یادداشت
گفتگو و گزارش

گزارش روزنامه شرق از تیراندازی در مراسمات کهگیلویه و بویراحمد؛ اسلحه؛ صدای عروسی و عزا

«پسرهای فامیل در وسط عروسی شروع به تیراندازی می‌کنند، پشت هم تیر می‌زنند که یکی از تفنگ‌ها به اشتباه می‌لغزد و باعث اصابت چند تیر به پای یکی از اقوام عروس می‌شود، همه به هول و ولا می‌افتند و برای درمان به سمت بیمارستان حرکت می‌کنند». تیر‌اندازی در مراسم عزا و عروسی رسم دیرینه بخش‌هایی از کشور همچون استان‌های غربی و جنوبی کشور از‌جمله لرستان، کهگیلویه‌و‌بویراحمد، سیستان‌‌وبلوچستان، خوزستان و اکثر استان‌های عشایرنشین است

گزارش روزنامه شرق از تیراندازی در مراسمات کهگیلویه و بویراحمد؛ اسلحه؛ صدای عروسی و عزا

روزنامه شرق در گزارشی به قلم “ نسترن فرخه ” نوشت:  «پسرهای فامیل در وسط عروسی شروع به تیراندازی می‌کنند، پشت هم تیر می‌زنند که یکی از تفنگ‌ها به اشتباه می‌لغزد و باعث اصابت چند تیر به پای یکی از اقوام عروس می‌شود، همه به هول و ولا می‌افتند و برای درمان به سمت بیمارستان حرکت می‌کنند». تیر‌اندازی در مراسم عزا و عروسی رسم دیرینه بخش‌هایی از کشور همچون استان‌های غربی و جنوبی کشور از‌جمله لرستان، کهگیلویه‌و‌بویراحمد، سیستان‌‌وبلوچستان، خوزستان و اکثر استان‌های عشایرنشین است. رسمی که سالانه باعث تلفات و مجروح‌شدن تعداد درخور توجه‌ای از افراد می‌شود؛ به‌طوری که تنها در چهار ماه اول سال، طبق آنچه رسانه‌ای شده، بیش از شش نفر جانشان را از دست دادند و دست‌کم هفت نفر مجروح شدند. اما از چه زمان برای این مردمان، اسلحه به وسیله‌ای با هویت خاص تبدیل شده است؟ وسیله‌ای که با وجود خطر بالا، همچنان معنا‌بخش مراسم‌های عزا و عروسی است. طبق داده‌های کتایون پالاسعیدی، باستان‌شناس و استاد دانشگاه به «شرق»، ورود اسلحه گرم یا به عبارتی تفنگ به ایران را می‌بایست از دوران صفوی و توسط شاه‌اسماعیل صفوی دانست و حتی بعد از آن هم در زمان پهلوی اول دستور ساخت کارخانه‌های اسلحه‌سازی در ایران صادر شد. اما از زمانی که قشون ژاندارمری وارد مناطق مرزی ایران شد، در نظام اجتماعی و زندگی اقوام این مناطق تحولات چشمگیری به وجود آمد و تقریبا از همین ایام بود که اقوام مرزنشین ما با تفنگ آشنا شدند و کم‌کم اسلحه وارد مراسم‌های خاص آنها شد. به‌هرحال این مراسم از ایام گذشته تا حال دوام یافته و محققان با وجود مطالعات و پژوهش‌های بسیار هنوز علت و تاریخ مشخص یا حتی دلیل موجهی برای آن پیدا نکرده‌اند و این مراسم همچنان سینه‌ به‌ سینه انتقال یافته است.

جهان کوچکی با هزار داستان

اینجا در بیشتر خانه‌ها، بنا بر رسم دیرینه، افراد اسلحه‌ای یا بر روی دیوار یا در گنجه نگهداری می‌کنند. این فضا در روستاها شدت بیشتری دارد. برای آنها هر اسلحه یک داستانی دارد و بیشترشان از اجداد دور به پدران و پسران رسیده است. اما در بین آنان زنان کمتر دست به اسلحه می‌زنند؛ البته طبق آنچه خود مردان روایت می‌کنند، زنان عشایر کهگیلویه‌و‌بویراحمد همچنان اسلحه در دست می‌گیرند و مانند مردان تیر می‌زنند.

دیشموک، شهر کوچکی از استان کهگیلویه‌و‌بویراحمد است؛ منطقه‌ای با تعداد زیادی روستا که هر‌کدام هم داستان خاص خود را دارد؛ اما حالا غروب آفتاب دیشموک، آسمان را طلایی‌رنگ کرده. از تپه‌های بالای شهر که به جزئیات این منطقه خیره شوی، کم‌کم از تعداد آدم‌هایی که در کوچه و خیابان پرسه می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند، کم می‌شود؛ زنانی که تنهایی کنار جدول جلوی در خانه نشسته‌اند، چادر سیاه را دور کمرشان می‌بندند، کمی اطراف را نگاه می‌کنند، به چند رهگذر سلامی می‌کنند و در نهایت بی‌رمق به خانه باز‌می‌گردند. در خیابان‌های بزرگ‌تر هم مردان موتورسوار و پیاده که به نظر می‌رسد دنبال چیزی هستند، کم و کمتر می‌شوند. بعد از تاریکی کامل دیگر خبری از کودکان دوچرخه‌سواری که با خنده‌های بلند در کوچه‌پس‌کوچه‌ها به دنبال هم می‌دویدند، نیست و همه چیز در شب فرو‌می‌رود. تنها روشنی خانه‌هایی به چشم می‌خورد که نور تیر چراغ برق آنجا را روشن کرده است.

تیری اشتباه که عروسی را خراب کرد

شاید بتوان گفت همه مردان و پسران این منطقه تجربه تیراندازی در مراسم‌های عزا و به‌ویژه عروسی را دارند . البته در بین آنها، کم روایت از آسیب‌های جسمی این مراسم‌ها ندارند. از نشانه‌گیری اشتباه تا حواس‌پرتی در تیراندازی که باعث صدمه به میهمانان و صاحبان مراسم شده است. عباس یکی از همین جوان‌هاست که در بیشتر مراسم‌ها اسلحه به دست می‌شود و در آخرین مراسمی که هفته‌ها پیش حضور داشته، باعث مصدومیت یکی از اقوام خود شده است. عباس با وجود آنکه تفکرات متفاوت با نسل قبل دارد، پایبند به این رسم دیرینه است. در بین صحبت‌هایش اشاره می‌کند که «اسلحه به دست بودن ما در مراسم عزا و عروسی یک رسم از قدیم است که با این کار نشان می‌دهند در خوشحالی یا عزا هستند. آدم‌ها در مراسم عروسی هرچه خوشحال‌تر باشند، تیر بیشتری می‌زنند و برای مراسم عزا هم همین‌طور است. هرچه غم بیشتر داشته باشند، تیرهای بیشتر می‌زنند. مثلا اگر جوانی ناکام باشد، این غم را با تعداد تیرهای بیشتری اعلام می‌کنند. مثلا یکی از علت‌های تیر بیشتر برای جوان ناکام این است که مردان فامیل باور دارند تیری را که باید برای شب عروسی او می‌زدیم، حالا در شب عزای او می‌زنیم... . البته سال‌های قبل برای به دنیا آمدن کودکان هم تیر می‌زدیم که الان دیگر کمتر این کار را می‌کنند. شاید الان فقط برای کسانی که بعد از چند سال صاحب فرزندی شده باشند، تیر بزنند؛ ولی به طور کلی کمتر شده است. الان بیشتر برای نگه‌داشتن حرمت این رسم‌ها و حفظ اصالت آن، پایبند به رسوم هستیم. مثلا همین چند هفته قبل به عروسی اقوام دعوت بودیم و من هم آنجا تیر زدم که باعث تلفات شد. این را هم بگویم که چون در بیشتر خانه‌ها اسلحه داریم، گاهی جوان‌ها استفاده غلط هم از آن می‌کنند... . ما برای مراسم عروسی اسلحه‌های مختلف می‌بریم. از دو لول، برقی تا کلاش که از ۱۰ تیر تا ۳۰ تیر دارد، اسلحه برنو هم تعدادی تک‌تیر دارد که معمولا برای آن یک خشاب را خالی می‌کنند. کلا به شما بگویم هرچه خوشحال‌تر و هرچه ناراحت‌تر باشیم، تیر بیشتری می‌زنیم. حتی هر چقدر مراسم قوم و خویش نزدیک‌تری باشد، تیر بیشتری می‌زنند. با این کار مردان خوشحالی و ناراحتی و البته قلدری خود را بیشتر نشان می‌دهند. زن‌ها در این مراسم‌ها تیر نمی‌زنند و شاید فقط عروس در نهایت چند تیر بزند... . آخرین عروسی که رفتم، برای پسردایی‌ام بود که اسلحه را در دست گرفتم و تیر را اشتباه زدم، تیر یک‌دفعه به دیوار خورد، پخش شد و به پاهای پسر‌دایی‌ام خورد. خلاصه تا این اتفاق افتاد، سریع او را به بیمارستان بردیم که البته هنوز هم چند تا از تیرها در پاهایش مانده است... . آن شب من خیلی خجالت‌زده و شرمنده بودم، فقط خدا را شکر کردم که کسی را نکشتم یا باعث کورشدن کسی نشدم».

شاید بتوان گفت همه مردان و پسران این منطقه تجربه تیراندازی در مراسم‌های عزا و به‌ویژه عروسی را دارند . البته در بین آنها، کم روایت از آسیب‌های جسمی این مراسم‌ها ندارند. از نشانه‌گیری اشتباه تا حواس‌پرتی در تیراندازی که باعث صدمه به میهمانان و صاحبان مراسم شده است. عباس یکی از همین جوان‌هاست که در بیشتر مراسم‌ها اسلحه به دست می‌شود و در آخرین مراسمی که هفته‌ها پیش حضور داشته، باعث مصدومیت یکی از اقوام خود شده است. عباس با وجود آنکه تفکرات متفاوت با نسل قبل دارد، پایبند به این رسم دیرینه است. در بین صحبت‌هایش اشاره می‌کند که «اسلحه به دست بودن ما در مراسم عزا و عروسی یک رسم از قدیم است که با این کار نشان می‌دهند در خوشحالی یا عزا هستند. آدم‌ها در مراسم عروسی هرچه خوشحال‌تر باشند، تیر بیشتری می‌زنند و برای مراسم عزا هم همین‌طور است. هرچه غم بیشتر داشته باشند، تیرهای بیشتر می‌زنند. مثلا اگر جوانی ناکام باشد، این غم را با تعداد تیرهای بیشتری اعلام می‌کنند. مثلا یکی از علت‌های تیر بیشتر برای جوان ناکام این است که مردان فامیل باور دارند تیری را که باید برای شب عروسی او می‌زدیم، حالا در شب عزای او می‌زنیم... . البته سال‌های قبل برای به دنیا آمدن کودکان هم تیر می‌زدیم که الان دیگر کمتر این کار را می‌کنند. شاید الان فقط برای کسانی که بعد از چند سال صاحب فرزندی شده باشند، تیر بزنند؛ ولی به طور کلی کمتر شده است. الان بیشتر برای نگه‌داشتن حرمت این رسم‌ها و حفظ اصالت آن، پایبند به رسوم هستیم. مثلا همین چند هفته قبل به عروسی اقوام دعوت بودیم و من هم آنجا تیر زدم که باعث تلفات شد. این را هم بگویم که چون در بیشتر خانه‌ها اسلحه داریم، گاهی جوان‌ها استفاده غلط هم از آن می‌کنند... . ما برای مراسم عروسی اسلحه‌های مختلف می‌بریم. از دو لول، برقی تا کلاش که از ۱۰ تیر تا ۳۰ تیر دارد، اسلحه برنو هم تعدادی تک‌تیر دارد که معمولا برای آن یک خشاب را خالی می‌کنند. کلا به شما بگویم هرچه خوشحال‌تر و هرچه ناراحت‌تر باشیم، تیر بیشتری می‌زنیم. حتی هر چقدر مراسم قوم و خویش نزدیک‌تری باشد، تیر بیشتری می‌زنند. با این کار مردان خوشحالی و ناراحتی و البته قلدری خود را بیشتر نشان می‌دهند. زن‌ها در این مراسم‌ها تیر نمی‌زنند و شاید فقط عروس در نهایت چند تیر بزند... . آخرین عروسی که رفتم، برای پسردایی‌ام بود که اسلحه را در دست گرفتم و تیر را اشتباه زدم، تیر یک‌دفعه به دیوار خورد، پخش شد و به پاهای پسر‌دایی‌ام خورد. خلاصه تا این اتفاق افتاد، سریع او را به بیمارستان بردیم که البته هنوز هم چند تا از تیرها در پاهایش مانده است... . آن شب من خیلی خجالت‌زده و شرمنده بودم، فقط خدا را شکر کردم که کسی را نکشتم یا باعث کورشدن کسی نشدم».

عروسی به دلیل تیر اشتباه عزا شد

طبق آنچه این اهالی به آن تأکید دارند، بیشتر صدمات ناشی از تیراندازی در مراسم‌های عزا و عروسی به دلیل سهل‌‌انگاری است. با این حال بیشتر آدم‌های این منطقه روایت‌های عجیبی از صدمات در عروسی و عزا دارند. حمید یکی از همین جوان‌های خوش‌صحبت این منطقه است که با وجود همه این روایت‌ها همچنان دوست دارد در مراسم عروسی خودش هم برنامه تیراندازی داشته باشد و روایتی از صدمات یک عروسی را بازگو می‌کند که چندی قبل هم رسانه ای شده است؛ «مثلا چند سال قبل در یک عروسی، تیر به اشتباه به کابل برق خورد و کابل وسط عروسی افتاد و نصف مردم را برق گرفت... . قبل از محرم و صفر هم مراسم عروسی خواهر یکی از رفیق‌هایم بود که می‌خواسته با تفنگ برقی تیر بزند و وقتی خواسته تفنگ را جمع کند، تفنگ در گردن فیلم‌بردار خورده و فیلم‌بردار کشته شده و الان هم رفیق من در زندان است. یک عروسی دیگر هم در محله مادری‌ام یاسوج بود که در عروسی یک بنده خدا با کلت می‌خواسته تیر بزند که حواسش نبوده که تیر به صورت مادر داماد خورده... . این را هم بگویم که گاهی جوان‌ها خیلی خوشحال هستند و کنترل خود را از دست می‌دهند که این اتفاق می‌افتد؛ چون کسی که دوست ندارد این اتفاق بیفتد... . مثلا یکی حواسش نیست دستش به ماشه می‌خورد، پاهایش لیز می‌خورد و یک‌دفعه این اتفاق می‌افتد. معمولا در این شرایط مشکل با ریش‌سفیدی حل می‌شود؛ ولی یک روال قانونی دارد که آن باید طی شود. البته در بعضی موارد همین موضوع باعث درگیری بین خانواده‌ها و قوم‌ها می‌شود... . همین ماجرای کشته‌شدن فیلم‌بردار که گفتم، باعث شد تمام مراسم عقد و عروسی خراب شود، آن شب یک‌سری به بیمارستان رفتند. در واقع مراسم را بی‌سروصدا تمام کردند. برای همین بین خانم‌ها کم‌کم ترس افتاده و خیلی از آقایان هم تمایلی به تیراندازی در مراسم‌ها ندارند؛ ولی همچنان اسلحه بین خانواده‌ها زیاد است، قاچاقچی‌ها و شوتی‌ها از کردستان به این بخش از کشور می‌آوردند، بین پنج الی ۱۰ میلیون هم معمولا قیمت می‌گذارند. البته کلت و وینچستر از پنج تا ۱۵ میلیون تومان است».

روستای ده‌احمد؛ اسلحه به دست آماده رفتن به عروسی بودند

روستاهای شهر دیشموک، همه در مسیری به هم تلاقی پیدا می‌کند، برای همین بیشتر اهالی این روستاهای پر‌تعداد، یکدیگر را می‌شناسند. ده‌احمد یکی از همین روستاهاست. در بدو ورود به روستا زنان، مردان و کودکانی را می‌بینید که با لباس‌های رنگارنگ به انتظار شروع عروسی در چند روستای دورتر هستند. زنان جوان لباس‌های محلی به تن دارند و با سایه‌های پر‌رنگ، پشت چشمان خود را آرایش کرده‌اند. در بین همه اهالی که وسط روستا حضور دارند تا نوبتی با ماشین بروند، مرد جوان گوشه‌ای ایستاده تفنگ خود را تمیز می‌کند تا در عروسی تیراندازی کند. با اقتدار درباره تیراندازی در مراسم‌های عروسی حرف می‌زند و می‌گوید: «من در عروسی‌ها تیر می‌زنم که البته این موضوع بستگی دارد که چقدر تیر داشته باشم. صد تا ۵۰ تیر، هر چقدر که داشته باشم. با اسلحه برنو، کلاش، برقی، خلاصه هر‌کس با هر نوع اسلحه که دارد تیر می‌زند. من خودم در مراسم‌ها زیاد تیر زدم. هر عروسی و مراسمی که بوده من تیر زدم. برای دور و نزدیک، من تیر زدم. آخرین تیری که زدم سال قبل برای دو تا عروسی در دیشموک بود... من برای عزا هم تیر زدم، برای پیر و جوان، هر‌چه جوان‌تر بوده تیر بیشتر زدم. اگر یکی آدم خوبی بوده، جوان بوده، خوش‌تیپ و میهمان‌نواز بود، تا صد تا تیر هم زده‌ام».

در بین اهالی روستا رفت‌و‌آمد زیاد شده است، زن‌های جوان‌تر با آرایش‌های غلیظ گوشه‌ای ایستاده‌اند و رفت‌و‌آمدها را تماشا می‌کنند. چند مرد میانسال هم دورتادور جوانی که اسلحه در دست دارد، ایستاده‌اند و پسر‌بچه‌ها کنار آنها به دنبال هم می‌دوند. مردی میانسال که عینکی با شیشه‌های کثیف به صورت دارد، حرف‌های صاحب اسلحه را قطع می‌کند و صحبت‌های خودش را از سر می‌گیرد: «رسم ما خیلی اصالت دارد، وقتی مراسم عزا باشد، مردها در یک مسیر در کنار هم می‌ایستند و با هم شلیک می‌کنند. البته در مراسم عروسی دیگر کمتر تیراندازی می‌شود. مثل قدیم‌ها نیست. کلا مراسم عزا پرشورتر برگزار می‌شود؛ چون در سال‌های اخیر تیر اشتباه زیاد رفته، برای همین دیگر برای مراسم‌ها وقتی زیاد تیر بزنیم، دولت با ما برخورد می‌کند. اینجا هم تیر اشتباه به میهمان‌ها خورده، البته اینها برای چند سال پیش بوده... این استان‌ها زیاد اتفاق افتاده و فقط همین منطقه ما نبوده است».

همان موقع یکی از پدرهای میانسال گوشی همراهش را به دست می‌گیرد تا فیلمی از تیراندازی در مراسم‌هایشان را نشان دهد؛ فیلمی طولانی را پخش می‌کند که در یک مراسم عزاداری در روستا مردان سیاه‌پوش ردیفی تیر می‌زنند. پسر لاغر‌اندامی که لباس محلی مردان لر را به تن دارد، با صدای بلند رو به ما می‌گوید: «همه دارند می‌روند عروسی، قرار است صدای تفنگ همه را با‌خبر کند، ما از صدای تفنگ نمی‌ترسیم». بعد با خنده‌ای از تپه‌های روستا بالا می‌رود. در بین این اهالی زنان کمی بی‌خجالت شروع به صحبت می‌کنند. وقتی با لبخند به آنها نزدیک می‌‌شوی، جوان‌ترها از خجالت چند قدمی عقب می‌روند. یکی از خانم‌های جوان که کودکانش را آماده مراسم می‌کند، می‌گوید که ما اسلحه نداریم؛ اما هر‌کسی که دارد، امروز به عروسی می‌آورد.

همان موقع مرد جوان که اسلحه در دست داشت، نشانه‌ای می‌گیرد و تیر به سنگی می‌زند، برای چند ثانیه صدای تیر کل روستا را پر می‌کند. بعد پسر و دختر‌های کوچک با خنده در زمین خاکی به سمت صدا می‌دوند. مرد جوان اسلحه را در دست می‌گیرد و می‌گوید این نماد لر است. در عروسی و عزا هم دست ما است... در عروسی نشانه می‌گذاریم و به آن می‌زنیم. هر‌کسی که بهتر بزند، برای خودش افتخار است. در عزا هم فقط هوایی می‌زنیم؛ چون در شادی بیشتر حالت تفریحی دارد که نشانه می‌گیریم. ما یک قطار تیر داریم که به کمر می‌بندیم. هر‌کسی به صاحب مراسم نزدیک‌تر باشد، تیر بیشتری می‌زند... در این منطقه پیش آمده که در مراسمی تیر را اشتباهی بزنند و به کسی بخورد. چند بار اتفاق افتاده... در مراسم عزا چند سال قبل یک نفر کشته شد... تیراندازی در یک عروسی که همین امسال بود، باعث شد پنج نفر زخمی شوند و یک نفر هم تمام کرد؛ چون طرف با کلاش تیراندازی می‌کرد که یک‌دفعه اسلحه از دستش افتاد و این‌طوری شد. الان داماد هم زندان است، اصلا این ماجرا همان موقع رسانه‌ای شد... .

یکی از پیر‌مردهای جمع صحبت را ادامه می‌دهد: «آدم‌های قدیمی همه واردند و معمولا این خطا را نمی‌کنند، برای همین یکی که تازه‌وارد باشد، به او در جای شلوغ اسلحه نمی‌دهند؛ اما همه از همان ۱۰‌سالگی به پسرها تفنگ دست‌گرفتن را یاد می‌دهند. مثل آموزش رانندگی که همه بلدند. زن‌ها هم قبلا تیراندازی می‌کردند... البته هنوز هم زن‌های عشایر تیراندازی می‌کنند. الان که ما روستا‌ نشین شده‌ایم؛ اما تا قبل اینکه عشایر بودیم، مادر و عمه‌های من مثل پدرم اسلحه دست می‌گرفتند و استفاده می‌کردند... الان وقتی به عروسی برسیم، برای عروس که هنوز در داخل ماشین است، همه تیر هوایی می‌زنند. بعد همه طایفه و بزرگان جمع می‌شوند یک چیز را نشانه و سیبل می‌گذارند و تیر می‌زنند... . الان به خاطر همین که اخیرا اتفاقاتی ناحوشایند در مراسم‌ها افتاد، دولت تیراندازی را محدود کرده است. مثلا پیش آمده که قبل یا وسط مراسم به ما تذکر دهند. چند باری هم برای همین، اسلحه‌های ما را ضبط کردند؛ ولی آنها را که مجوز اسلحه ندارند، در هر شرایطی می‌برند؛ حتی اگر در خانه هم داشته باشی، می‌برند».

یکی از پدرهای جوان روستا که کنار پیر‌مرد ایستاده است، با خنده حرف‌های او را ادامه می‌دهد؛ یکی اسلحه را به دیوار می‌زند و یکی در کمد نگه می‌دارد، دیگر زمان جاهلیت گذشت که زن و شوهر با این چیزها در دعوا به هم حمله کنند... قبلا در جنگ طایفه‌ای که بین دو گروه بود، از اسلحه استفاده می‌کردند. در جنگ ایران هم خیلی از مردم با اسلحه‌هایشان از کشور دفاع کردند. الان مثلا اگر جوانی بخواهد برای دعوا اسلحه بیرون ببرد، بزرگ‌ترها نمی‌گذارند. الان اگر کسی کاری کند باید دیه بدهد و زندان شود، همه از این کارها می‌ترسند. همین الان یک دماغ بشکند باید ۲۰۰ میلیون بدهد.

شادی با اسلحه و درد بعد از آن

به روستای دیگری که در نزدیکی ده‌احمد است، حرکت می‌کنیم. جاده‌های پرپیچ خاکی که اهالی به‌صورت روزانه در آن تردد دارند. در نزدیکی روستای دلی هستیم که راننده از رسم‌های دیگرشان در شب عروسی جوان‌ها حرف می‌زند. از چوب‌بازی تعریف می‌کند که یک قانون دارد، بازی‌کنان باید چوب را با ضرب به زیر زانون بزنند. در آخر راننده با خنده می‌گوید: «البته همین هم چون آخرش به دعوا می‌رسد، کمتر شده است. الان در مراسم‌های شهری به جای تیراندازی و چوب‌بازی بیشتر دستمال‌بازی می‌کنیم، یعنی دستمال به دست می‌گیریم و می‌رقصیم. واقعیت اینکه مردم از هر چیز که شادی آنها را تحت تأثیر بگذارد، فاصله می‌گیرند... واقعا یک‌بار در زندگی چو‌ب‌بازی کردم که تا چند هفته پاهایم درد می‌کرد... خیلی چیزها تغییر کرده، مثلا کمتر خانواده‌ای دیگر چند شبانه‌روز عروسی می‌گیرد. همه‌چیز در حال تغییر است».

دلی روستای کوچکی است. کنار مدرسه، خانه‌ای نسبتا بزرگ قرار دارد. در حیاط خانه دختری با لباس سر تا پا قرمز به پیرمردی که پدرش است، کمک می‌کند. با رویی گشاده ما را به خانه دعوت می‌کنند. سمیه دختر جوان که لباس قرمز دارد، تازه دبیرستان را در روستای کناری تمام کرده و قرار است ماه آینده عروس یک خانواده در خوزستان شود. با شوق از برنامه عروسی خود می‌گوید که قرار است همه فامیل تیر بزنند و چوب‌بازی کنند: «احتمالا ۶۰۰ نفر میهمان داشته باشیم. قرار است فیلم‌بردار از تمام صحنه‌های تیراندازی و چوب‌بازی و رقص با دستمال فیلم بگیرد... هرچقدر تیر بیشتری بزنند، یعنی تو مهم‌تر هستی...».

خواهر سمیه که کمی زودتر از او ازدواج کرده، چند فیلم از تیراندازی در مراسم خودش نشان می‌دهد و باور دارد با صدای تیر بقیه متوجه مراسم شادی می‌شوند و به تعداد میهمان‌ها اضافه می‌شود و اشاره می‌کند: «این عکس را ببینید، در شب عروسی خودم است. من هم تیر زدم... همه این کار را دوست دارند... ولی چند ماه پیش در بهبهان یک عروسی داشتیم که داماد از خوشحالی تیر زد ولی به پای خودش خورد، دیگر داماد را به بیمارستان رساندند و عروسی هم تمام شد».

اینجا خانم‌ها خیلی تفنگ دست نمی‌گیرند

وارد روستای لاوه پاتل که می‌شویم، زنی میانسال با لباس محلی بیرون می‌آید و با زبان خود شروع به احوالپرسی می‌کند. دختر جوانش با خنده می‌گوید مادر با شما درددل می‌کند که عروسی دعوت بودیم ولی به‌خاطر گوسفندها نتوانستیم برویم. همه خانواده رفتند ولی ما ماندیم. دختر جوان با خنده می‌گوید احتمالا تا الان صد تا تیر برای عروس و داماد زدند. عروسی خواهر منم همین بود، تا توان داشتند مردان فامیل تیر زدند... .

در این روستا کمتر رهگذری دیده می‌شود و برای حضور در عروسی، روستا سوت‌وکور است. به سمت روستای درغک حرکت می‌کنیم که کمی سبزتر از دیگر روستاها به نظر می‌رسید. اردک و جوجه‌ها در وسط روستا آب‌بازی می‌کنند و زنان جوان هر‌کدام از گوشه‌ای به بیرون از خانه نگاه می‌کنند. دو زن جوان جلو می‌آیند و از مراسم عروسی که همه به‌خاطر آن رفتند، حرف به میان می‌آید. یکی از آنها اصلا از این مراسم خبر ندارد و دیگری دعوت نبوده است... زن جوان‌تر با خنده می‌گوید من شب عروسی خودم تیر زدم، همسرم تفنگ را گرفت و من تیر زدم. اینجا خانم‌ها خیلی تفنگ دست نمی‌گیرند و این را چیز خوبی نمی‌دانند؛ برای همین چون من تیر زدم خیلی لذت بردم... همان موقع همسر یکی از این زن‌های جوان تفنگش را می‌آورد تا همه نوبتی تیر بزنند. این مرد جوان با علاقه اسلحه‌ای را در ست می‌گیرد که از پدرش به او ارث رسیده؛ «ببینید تن آن چوب است و برای سال ۱۳۱۳ است. برنوی مجوزدار است. هر تیرش را ۷۰ هزار تومان می‌خرم...».

روستای آخر: اعلامیه جوانی که با تیر کشته شده است

وارد روستا چشمه‌خوانی فیروزآباد که می‌شویم، اعلامیه بزرگ جوانی در سردر روستا نصب است. همه اهالی از جوانی حرف می‌زنند که با کلت کشته شده. یکی از اهالی از مرگ آن جوان می‌گوید که در درگیری بر سر یک زمین با گروهی دیگر به قتل رسیده و او را با شلیک کلت کشتند. مرد دیگر که آن روز در روستا بوده و هرج‌ومرج آن روز را دیده می‌گوید: «‌اینجا پر از پلیس بود، پسر قوی بود، او را سر زمین کشاندند و با تیر کشتند، حیف آن جوان بود، پسر خوبی بود. او را نامردی کشتند. ما لر هستیم، فقط در عروسی و عزا تیر می‌زنیم، این کارها نامردی است. همین الان خود من کلاش دارم، همه چیز دارم ولی با اسلحه‌ام هر کاری نمی‌کنم».

چرایی تیراندازی در برخی اقوام ایرانی

استفاده از اسلحه در اقوام مختلف ایرانی، از دلایل متعددی نشئت می‌گیرد که   حتی در برخی قومیت ها کاربردهای متفاوتی هم دارد. کتایون پالاسعیدی، باستان‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌وگو با «شرق» به شرح آن می‌پردازد که اصلا از چه زمان اسلحه وارد کشور شده و چه کارکردی دارد. او در بخشی از صحبت‌هایش اشاره می‌کند: «به‌طور کلی ورود اسلحه گرم یا به عبارتی تفنگ به ایران را می‌بایست از دوران صفوی و توسط شاه‌اسماعیل صفوی دانست و بعد از آن در دوران‌های مختلف تاریخی مورد استفاده قرار می‌گرفت و از کشورهای اروپایی خریداری می‌شد. تا اینکه در زمان پهلوی اول دستور ساخت کارخانه‌های اسلحه‌سازی در ایران صادر شد. اما از زمانی که قشون ژاندارمری وارد مناطق مرزی ایران شد، در نظام اجتماعی و زندگی این اقوام تحولات چشمگیری به وجود آمد و تقریبا از همین ایام بود که اقوام مرزنشین ما با تفنگ آشنا شدند. درست است که حمل و نگهداری از این وسیله خطرناک باعث به سوگ نشستن برای عزیزانشان بود، اما تبدیل به ابزاری برای خلق حماسه و قدرت در میان این اقوام شد. تاجایی‌که حتی بر روی سنگ گورها نیز آن را نقش می‌کردند تا گواهی باشد بر جنگاوری و دلیری متوفی. به‌هرحال عوامل اجتماعی، اقتصادی و امنیتی را نمی‌توان در استفاده این اقوام از سلاح گرم نادیده گرفت. همان‌طور که می‌دانیم، تا اوایل سال ۱۳۰۰ خورشیدی درواقع زمان احمدشاه دولت هیچ نفوذی در این مناطق نداشت و این اقوام زیر بار زور نمی‌رفتند و با تمام قدرت در مقابل زورگویی‌ها و دشمنان ایستادگی می‌کردند. حتی در تاریخ یاد شده شهرنشین نبودند و در شرایط بسیار سختی زندگی می‌کردند. این عوامل از‌جمله عواملی بود که باعث سرسختی و شجاعت مردمان این مناطق شده بود. به‌طورکلی این اقوام به حفظ جان و مال و ناموس‌شان به‌شدت پایبندند. تا آنجا که اقوام مرزی ایران در غرب و جنوب کشور در هشت سال دفاع مقدس در مقابل متجاوزان بعثی رشادت‌های بی‌شماری انجام دادند. در نتیجه تیراندازی و اسب‌‌سواری که ریشه در تاریخ ایران دارد، در میان این قوم از ارزش بسیاری زیادی برخوردار بوده و هست».

استفاده از اسلحه در مراسم‌های مهم هم یکی از راه‌های اطلاع‌رسانی بوده که پالاسعیدی به آن اشاره می‌کند: «درباره تاریخچه رسم تیراندازی در مراسم عزا و عروسی، در میان اقوام هر منطقه دلایل مختلفی وجود دارد. عده‌ای معتقدند که این رسم در ایام گذشته فقط با هدف اطلاع‌رسانی انجام می‌شده ‌است. یکی از بزرگان قوم یا کسی که مهارت تیراندازی‌ بالایی داشته، از طریق شلیک گلوله به دیگران خبر می‌داده‌ که جشن یا عزایی برپا شده‌ است. در بعضی از اقوام منشأ آن را باید در آیین کُتل‌بندی جست‌ وجو کرد. وقتی شخصیت مهمی از دنیا می‌رفته، بازماندگان در مراسمی «کتل» بر پا و تفنگ‌ها را به ‌نشانه سوگواری بر اسب کتل آویزان می‌کرده‌اند. این رسم همچنان در بعضی شهرها در مراسم عزاداری مذهبی اجرا می‌شود. همچنین تیراندازی در جشن‌ها راهی برای ابراز شادمانی مانند تولد فرزند یا ازدواج ‌ و در سایر مراسم هم جهت نشان‌دادن ابراز علاقه و ارادت به ‌شمار می‌رفته که به ‌افتخار فرد صاحب مراسم انجام می‌شده‌ است. این اقوام بزرگی و قدرت را با تفنگ می‌شناسند و آدمی را بزرگ و متفاوت می‌دانند که تیرانداز و شکارچی ماهری باشد و همین عامل به نظر می‌رسد تنها دلیلی باشد که به جوانان خود سعی می‌کنند حتما تیراندازی را آموزش دهند و آنها را پرقدرت و دلیر بار آورند. به‌هرحال این مراسم از ایام گذشته تا حال دوام یافته و محققان با وجود مطالعات و پژوهش‌های بسیار هنوز علت و تاریخ مشخص یا حتی دلیل موجهی برای آن پیدا نکرده‌اند و متأسفانه این مراسم غلط سینه‌به‌سینه انتقال یافته و تا زمان حال نیز ادامه دارد. در این مراسم هرساله افراد زیادی کشته یا مجروح می‌شوند و حتی باعث دعواهای قبیله‌ای فراوانی شده‌ است و با وجود اینکه می‌دانیم بسیاری از ساکنان مناطق جنوبی و غربی کشور دل خوشی از این رسم غلط ندارند، ولی همین مردم با وجود مخالفت در مراسم‌های خود انجامش می‌دهند».

اما نقش زنان در استفاده از اسلحه چقدر بوده است؟ این استاد دانشگاه اضافه می‌کند‌: «با شروع‌ جنگ‌ تحمیلی، زنان مناطق مرزی کشور ‌با شجاعت‌ و رشادت ‌وصف‌ناشدنی‌ حماسه‌های‌ پرشوری ‌آفریدند. زنان ‌نه‌تنها با کندن ‌سنگر و تهیه ‌غذا برای ‌رزمندگان ‌و حفاظت‌ از مهمات و پرستاری، مردان ‌را یاری ‌می‌دادند بلکه‌ با تعلیمات ‌نظامی‌ که در سطح‌ ابتدایی‌ گذرانده‌ بودند، در خط‌ مقدم ‌جبهه ‌در برابر دشمن ‌بعثی ‌نیز می‌جنگیدند. امروزه نیز زنان هم‌پای مردان خود در فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی شرکت دارند و به جرئت می‌توان گفت تفاوتی با مردان ندارند. بنابراین ایشان نیز کار با اسلحه را یاد می‌گیرند تا در مواقع لزوم بتوانند از خود و خانواده خود حفاظت کنند. اما اینکه چرا در مراسم عروسی یا عزا نیز شاهد شلیک تیر توسط برخی بانوان هستیم، به نظر می‌رسد شاید دلیلش فرونشاندن هیجاناتشان باشد. به‌هرحال بحث درباره این مراسم نیاز به آسیب‌شناسی اجتماعی گسترده‌ای توسط پژوهشگران باتجربه دارد تا بتوان راهکاری اصولی و کاربردی برای تغییر آن ارائه داد».

 



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها