یادداشت
گفتگو و گزارش

سعدی؛ جامعه‌شناسی شاعر

می توان گفت جامعه‌ی فارسی زبان ما با چهره‌ی اجتماعی و شخصیت بیرونی و بازاری سعدی آشناتر است. مردمان، سعدی را در کوی و بازار بیشتر دیده اند تا در کنج خانه ی خویش. او مرد پرده‌نشینی نبوده. آنقدر دیده و زیسته است که وقتی در محفلی می نشیند، سخندانی کند و نکته گویی. در مجلسی دعوی رعیت کند و در محفلی، مدعای شیخوخیت. گاه بوی اشرافیت گیرد و گاه خاک ژنده‌گی و محرومیت. راست او گاه فتنه انگیز باشد و دروغ او گه مصلحت آمیز.

سعدی؛ جامعه‌شناسی شاعر

افتونیوز| یادداشت - امراله نصرالهی

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند، غم نخورم

ببند یک نفس ای آسمان دریچه ی صبح
بر آفتاب، که امشب خوش است با قمرم

کوی و سیمای سعدی، فریبنده ی هر رهگذری و رهزن هر نگاهی است. ما مسافران و رهگذران کوی زبان و بیان او، تنها سیمایی از سعدی می بینیم و در می گذریم، و از دیدن سیماهای دیگرش غافل می مانیم. سعدی اما یک چهره ندارد، زیرا نگاهی یکه به تاریخ و آدمی ندارد. کمتر کسی چون اجتماع سهل و ممتنع خویش، ساده و پیچیده نوشته باشد که سعدی. او نمادی نخبه از سهل و ممتنع آفاق رفتار و گفتار ایرانی است. مرد موقعیت ها و حکایت ها. مثل ها، بذله ها و لطیفه ها. سعدی، خودآگاه ایرانی و زمان گاه شمارانه ی اجتماعی اش را نیک دریافته است و به زبان او سخن گفته است. قالب سخن او در حافظه ی عارف و عامی خوش نشسته است. حافظه ی پیران و ریش سپیدان هر قوم پر است از گوهران سخن گلستان و بوستانش. سعدی آینه دار طلعت قوم و ایماژ گر مصلحت های در گذر است. هر موقعیتی می تواند سعدی را قلقلک دهد و به اقلیم شعر و نثر بکشاند. و به گونه ای بسراید و بنگارد، گویی پیری تجربت اندیشیده و سرد و گرم روزگار چشیده در کنار او نشسته و رهنمایی اش می ورزد. او جمیع الصفات است. عاقل است. عاشق است. جامعه نویس است. جماعت نگار است. در شعر، شوخ طبع است. در نثر، قهار است. کلمه در ذهن و زبان او، حاضر و به دلخواه است و در دستان او، چون موم نرم و روان است. ملامت گوست و لطیفه گو هر دو. تندی می کند. عتاب می گیرد. و این ها همه از صورت کلامش نمایان است. با این همه کیست این عاشق عاقل تند مزاج لطیف طبع عتاب زن قهار؟ اگر بخواهید سیمایی از این شاعر سهل و ممتنع برگیرید و بر صدر سیماهای دیگرش بنشانید، کدام یک را برمی گزینید؟

نخست می توان گفت جامعه ی فارسی زبان ما با چهره ی اجتماعی و شخصیت بیرونی و بازاری سعدی آشناتر است. مردمان، سعدی را در کوی و بازار بیشتر دیده اند تا در کنج خانه ی خویش. او مرد پرده‌نشینی نبوده. آنقدر دیده و زیسته است که وقتی در محفلی می نشیند، سخندانی کند و نکته گویی. در مجلسی دعوی رعیت کند و در محفلی، مدعای شیخوخیت. گاه بوی اشرافیت گیرد و گاه خاک ژنده‌گی و محرومیت. راست او گاه فتنه انگیز باشد و دروغ او گه مصلحت آمیز. اشعار و امثله ی او در ذهن و زبان عوام و خواص سبب شده تا سعدی را جامعه نویس_جامعه شناسی شاعر بدانیم که از ساحت اجتماع به شعر کشیده شده است. شاعری خردمند و ادب آموز قدرت و عدالت. آنچه از سعدی در اجتماع می بینیم، توازن های آدمیت ساز اوست که دو کفه ی ترازوی جامعه را میزان نگاه می دارد. «خرد جامعه شناسی» و جامعه نویسی سعدی از نخست در پی توازن و تعادل است، و راه رسیدن به این توازن، سیر آفاق و انفس او بوده است. این دنیا دیدگی و سرد و گرم چشیدگی زمینه ای گشته تا سعدی به بازی روزگار بخندد و وجه فلسفی اگزیستانسیالیسم تلخ خیامی را در آثار خود بر وجهی اجتماعی و اومانیسمی شیرین، (انسان باور) تغییر چهره دهد. او در برابر حادثات فلکی روی ترش نمی کند و خاطر خویش تلخ نمی دارد. مردی ایجاب گراست و کنکاشگری رفتار گرا. آرمان سعدی سکونت در شهری آرمانی است. آرمانشهری بنا شده بر تعادل رفتار و اخلاق ساکنانش. مدینه ی او پایی در تاریخ دارد و سری در اجتماع. سعدی را می توان متفکری ضد افلاتونی دانست که بر خلاف او، حقیقت راستین آرمانشهر را در جایی دیگر و عالمی دیگر نمی جوید. آری‌، سعدی در پی ساختن آرمانشهری در همین جهان و تاریخ است. درست است که این متفکر در قلمرو سنت اندیشیده، اما می توان پذیرفت آنچه اندیشیده در دایره ی جامعه و تاریخ قرار می گیرد. سعدی چندان به مذهب و متون صوفیانه وقعی نمی نهد. که نگاه بیرونی و پسینی او مجال چنین اعتنایی هم نمی دهد. او مرد میزان و تعادل است. جامعه شناسی سعدی برای ساختن انسانی است که توجیه تئوریک آن را می باید در ساحت اخلاقی کارکرد گرایانه (فونکسیونال) پی گرفت. سعدی مرد فلسفه نیست، نه اهل شک است و نه نفی. از بنیاد خود را به چنین دام مهیبی نمی افکند. شاید زور سرپنجه زدن با او را هم نداشته باشد، اما اهل جماعت و مجالست و موانست و همدمی و ندیمی است. متفکری مصلح و اصلاح گری مبدع.

سعدی شاعر است. شاعر غزلیات و بوستان، و شاعر شعری منثور. گلستانه ی او خود گواهی بر نثر سرایی شاعرانه ی اوست. شاعر بوستان در رجعت میان اخلاقیات و اجتماعیات، موزونی کلام را با نظم ساختار فرهنگ غالب اخلاقی و اجتماعی هماهنگ می سازد. شعر در ابواب این کتاب روی به تهذیب نفس دارد و تدوین علم الاجتماعی برای ساختن مدنیتی ایرانشهری. در بوستان، مصائب اجتماع ذوق زیبایی شناسی را از او می ستاند. در غزل اما، زیبایی عشق و تغزل به او سبکبالی روح می بخشد.

در گلستان او که خود شعری منثور است، شعر در خدمت بن مایه‌ی حکایت قرار می گیرد و تنها آن گاه حاضر می شود که تاییدی بر تم حکایتش باشد.

سعدی در کلام و زبان گلستان البته فسون شعر نیز دمیده و در بوستان، موضوعیت را با موزونیت آراسته و در غزل، شعر غنایی را به قاف بلند والایی رسانده است، صد البته او در شعر غنایی تحت تاثیر سنایی و انوری هم که بوده باشد، اما تداوم بی چون و چرای آنها نبوده است. و این ها همه نشان از آن دارد که آغاز و انجام سبک سعدی و سعدیانه سرایی، تنها از آن اوست و لاغیر. او بر سیاقی جامعه شناسانه و ابن خلدونی، شعر و جماعت را در اجتماعیات خویش گره زده است. باری، در پیوند جامعه و شعر، سعدی همان ابن خلدون قرن هفتم اجتماعیات آنجاست که شعر و نثر را در خدمت آموزه های اخلاق اجتماعی زمانه به کار می گیرد. وقتی از سکونت های حافظانه، فکری جامعه شناسانه بر نمی خیزد، پس باید اهل سلوک و طریقت اجتماعی بود تا آفاق تاریخ را به انفس اجتماع پیوند نمود. جامعه را به اروتیسم و عشقی جنسیت انگار و تاریخ را به فکری متوازن که سهم روح و جسم در آن به یکسان داده شود؛ فرا خواند. عاشقی های سعدی و عاقلی های سعدی هیچ یک با ستیز مفرط و طاقت سوز عقل و عشق در فکر متصوفه، خاصه سنایی و عطار نمی خواند. سعدی گر چه از مکتب نظامیه ی فلسفه ستیز بغداد، اشعریت می آموزد اما آنچه در آثارش پی می گیرد ستایش خرد اجتماعی و دعوتی عمومی برای به کار بستن آن است. چه بسا جهانگردی های سعدی، او را به تدریج از اشعریت نظامیه دور نگه داشته و خرد آموزی و تجربت اندوزی آموخته باشد. سعدی درست در میانه ی غزالی و خیام ایستاده است. نه خرد ستیز است چنان که غزالی، و نه تلخ اندیش است چنان که خیام. اما سلوک او چنین می گوید که؛ قدر توصیه ها و تذکار های فرصت شمارانه و دم غنیمتانه ی خیام را می داند و مهمتر آن که مردم را نیز به جانب این میانه اندیشی دم غنیمتانه دعوت می نماید . او در پی نهادینه کردن فکری است که تنها فرد را نمی سازد، که جامعه ای را نیز به ساختن خود فرا می خواند. سعدی متفکری مدرن نیست. متعلق به سنت و اقلیم آنجاست اما با همه ی تعلقش به این اتمسفر فکری، متفکری است پیشرو. راه او راهی است که نه به صوفی گری می رسد و نه به عرفان. نه به شک و نه به طعن. راه او، تصویرگر گلستان و بوستانی است که در دایره ی همان سنت، روی به آبادانی و ساختن دارد. سعدی نه اسطوره گراست و نه قهرمان ستا. از سویی بر اندیشه ی فردی تکیه دارد و از سویی بر فکری جامعه گرا. در پی میزانی است که جامعه را به تعادل برساند. سوسیالیزم سعدی، حد شناسی است و نه توزیع عادلانه ی ثروت و قدرت. صد البته سعدی به نظامی سلسله مراتبی باور دارد و دیگر آن که او از دایره ی تنگ اریستوکراسی و طبقه اندیشی و اندیشه ی سلطنت نمی تواند فارغ بماند و خویش را بر حذر بدارد. او قیام به انقلاب نمی کند بل رفرمیستی است که در دل محدودیت ها و امکان های اندیشه ی جامعه ی ایرانی گام بر می دارد. سعدی خوب می داند که در کنج ذهن عوام سرزمینش، سلطان «ظل الله» است، پس چندان اهل در افتادن با این سایه نیست، زیرا واقع اندیشی محتاطانه ی او، او را از ساحت انقلابی بودن دور می دارد. سعدی حتی مذهب گرای متعصبی نیست. با وجود این اما اهل در افتادن با چنین تیپ های اجتماعی ای هم نیست. و برای این که از نزاع مستقیم با مذهب متعصبان بگریزد، رندانه و لطیف طبعانه نقبی به آن جمود و خشک دماغی می زند و در می گذرد. هر چند در کلیت همان نقب و نقد شوخ طبعانه، در پی شناختن و معرفی آموزه های اخلاقی کاربردی است. سعدی در میانه های این آموزه ها از هدونیسم، کام پرستی، عشق بازی و عشق ورزی غافل نمی ماند، می داند که از عمر «اندکی ماند و خواجه غره هنوز»، بنابراین به تجربه ی عشق و شعر غزل نیز می پردازد. غزل سعدی، عاشق و معشوقی واقعی دارد. گوشت و پوست و خون دار است. بوسه های این عشق، بر لبان عاشق و معشوقی واقعی حک می شود. همآغوشی های آن، بر هر راز و نیاز شبانه ای مرجح است. شاید در این معناست که کسانی گمان می کنند سعدی در این طرز نگاه به عشق، آنومیک و ناهنجار می اندیشد. به حق سعدی در تصویر این نوع از ادبیات عاشقانه، به انقلابی در غزل عاشقانه می رسد. دگرگونی بنیادین او همان انقلاب غزلی است که در قرن هفتم اتفاق می افتد. پیشقراولان این انقلاب، نه سنایی است و نه عطار. نقطه ی تمایز سعدی با این بزرگان در رنگ و بو دادن رئالیستی و اجتماعی به عشق است. نکته آن که؛ سعدی از نخبه گرایی و الیت باوری این عشق پرهیز می کند تا هر انسانی با هر رنگ و طبقه ای طعم و تجربه ی آن را بچشد و از آن خویش کند. عشقی که قرار نیست آدمی را به آسمان برد، بل وعده ی قرار و آرامش او را در دل تاریخ و روی همین خاک می دهد. عشقی واقعی با عاشق ها و معشوق هایی واقعی و دیدار ها و بوسه هایی واقعی، راستین و آتشین.

منبع: کانال ویسپرد - نوشته‌های امراله نصرالهی 
T.me/adabiatvispard



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها