یادداشت
گفتگو و گزارش

مروری بر «اندیشه ایرانشهر و انحطاط آن» در نظام فکری سید جواد طباطبایی (قسمت اول)

طباطبایی این وضع ایران را «جدید در قدیم» نام می نهد. به این معنا که ایران وارد عصر جدید شد اما محتوای اندیشه سیاسی آن جز فکر قدیم فرتوت چیزی نبود، چرا که اندیشه سیاسی در آن به «انحطاط» کشیده و دچار «زوال» شده بود.

مروری بر «اندیشه ایرانشهر و انحطاط آن» در نظام فکری سید جواد طباطبایی (قسمت اول)

اَفتونیوز| امید نوروزی اصل :  در همین ابتدا بگویم؛ به نظر بسیاری سید جواد طباطبایی از مهمترین متفکران ایران در قرن اخیر قلمداد می شود. چون نظام اندیشگی منسجم دارد و سامان فکری او تنها  در خدمت ایران است و نه هیچ ایسم و ایدئولوژی دیگر.

آنچه برای طباطبایی مهم است وضعیت دشوارگی یا «پروبلماتیک» ایرانه.

نزاع فکری طباطبایی با متفکران، روشنفکران و اکتیویست های ایرانی معاصر کم نبود. با زبانی تند و تیز به نقد آنها می نشست. خودش می گوید عداوت شخصی با کسی ندارد اما نقد بی مهابای شبه فکر، شارلاتانی، کم فروشی و نادانی و پرمدعایی را وظیفه خود می داند. او با هر اندیشه ای که «ملیت ایرانی» را در فرع قرار دهد یا نادیده بگیرد سر ناسازگاری و ستیز دارد. خواه آن اندیشه برخاسته از بستر دیانت باشد یا هر مکتب و مرام مدرن. به همین دلیل است که مخالفان فکری او طیفی گسترده از ولایت مدارانند تا مارکسیست ها.

برای او آنچه مهم است ایران است و پرداختن به پروبلماتیک آن.

اما منظور او از «مشکل یا دشوارگی ایران» چیست؟

مشکل ایران وقتی بروز نمود که با مظاهر مدرنیته (تجدد) مواجه شد.

لابد می دانید که یکی از مهمترین مولفه های مدرنیته «اندیشه پیشرفت» است. غرب وقتی در قرون وسطی فرو رفته بود از دل سنت قرون وسطایی، به تدریج تغییراتی حاصل آمد. این تحولات جوشیده از دل سنت مسیحی - که زمانی متصلب محض بود - زمینه ساز آغاز رنسانس، از سده سیزده میلادی به بعد شد. هنرمندان و فیلسوفان صحنه بروز خلاقیت و شکوفایی فکر را فراهم دیدند. نقاشان و مجسمه سازان ایده های بدیع را اجرا نمودند و متفکران و فیلسوفان زمین اندیشه را شخم زدند. افکار فلسفی ویلیام اکام و فرانسیس بیکن بسیار موثر افتاد و دکارت با طرح سوژه شناسا یا سابجکتیویسم، آغازگر وجه فلسفی مدرنیته شد. این غوغای فکری فلسفی، فرصت تحولات در آرا و عقاید، علوم، سیاست،تکتولوژی، صنعت و جامعه را فراهم کرد و دنیای قدیم متوقف و عصر جدید آغاز شد. این تحولات تداعی گر یک سیر خطی «پیشرفت» می باشند و اندیشه پیشرفت به عنوان مولفه ای مهم از عصر جدید شمرده شد.

ایرانیان خفته و بی خبر از تحولات دنیا، ابتدا در نبرد شاه اسماعیل صفوی با عثمانی ها، در چالدران، و بعدتر و بیشتر در نزاع با روس ها در صفحات شمالی، چنان دچار هزیمت و گوشمالی شدند که به ناگاه از خوابی گران برخاستند و جهان را به لونی دیگر ملاحظه نمودند. اما این خیزش و برخاستن نتوانست آنها را از منجلاب سنت عقیم قدیم وارد عصر جدید نماید. گویی هیچ توانی برای این گذر دشوار، از طریق زاینده گی فکر، در وجودشان نبود.

این وضعیت غامض، بغرنج و پروبلماتیک ایران، نقطه عزیمت اندیشه سید جواد طباطبایی است.

حال سوال این است؛

چرا ایران، در مواجهه با تجدد، چنین زار و نزار و ناتوان و تهی از اندیشه سازنده و راهبردی شده بود؟

طباطبایی این وضع ایران را «جدید در قدیم» نام می نهد. به این معنا که ایران وارد عصر جدید شد اما محتوای اندیشه سیاسی آن جز فکر قدیم فرتوت چیزی نبود، چرا که اندیشه سیاسی در آن به «انحطاط» کشیده و دچار «زوال» شده بود.

انحطاط و زوال اندیشه سیاسی در ایران، فرضیه طباطبایی است. او برای ارزیابی و اثبات این فرضیه، تاریخ اندیشه سیاسی ایران را به تفصیل مطالعه و بررسی کرده است. همه رسائل مهم و دواوین شاعران دارای اعتبار را واکاوی نمود. به طرز پرشوری سرزمین اندیشه ایرانی را شخمید و بر اساس دریافت هایش بر فرضیه خود پای فشرد و آن را نظریه نامید. اما منظور استاد از  نظریه زوال اندیشه سیاسی چیست؟

ذکر این نکته لازم است که؛ زوال به معنای انهدام و نیستی نیست. بلکه به معنای لاغر و رنجور شدن است. ضمنا این نکته هم اضافه شود که اندیشه سیاسی یکی از عناصر فرهنگ است. ممکن است یک عنصر فرهنگی دچار زوال و عنصری دیگر فربه گردد. ...

ادامه دارد



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها