و بویراحمد داریم
- 8 واحدهای تولیدی کهگیلویه و بویراحمد با مشکل نبود نقدینگی مواجهند
- مدیر آموزش و پرورش دنا تغییر کرد/+معرفی جایگزین
- سرپرست جدید جهاددانشگاهی کهگیلویه و بویراحمد منصوب شد
- میدانداری میانهروها و مستقلین در بهارستان/ صحبتهای منتخبین تبریز، اردکان و بویراحمد
- شعب نمایندگان استان در مجلس مشخص شد/ آییننامه مجلس درباره بررسی اعتبارنامه نمایندگان چه میگوید؟
- انتصاب فرمانده جدید ناحیه مقاومت بسیج باشت/ درخواست امام جمعه از جانشین سپاه فتح چه بود؟
- قطعی و نوسان برق در گچساران مردم را کلافه کرد/ تابستان سخت در انتظار گچساران؟!
- آقای موحد؛ از دست دوستانت به دشمنان پناه ببر!
- احیای ۶۴ واحد صنعتی در کهگیلویه و بویراحمد در دولت سیزدهم
- اربابان احزاب سیاسی اصولگرای استان برای انتخابات ریاست جمهوری به خط می شوند
- آبرسانی به ۱۰۷ روستای استان از محل اعتبارات محرومیت زدایی
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!