یادداشت
گفتگو و گزارش

به دنبال پاسخی برای تاریخ

به دنبال پاسخی برای تاریخ
افتونیوز _ هنگام خوانش صفحات سیاه و خاکستری تاریخ، هر خواننده‌ای که بهره‌ای از تعلق به دیاری ـ خاصه وطن اگر باشدـ داشته باشد، با آه‌وافسوس دست ندامت بر زانو می‌زند که چرا چنین تصمیمی گرفته شد و جور دیگر عمل نشد؟ کاش ما بودیم و اعتراض می‌کردیم و... . مثلاً هر ایرانی از خواندن این بخش از تاریخ که (سلطان محمد خوارزمشاه، مأمورین چنگیزخان مغول را اسیر و بعد اعدام کرد و اگر او چنین نمی‌کرد، مغول به ایران لشکرکشی نمی‌کرد) آه از نهادش برمی‌آید. امروز هم بی‌تردید در صفحات بدرنگی از تاریخ هستی، مصائب هرروز به رنگ دیگری بر ما فرود می‌آیند؛ آخرین‌شان کرونا. اگر در همین شش‌ماهه که از عمر این ویروس جهانگیر و جان‌ستان می‌گذرد، بشود تاریخچه‌ای بر آن نوشت، برای ما تراژدی ازآنجا شروع می‌شود که بدون این‌که هیچ مرز مشترکی با کشور صفر ماجرا یعنی چین داشته باشیم، یک‌باره از اولین کشورهایی شدیم که میزبان ویروس شد. ولی گویا مسئولان امر، فشار و استرس‌شان تا وقتی بود که سایر نقاط جهان درگیر نشده بودند و همین‌که ویروس عالم‌گیر شد، توگویی باری از دوش مسئولان برداشته باشند. گواه این مدعا این‌که چینش خبرهای رسانه ملی طوری است که اول اوضاع وخیم آمریکا را تمام و کمال به سمع و نظر بینندگان می‌رسانند و بعد به حال خودمان می‌رسند. امروز ما غصه‌مان این است که چرا خبر ورود ویروس به‌موقع اعلام نشد؟ چه چیزی مهم‌تر از جان روزی صد تا دویست نفر بود؟ ولی این تمام ماجرا نیست. داریم از یک پاره‌خط می‌گوییم که سه‌نقطه بر آن ترسیم‌شده. امروز، فردا و پس‌فردا. امروزمان همین فریادهایی است که یک‌ روز از نای خسته کادر درمان برمی‌آید که دیگر بریده‌ایم؛ کم آورده‌ایم؛ رحم بیاورید؛ ما هم انسانیم؛ ما هم فرزند کسی، پدر کسی، عزیز کسی هستیم. روز دیگر پزشکان ناامید از گوش‌های سنگین شده مسئولان، به‌رسم مألوف سال‌های دور، مراجع دینی را مخاطب قرار می‌دهند که شما وساطت کنید، فردا دیر است. شماها از نفوذ و جایگاه‌تان در نزد باورمندان، روحانیون، منبری‌ها و مداحان به نفع سلامت عمومی بهره بگیرید. به داد ملت بی‌خیال و کادر درمان نفس‌بریده برسید. شماها به‌عنوان بالاترین مقامات مذهبی اعلام کنید که حفظ جان نفوس واجب و عزاداری مستحب است. این امروز. فردایمان چیست؟ فردای موعود بسیار نزدیک است. همه‌ساله این روزها علم‌ و کتل‌ها از انبارها خارج و با عشق و شوق گردگیری می‌شد، ولی امسال گویی اضطراب بر هر احساسی چیره شده است. فردا درست «روز واقعه» است؛ همان واقعه‌ای که اشک شیعه را هزار سال است می‌جوشاند؛ اما اگر کمی تأمل همراه شور حسینی شود، شاید شعور حسینی کارگر افتد. تاریخ و مقتل‌ها را هم اگر تورق کنیم به جمله‌ای می‌رسیم از خود مولا که در شب عاشورا یاران را گرد کردند. پس از سخنانی جمله‌ای فرمودند که درس‌گفتاری است برای همه روزها و ارض‌ها: «هر کس حق‌الناس بر گردن دارد، با ما نیاید.» آیا مداحان، این دستور را ندیده‌اند یا این‌که تعریف‌شان از حق‌الناس، در حد کیسه‌ای آرد و چند سکه ناقابل و یک قرص نان است؟ یا فردای گُرم شدن هیات و شوق عزاداری، اگر پیرمردی شیفته که همه عمر پای منبر و روضه بوده، به جمع مبتلایان پیوست و همان زمینه‌ساز مرگش شد، این حق‌الناس نیست؟ شاید که او تنها نان‌آور خانه‌ای باشد. فردای تمام شدن مجالس، مداح به‌ حق‌القدم خود می‌رسد، اما جای خالی پیرمرد قصه ما را کدام نان‌رسان پر می‌کند؟ و اما پس‌فردا. پس‌فردای حکایت ما می‌تواند دی‌ماه باشد. ما که از شش ماه میزبانی قرنطینه، یکی دو ماه نمره خوبی کسب کرده بودیم، با پایان دهه محرم، شاهد تصاعد در آمار مبتلایان شده‌ایم. پاییز که فصل جولان ویروس‌هاست فرارسیده. آنفلوانزای هرساله در رقابت با کرونای یک‌ساله در حال جولان. اینجاست که مرگ‌های روزانه و آمار تلفات اندوه را در سرزمین غم‌زده‌مان جاودانه می‌کند؛ که ای دادوبیداد کاش فلانی چنان نمی‌گفت و چنین نمی‌کرد. کاش مانند سوگ شب‌های قدر، مجالس از طریق تلویزیون به خانه‌ها می‌رفت و ده‌ها آه و حسرت. ولی این بار با همه حسرت‌های تاریخ‌مان فرق دارد. این‌که این بار نصیحت‌گران فریادها را سر دادند غافل از این‌که «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من/ آنچه البته به‌جایی نرسد فریاد است.» محمد زرین
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 ارسلان رییسی 1399/5/25 13:59:36

    کلا مشخص نیست چی نوشتی.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها