-
تقصیر را گردن مسئولین قبلی نیندازید!
میلاد یزدانپناه
-
انتظار توسعه کهگیلویه بزرگ با نمایندگی موحد سرابی بیش نیست
سید علیرضا تقوی دوست
-
واکنش فعال اجتماعی به خبر شکایت موحد از وزارت نفت/ چه اتفاقی برای امید و اعتماد عمومی میافتد؟!
رفعت کاظمی
-
پشت پرده حاشیه سازی ها علیه هلال احمر کهگیلویه و بویراحمد/ لطفا ما را متفاوت ببینید
محمد رخ فیروز
-
آقای استاندار زمان خداحافظی فرا نرسیده است؟
محمد نجفی نژاد
-
یاسوج فاقد المانهایی با موضوعات ادبی و فرهنگی است
یادداشت مخاطبان
-
سعدی؛ جامعهشناسی شاعر
امراله نصرالهی
-
از زندگی تا مرگ؛ در سوگ برادر/ «جمال» همه دار و ندار ما بود
محمد طاهر اکوانیان
-
انتخابات در کهگیلویه و مسئولیت جامعه (قسمت دوم)
نوروز پرندوار
-
استاندار؛ تنگ پیرزال؛ سقوط مرگبار
حسین بویراحمدی اصل
- روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
- حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
- حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
- خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
- آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
- امید معتمدی: شعر من زاییده «عشق» و«تنهایی» است/ اعتقادی به انتخاب اسم برای اشعارم ندارم/ با نوشتار زبان لری به دستورالعمل دستور فارسی مخالفم
- کاسبی با سلامت شهروندان با کلینیکهای غیرمجاز در یاسوج/ به نام زیبایی به کام سودجویان
- ابتلای بیش از ۴۰ نفر از اهالی روستای«رودریش» به یک بیماری/ «دیشموک» در تسخیر « تب مالت»
- عشایر «دیلگون» بویراحمد خطاب به مدیرکل امور عشایر استان/ آقای «آذرفر» جادههای ما توجه میخواهند
- بلوطهای بخش پاتاوه ایستاده جان میدهند/ منابع طبیعی کهگیلویه و بویراحمد کجاست؟
ورود معلم ممنوع!
ایوب رستمی ( دبیر جامعهشناسی)
افتونیوز _ وارد کلاس پر از گردوخاک شدم که خیلی وقت بود کسی به آن نیامده بود، نه دانشآموزی و نه معلمی. بعد از نگاهی گذرا به سراغ میز معلم رفتم، جایی که قرار بود بنشیم و در کسوت معلم جامعهشناسی تدریس کنم. ساعت را نگاه میکنم ۳دقیقه به ۸ صبح است! قرار است رأس ساعت ۸کلاس بهصورت مجازی شروع شود؛ باعجله کیفم را باز میکنم و لپتاپ و شارژ و هندزفری و وسایل مربوط به تدریس مجازی را روی میز میچینم. ساعت ۱ دقیقه به ۸ شد. ماسک را هم از روی صورت درمیآورم تا صدایم واضحتر به دانشآموز برسد. برنامه شاد را باز میکنم اما هنگ است و بهسختی آپلود میشود، ازآنجاییکه به وضعیت بیسامان برنامه شاد واقفم و میدانستم که ممکن است مرا ناشاد کند به همین خاطر در واتساپ برای هر درسی یک گروهی تشکیل داده و دانشآموزان را عضو کرده بودم. به واتساپ میروم و قفل گروه را باز میکنم، گروههای ایجادشده را برای اینکه تعداد پیامها زیاد نشود فقط در تایم کلاس باز میکنم. بعد از سلام و حضوروغیاب سریعاً درس را شروع کردم... درس جامعهشناسی دوم دبیرستان. بعد از درس و قرار دادن فایل و عکس و صدا و توضیحات درس، کلاس به پایان رسید. ده دقیقه تا کلاس بعدی زمان استراحت داشتم. کمی چشمم خسته شده بود از نگاه به صفحه گوشی و لپتاپ. سرم را از روی صفحه لپتاپ بلند کردم و نگاهی به کلاس انداختم، حس عجیبی پیدا کردم. کلاس خالی بود و من درس داده بودم برای دانشآموزانی که فقط صدایی از من شنیده بودند. خوب به کلاس و نیمکتها خالی و درودیوار نگاه کردم. نوشتههای بزرگی که روی در با ماژیک نوشتهشده بود توجهم را جلب کرد. از پشت میز بلند شدم و رفتم که ببینم چه نوشتهاند. اسمهایی میبینم که دانشآموزان این کلاس با خطخطیهایی بسیار درهموبرهم نوشتهشدهاند. درمیان شلوغی نوشتهها ناگهان جملهای نگاهم را خشکاند. روی در با ماژیک قرمز نوشتهشده بود ورود معلم ممنوع! لبخند آرامی زدم اما لبخندم خشک شد... آن دانشآموزی که به شوخی و شاید هم از ته دل ورود معلم را ممنوع کرده بود شاید نمیدانست روزی ورود خودش ممنوع میشود و ما معلمها باید در کلاس باشیم حتی اگر آنها در این کلاس نباشند. حس بیاعتباری به تمام اندیشهها و لحظهها و شادیها و کینهها از اینیک جمله در درونم ایجاد شد. به فکر فرورفتم که با دانش و دانشآموز چه کردهایم که میخواهد ما در کلاس نباشیم. به خودم که آمدم و ساعت را نگاه کردم، دیدم یک دقیقه از زمان شروع کلاس دوم گذشته بود. سریع به پشت میز برگشتم و درس جامعهشناسی سوم انسانی را آغاز کردم. درس اول ذخیره دانش!
کمی توضیح دادم و از مباحث کتاب و مثالها گفتم... ادامه دادم... دانش عمومی و دانش علمی! هر بار که توضیح میدادم و به کلمه دانش برمیخوردم حس عجیبی که داشتم دوباره تازهتر میشد. به دانش علمی که رسیدم لحظهای مکث کردم، انگار چیزی درونم میگفت بس کن این کتاب را و بس کن این... بیندیش که چه بر سر این دانش و دانشآموز آوردهایم که از ما و علم گریزان است. اما به هر طریقی که بود درس را تمام کردم و کلاسهای دیگر را هم همینطور! به خانه برگشتم. ساعتها از آن لحظه میگذرد اما هنوز در فکرم. حس عجیب سراسر وجودم را گرفته، میدانم که اعتباری به لحظه نیست اما آن لحظه برایم معنایی دیگر داشت؛ معنایی از جنس اینکه ما بیشتر از آنکه با کتاب و درس سروکار داشته باشیم با انسان سروکار داریم؛ انسانی که احساس دارد، انگیزه دارد، عشق دارد، میفهمد و گاهی میمیرد. اکنون تصمیم گرفتهام بیش از آنکه برای دانشآموز فقط معلم باشم، دوست هم باشم.
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 برگزاری انتخابات سازمانهای مردم نهاد کهگیلویه و بویراحمد
- 2 ۳ هزار و ۲٠٠ شهروند کم شنوا یا ناشنوا در کهگیلویه و بویراحمد داریم
- 3 واحدهای تولیدی کهگیلویه و بویراحمد با مشکل نبود نقدینگی مواجهند
- 4 مدیر راهداری و حمل و نقل جادهای کهگیلویه منصوب شد
- 5 مشکل تهیه داروهای بیماران خاص یاسوج مرتفع میشود
- 6 پیش بینی برداشت بیش از ۱۰۰۰تن کلزا در کهگیلویه و بویراحمد
- 7 افزایش ۲.۷ درصدی ثبت تولد در کهگیلویه و بویراحمد در سال گذشته
- 8 افزایش چشمگیر داوطلبان جمعیت هلال احمر کهگیلویه وبویراحمد
- تیتر خبرساز روزنامه اعتماد در پی حادثه بالگرد رئیس جمهور
- واکنش حسن روحانی به سانحه بالگرد حامل ابراهیم رئیسی
- معاون اجرایی رئیس جمهور: با 2 نفر از سرنشینان بالگرد رییس جمهور ارتباط گرفتیم
- هواشناسی و تیم امنیت سفر رئیسجمهور حتما باید وضعیت را پیش بینی میکردند
- (اینفوگرافیک) بالگرد حامل ابراهیم رئیسی از چه نوعی بود؟
- جدیدترین اخبار از سانحه بالگرد رئیس جمهور/ بروز رسانی می شود
- جسد «سبحان» بعد از 27 روز در رود خرسان پیدا شد
- دلایل افزایش نرخ بیکاری در کهگیلویه و بویراحمد از زبان استاندار
- متن و حاشیههای شورای اداری با حضور رئیس قوه قضائیه/ از تذکرهای مکرر استاندار به سخنرانان تا سرگیجه «محسنی اژهای» از ماجرای سدها در استان!
- برگزاری آیین بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی در گچساران
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!