یادداشت
گفتگو و گزارش

به پاس نیم قرن معلمی «سید فتاح شفیعی»

به پاس نیم قرن معلمی «سید فتاح شفیعی»
اَفتونیوز _ فضل الله یاری : وارد کلاس که شد، نگاهی به شاهکار ما دانش‌آموزان سال چهارم فرهنگ و ادب دبیرستان رجایی«سوق» انداخت؛ میز و نیمکت‌های درهم و برهم، کتاب‌های افتاده در کف کلاس و دانش آموزان کنکوری بی‌خیال و باری به هرجهتی که تعدادی روی نیمکت‌ها ایستاده بودند، برخی زیر میز رفته بودند و بعضی هم مشغول پرتاب گچ به همدیگر. وقتی همه ما متوجه آمدنش شدیم و زمانی که سکوت و شرم در فضای کلاس منتشر شد، با نگاه ملامت‌بارش همه ما را یک دور کامل دید زد و آرام به طرف تخته سیاه رفت، گچ را برداشت و بالای تخته کلماتی را ردیف کرد تا این شعر جان گرفت:«از درد سخن گفتن و از درد شنیدن، با مردم بی‌درد ندانی که چه دردی است.» و از کلاس بیرون رفت. دردی که از آن حرف می‌زد و ما انبوه کرکسان تماشا نمی‌فهمیدیم، این بود که همه جانش را در همه سال‌های معلمی‌اش برای چندین نسل از جوانان و نوجوانان استان کهگیلویه و بویراحمد گذاشته بود، تا از موانع بلند محرومیت‌ها بپرند و بتوانند با دانش‌آموزان مناطق برخوردار رقابت کنند و سری توی سرها در بیاورند.  ‌«سیدفتاح شفیعی» با بیش از نیم قرن معلمی و آموزش چندین نسل که از دل آنها صدها معلم و مهندس و پزشک و هنرمند و شاعر و سیاستمدار بیرون آمده، یکی از کوشندگان آموزش مناطق جنوبی کشور بوده است، درست به مانند استادش «محمد بهمن‌بیگی.» یک ویژگی بزرگ که از او در جان دانش‌آموزانش خانه کرده، این است که با بیش از نیم قرن معلمی از دل کوه‌های یخ‌زده کردستان در غرب، تا شهرها و روستاهای تفتیده جنوب، علی‌رغم همه فشارهایی که همه می‌دانند و می‌دانیم چه بر سر معلمان آورده، اما فتاح شفیعی معلم ماند و با همین عنوان هم دیروز رخت از این سرای خاکی برکشید.  برای من اما او کسی بود که بذر کلمه را در جانم کاشت تا هرچه را که از ادبیات و شعر می‌دانم و هر چقدر جانم به این دریا آغشته است، حاصل جرقه‌هایی بدانم که او در ذهن نوجوان من در دهه شصت ایجاد کرد.  دیدار آخرم با او، پر از حسرت و دریغ بود، هم از جانب من که چرا فرصت دیدارها کم است، هم از جانب او که بهای عمر رفته و تلاش‌های سالیانش را چندان نمی‌دانست که درخور نام، نجابت و شرافتش باشد. آخرین کلماتی که از زبان او در دهلیزهای گوشم چرخید و به جانم نفوذ کرد و قلبم را به آتش کشید، همان بود که رودکی بزرگ در اوایل قرن چهارم هجری قمری، دلشکسته از جفای روزگار و گذر عمر و بی‌وفایی دنیا بر زبان رانده بود:«مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود....»
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها