نام بلند و دست کوتاه؛


فشار از همه طرف بر یک استان کوچک

از استانی صحبت میکنیم که قصه غارت آب اش غصه پر غمی است که به تنهایی عمق فاجعه و اصطلاحا بی صحابی را نشان می دهد. دست درازی به آب درون استان داستان تراژیک و عجیبی است. همین حالا دو پروژه سد خرسان و سد تنگ سرخ مشخصا توسط و برای استان های اصفهان و فارس چانه زنی می شوند. در مورد سدها هم فرم کار کاملا عجیب است سد مارون و سد کوثر خروجی شان به سمت خوزستان می باشد و تقریبا سهمی به پشت سرشان یعنی خود استان تعلق نمی گیرد. اما در مورد مشابه سد تنگ سرخ خروجی اش به سمت استان قرار دارد ولی ظاهرا قرار است آب اصلی به پشت سد یعنی شیراز منتقل شود‌.

فشار از همه طرف بر یک استان کوچک

اَفتونیوز| محسن خرامین روزنامه نگار و فعال اجتماعی در یادداشتی نوشت:

موضوع واگذاری دنای شمالی بار دیگر مجال تامل نسبت به شرایط تاریخی و قلت امکانات در استان کوچک کهگیلویه و بویراحمد را پیش آورد.

استانی با حداکثر بلندی نام که از حیث جغرافیا حداقل نسبت به سه استان مجاور بزرگ خود بسیار کوچکتر و در قیاس با آنها و استان چهارم یعنی بوشهر کمترین سرمایه و قدرت را دارد.

قدرت نه به معنایی که در ادبیات عامه و نازیدن برخی به درگیری های گذشته در  تاریخ و چند حمله و هجوم محدود می شود بلکه قدرت به معنای تمرکز بر سرمایه، نفوذ در مرکز و وجود امکانات مختلف است. در مورد امکانات و زیرساخت ها در کهگیلویه و بویراحمد تنها لازم است در ذهن خود مرور کنیم که در سه مسیر به سمت استان یعنی سمیرم، بهبهان و اردکان جاده های مواصلاتی تا این شهرها که شهرهای بزرگ مرزی با ما در سه استان مختلف هستند دو طرفه می باشند اما همین که وارد استان می شویم جاده ها تنها بوی مرگ‌می دهند.

از استانی صحبت میکنیم که قصه غارت آب اش غصه پر غمی است که به تنهایی عمق فاجعه و اصطلاحا بی صحابی را نشان می دهد.  دست درازی به آب درون استان داستان تراژیک و عجیبی است. همین حالا دو پروژه سد خرسان و سد تنگ سرخ مشخصا توسط و برای استان های اصفهان و فارس چانه زنی می شوند. در مورد سدها هم فرم کار کاملا عجیب است سد مارون و سد کوثر خروجی شان به سمت خوزستان می باشد و تقریبا سهمی به پشت سرشان یعنی خود استان تعلق نمی گیرد. اما در مورد مشابه سد تنگ سرخ خروجی اش به سمت استان قرار دارد ولی ظاهرا قرار است آب اصلی به پشت سد یعنی شیراز منتقل شود‌.

در مورد خرسان نیز اگر چه خروجی سد چهارمحال بختیاری و خوزستان است و آب این بار به عقب برگشت داده می شود اما این عقب کهکیلویه و بویراحمد نیست بلکه کویر اصفهان و یزد می باشد.

در مورد معادن اکتشافی جدید آنچه سهم استان بوده است ورود هزاران کامیون و حمل مواد معدنی به سایر نقاط کشور است که از قِبَل ورود این کامیون ها تنها شاید فروش چند بسته سیگار و آب معدنی سهم دکه ها و مغازه های جاده ای استان شود و در عوض همین آسفالت های غیر استاندارد جاده های مالروی استان نابود و نابودتر می شوند.

این وضعیت ما را به سمت اندیشه نظام‌جهانی والرشتاین سوق می دهد که معتقد بود در مقیاس جهانی کشورهای قدرتمند دوبار کشورهای فقیرتر و کوچکتر را غارت می کند؛ یکبار منابع آنان را ارزان و راحت می برند و بعد با همان منابع به تولید کالا می پردارند و آن کالا ها را در بازار همان کشورهای فقیرتر با قیمت چندین برابر به فروش می رسانند. حالا حکایت یک استان کوچک در مقابل سه غول بزرگ اصفهان، فارس و خوزستان است.

در موعد اعتراض و دادخواهی موضوع به مباحت حکمرانی و ملی حواله می شود. ولی این چه حکمرانی است که منابع یک نقطه از کشور برده می شود ولی هیچ زیر ساختی به همان محدوده جغرافیایی و تقسیمات کشوری به نام کهگیلویه و بویراحمد تعلق نمی گیرد.

و البته داستان نفت گچساران و گچسارانی که به نسبت این سرمایه بیکران ملی هیچ چیز ندارد بازتکرارش جز تکدر خاطر خواننده حاصلی در پی ندارد.

به همین نسبت ما شاهد عدم توسعه انسانی نیز هستیم. هر چند برخی بدون فهم درست مناسبات قدرت در کشور و به صورت شعاری و خیالی حرف از حضور نیروهای استان در تهران می زنند و ادعای پیدا کردن علاج مشکلات را دارند. گویی که در تهران بودن و نبودن صرفا یک انتخاب است. در حالی که چنین موضوعی یک موضوع تاریخی و نهادی است که اندک اثرات آن را در همین اتفاقات و چنگ انداختن ها می توان به وضوح مشاهده کرد. از طرف دیگر اندک نیروهای موجود در تهران نیز یا اصول کار را بلد نیستند و یا تحولات و اتفاقات برای آنها مهم نیست و یا جرات ورود و اعتراض به مسائل و دست درازی ها را ندارند. حداقل سه اتفاق سقوط هواپیما و سکوت وکیلی، آتش سوزی های باشت و خرده فرمایشات اینستاگرامی نماینده در تهران و همراهی و ذوق مهدی روشنفکر با سد خرسان و روشنفکر و زارعی با سد تنگ سرخ خود گویای همه چیز است.

شاید کسی گمان کند این نوع نوشتن به این‌معنا است که اتفاقات استان برای نگارنده مهم نیست. اتفاقا بر عکس اتفاقات مهم است اما مهم تر از آن احقاق حق مردم و رها شدن  از نگاه غارت گونه استان های همجوار به استان کهگیلویه و بویراحمد که در مکاتبات به صورت ک- ب نوشته می شود است.

یک روز خبر الحاق آبشار مارگون به استان فارس، روز  دیگر واگذاری بخشی از پادوک به خوزستان و امروز خبر واگذاری دنای شمالی به اصفهان دقیقا مصداق هتک حیثیت و هویت ملتی است که به عنوان یک خرده فرهنگ در درون تمدن و فرهنگ ایرانی به همان اندازه نسبت به منابع خود و سرمایه های ملی حق دارد که یک تهرانی و یا اصفهانی و یا مشهدی دارد.

استان کهگیلویه و بویراحمد حتما برای یک کهگیلویه و بویراحمدی مهم است ولی باید بدانیم‌ مهم بودن صرفا محدود به اشعار و ابیات مانده از گذشته و چند استوری و متن های دم دستی ارسالی به سایت های استان نمی باشد بلکه اراده ای مهم تر و بزرگتر را می طلبد .

زمانی مرحوم بهمن بیگی گفته بود: بویراحمد آنقدر دست در ماشه برد تا از یک دهستان یک استان آفرید.  اما  بنظر می رسد  این استان همچنان درگیر و نیازمند اقل امکانات و یا معطل حق  استفاده و بهره برداری از منابع خود است  و دیگران این حق را به مردم استان برای استفاده از امکانات درون استان نمی دهند و حتی این تردید و ذهنیت پیش می آید که آیا ما شرایط یک استان مستقل و برخوردار را داشته و داریم یا خیر؟

جالب آن است این روزها همه و بویژه خود مسئولین سابق و حتی فعلی، مسئولین فرضی را مقصر می دانند ولی سوال این است این مسئولین و نمایندگان چه کسانی هستند و از کجا آمده اند؟



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 مجید.س 1403/5/19 13:11:0

    بسیار عالی و دقیق کاش مسئولین سیاسی اندکی از خود سیاستمداری کنند و جلوی غارت استان رو بگیرند و ازخواب غفلت بیدار شوند

    پاسخ
  • 2 علی 1403/5/18 15:13:34

    کبره، معلوم نیست خودشم چی گفته

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها