گزارشی تفصیلی از پیوند اعتراضات با مسئلۀ آب/ کُه دنا گوش وم بگر مو درد دارم

واگذاری مدیریت بخشی از پارک ملی دنا به استان اصفهان. منطقۀ حفاظت‌شدۀ دنا با مساحت نزدیک به ۹۴۰ هزار هکتار، به‌طور کامل تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط‌زیست استان کهگیلویه‌وبویراحمد بود و در تصمیمی عجیب، بخش شمالی این پارک از کنترل ادارۀ کل حفاظت محیط‌زیست این استان خارج و به ادارۀ کل حفاظت محیط‌زیست استان اصفهان واگذار شد؛ امری که به‌شدت از سوی افکار عمومی در استان محکوم شده و آن را بخش دیگری از پازل منابع آبی این استان می‌دانند. باید دانست، دنا بخشی از هویت مردم این استان است و در گاه تنهایی و غم، آواز برمی‌آورند که: «که دنا گوش وم بگر مو درد دارم» (کوه دنا به من گوش بده که درد دارم)

 گزارشی تفصیلی از پیوند اعتراضات با مسئلۀ آب/  کُه دنا گوش وم بگر مو درد دارم

اَفتونیوز| بهنام اندیک، کارشناس حوزۀ آب با یادداشتی در روزنامه “ پیام ما” به حاشیه های اخیر  واگذاری دنای شمالی به اصفهان نوشت:

یکی از بزرگان مدیریت منابع آب، گزاره‌ای ساده اما مهم را دربارۀ مطالعه و تصمیم‌گیری در مورد آب در یک حوضۀ آبریز بیان می‌کند که اگرچه در نگاه اول و به‌مثابه عبارتی معمول از کنار آن عبور کرده بودم، اما تجربۀ زیسته در استان کهگیلویه‌وبویراحمد و برون‌داد اتفاقات پیرامون آب در این استان، روزبه‌روز بنده را به‌ درستی آن گزاره باورمندتر می‌کند. آن گزاره این بود:

«برای مدیریت آب در یک حوضه و یا هرگونه مطالعه دربارۀ آن، باید حداقل شش ماه در آن حوضه زندگی کرده باشید.»

برای درک عینی این گزاره، اجازه دهید قدری دربارۀ مشخصه‌های استان کهگیلویه‌وبویراحمد و رابطۀ آن با آب توضیح داده شود. این استان با حدود یک درصد از مساحت و یک درصد از جمعیت کشور، ۱۰ درصد رواناب‌های سطحی و ۲۵ درصد از منابع نفت و گاز کشور را در اختیار دارد. بااین‌حال، سهمش از تولید ناخالص داخلی کشور (منهای نفت)، ۰.۵۸ درصد و در جایگاه سی‌ام کشور و نرخ بیکاری آن در تابستان ۱۳۹۷، برابر ۱۵.۵ درصد بوده که سومین استان کشور است. اعداد بالا به صریح‌ترین شکل ممکن، از وضعیت اقتصادی این استان خبر می‌دهد؛ وضعیتی که با فهم بیشتر بسترهای اجتماعی، تاریخی و هویتی در آن، شفاف‌تر نیز خواهد شد. به این وضعیت، قرارگرفتن این استان در بین ده استان با نرخ مهاجرت منفی را اضافه کنید.

بهنام اندیک: در اذهان عمومی مردم این استان، آب مارون که سرچشمه‌اش در این استان است و در سد مارون در مرز دو استان کهگیلویه‌وبویراحمد و خوزستان ذخیره می‌شود، به‌تمامی به خوزستان می‌رود تا اراضی کشاورزی بهبهان را مشروب کند و زنان مستمند کهگیلویه، در مسیر گوجه‌چینی از آن اراضی، جان خود را در تصادفات جاده‌ای از دست.

از میان همین یک درصد خاک، رودخانه‌های مارون، خیرآباد، زهره، بشار و خرسان می‌گذرد که سازه‌های آبی مربوط به آن‌ها، هرکدام به‌نوعی کلاف درهم‌تنیدگی وضعیت پیش‌رو در این استان بر سر آب را درهم‌تنیده‌تر می‌کند. بخش قابل‌توجهی از آب سد کوثر، بر روی رودخانۀ خیرآباد با حجم ۵۸۰ میلیون مترمکعبی، استان‌های جنوبی کشور را مشروب می‌کند. سد چم‌شیر بر روی رودخانۀ زهره و مناقشات پیرامون آن بر سر شوری مخزن، در جنوب استان واقع است. سد تنگ‌سرخ بر روی رودخانۀ بشار و سد خرسان بر روی رودخانۀ خرسان نیز که هرپدو از سرچشمه‌های کارون هستند، در محدودۀ جغرافیای این استان قرار دارند. به این موارد، پروژۀ روی کاغذ سد آبریز را اضافه کنید که قرار بود در بالادست سد مارون و بر روی رودخانۀ مارون ساخته شود. این سدها و اتفاقات پیرامون آن‌ها، همه مورد رصد افکار عمومی در این استان کوچک است. تا آنجا که شناخت نویسندۀ این یادداشت از آن استان اجازه می‌دهد، از منظر افکار عمومی در کهگیلویه‌وبویراحمد، این سدها ساخته شده تا آب‌های این استان به غارت برود. مشخصاً این یادداشت در پی رد یا تأیید این انگارۀ ذهنی مردم آن استان نیست و بیان این موارد، برای تشریح وضع موجود است. 

روایتی در اذهان عمومی این استان قرار گرفته که مقوم این نگاه است. گویا روزی که «محمد خاتمی» پنجمین رئیس‌جمهور کشور، به شهرستان کهگیلویه سفر کرده بود، از سوی مرحوم «حجت‌الاسلام میراحمد تقوی» که یکی از متنفذین دینی منطقه بود، مورد پرسش واقع می‌شود که برای این شهرستان محروم، چه با خود آوردید؟ پاسخ خاتمی (نقل به مضمون) این بود که به این شهرستان «دو عروس، سدهای کوثر و مارون» را داده‌ایم. پاسخ آمیراحمد (آن‌گونه که مردم استان او را خطاب می‌کردند)، پاسخی ماندگار در اذهان است که ذکر صریح آن امکان‌پذیر نیست، اما فحوای کلام آن بود که این چه عروسی است که به نام ما است، اما در حجلۀ دیگری است؟

در اذهان عمومی مردم این استان، آب مارون که سرچشمه‌اش در این استان است و در سد مارون با ظرفیت تقریبی ۹۰۰ میلیون مترمکعب در مرز دو استان کهگیلویه‌وبویراحمد و خوزستان ذخیره می‌شود، به تمامی به خوزستان می‌رود تا اراضی کشاورزی بهبهان را مشروب کند و زنان مستمند کهگیلویه، در مسیر گوجه‌چینی از آن اراضی جان خود را در تصادفات جاده‌ای از دست بدهند. این امر بخشی از پازل شکل‌گیری این انگاره در اذهان عمومی است. تصمیمات اتخاذشده حول سد آبریز نیز، این حس را تا حدودی تشدید کرده است. مخالفت وزارت نیرو با ساخت این سد حدوداً ۱۳۰ میلیون مترمکعبی که از آن با نام مارون ۲ نیز یاد می‌شود، این سؤال را بین مردم استان ایجاد کرده است که علی‌رغم حقابۀ مصرح ۳۵۰ میلیون مترمکعبی شهرستان کهگیلویه از آب مارون، چرا نه از سد مارون به مردم این شهرستان آب می‌دهند و نه اجازۀ ساخت سد آبریز را می‌دهند؟ آیا جز این است که لابی خوزستان باعث شده است این‌گونه آب ما به یغما برود؟ در یادداشتی تفصیلی که در یازده اردیبهشت سال ۱۴۰۲ در روزنامۀ «پیام ما» منتشر کردم، به‌‎تفصیل دلایل مخالفت خود با ساخت سد آبریز و چالش‌های پیرامون آن بیان کرده بودم؛ بااین‌حال، نمی‌توان نگاه مردم بومی آن استان حول مسئلۀ حقابه از مارون را نادیده گرفت.

در نقطه‌ای دیگر از استان و علی‌رغم اعتراضات فراوان دربارۀ سد چم‌شیر، آبگیری این سد باعث شد این باور تقویت شود که حتی به قیمت شورشدن اراضی پایین‌دست سد و تجربۀ سد گتوند، سد چم‌شیر باید افتتاح شود و در این راستا نگرانی مردم بومی از احتمال ازدست‌دادن اراضی کشاورزیشان نیز چندان محلی از اعراب ندارد.

در ضلع دیگر این استان نیز، علی‌رغم مخالفت‌های بی‌شمار با پروژۀ ساخت سد تنگ‌سرخ یاسوج که حتی از منظر سازمان محیط‌زیست نیز فاقد مجوز بوده و کار به اعتراض خیابانی از سوی مخالفین کشیده شد، این تصمیم‌گیران سدساز بودند که موفق به پیشبرد پروژۀ ساخت این سد شدند؛ سدی که به بهانۀ تأمین آب شرب یاسوج ساخته خواهد شد، اما در عمل با کمک یک خط انتقال آب بین‌حوضه‌ای، آب به استان فارس و از نظر افکار عمومی، به‌سمت صنایع کویری منتقل خواهد شد. نگرانی مردم استان ازاین‌رو است که چرا با وجود هدررفت ۵۷ درصدی آب از شبکۀ توزیع یاسوج که اصلاح شبکه و ذخیرۀ این میزان آب می‌تواند مشکل ناترازی آب در این شهر و ازاین‌رو بهانۀ ساخت سد را از حیض انتفاع ساقط کند، اما کماکان دولت در پی ساخت سد است و تلاشی برای اصلاح شبکۀ توزیع نمی‌کند؟

گوشۀ شمالی استان، پروژۀ سد خرسان قرار است اجرایی شود؛ سدی که بیش از بقیۀ سدها، محل چالش و حرف‌وحدیث هم در استان و هم در سطح ملی بوده است. این سد که فاقد ارزیابی اثرات محیط‌زیستی است، ابتدا قرار بود سدی برق‌آبی و تنها برای تولید برق باشد، اما بعدها بحث انتقال آب آن به استان اصفهان و یزد مطرح شد. پروژه‌ای که قرار است به قیمت زیرآب‌رفتن نزدیک به ۲۴۰۰ هکتار از اراضی جنگلی، ۱۷ روستا و آواره‌شدن ۱۰ هزار نفر، اجرایی شود.

همۀ این موارد در کنار هم باعث شده است، در افکار عمومی این استان این‌گونه تداعی شود که کهگیلویه‌وبویراحمد سرزمین غارت‌شده است که علی‌رغم داشتن این‌همه منابع آب، نفت و گاز، جوانانش در دیار غربت دربه‌در لقمه‌ای نان باشند؛ آن‌هم در پروژه‌هایی که آب و نفتش را این استان تأمین می‌کند، اما به بهانۀ غیربومی‌بودن، جوانانش در استان‌های مجاور به کار گرفته نمی‌شوند. تجربۀ چالش‌های استخدامی در استان‌های مقصد آب‌های پیش‌گفته به‌واسطۀ بومی‌گزینی، تجربۀ آشنایی برای جوانان کهگیلویه‌وبویراحمد است. تلاشی که متأثر از نرخ بالای بیکاری و فرار جوانان برای اشتغال بوده و سنجۀ آن نیز بالابودن مهاجرت منفی این استان است.

 بستر پیش‌گفته را مدنظر داشته باشید تا به اتفاقی که اخیراً در این استان رسانه‌ای شده است بپردازیم. واگذاری مدیریت بخشی از پارک ملی دنا به استان اصفهان. منطقۀ حفاظت‌شدۀ دنا با مساحت نزدیک به ۹۴۰ هزار هکتار، به‌طور کامل تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط‌زیست استان کهگیلویه‌وبویراحمد بود و در تصمیمی عجیب، بخش شمالی این پارک از کنترل ادارۀ کل حفاظت محیط‌زیست این استان خارج و به ادارۀ کل حفاظت محیط‌زیست استان اصفهان واگذار شد؛ امری که به‌شدت از سوی افکار عمومی در استان محکوم شده و آن را بخش دیگری از پازل منابع آبی این استان می‌دانند. باید دانست، دنا بخشی از هویت مردم این استان است و در گاه تنهایی و غم، آواز برمی‌آورند که: «که دنا گوش وم بگر مو درد دارم» (کوه دنا به من گوش بده که درد دارم).

برای تصمیم‌گیرندگان در ساختاری از بالا به‌ پایین، ساخت سد تنگ‌سرخ بر روی رودخانۀ بشار به بهانۀ تأمین آب شرب یاسوج، ارتباطی با ساخت سد خرسان بر روی رود خرسان ندارد؛ این دو سد، دو پروژۀ مجزا هستند. از نظر این تصمیم‌گیرندگان، رأی منفی به ساخت سد آبریز، ارتباطی با ندادن حقابۀ شهرستان کهگیلویه از مارون ندارد و همۀ این‌ها هیچ ارتباط موضوعی با چم‌شیر ندارند. آن‌ها حتی واقعیت‌ها و برساخته‌های ذهنی پیش‎‌گفته را در نظر نمی‌گیرند. اما در نگاه مردم آن استان، همۀ این پروژه‌ها در یک جغرافیا درحال وقوع است؛ آن‌هم جغرافیایی که علی‌رغم داشتن این‌همه منابع طبیعی، پروژه‌ها به‌گونه‌ای تعریف می‌شوند که منتفع ساخت سدها، تنها استان‌های همجوار باشد. رسانه‌ای‌شدن داستان واگذاری بخش شمالی منطقۀ حفاظت‌شدۀ دنا، باعث شد این روزها همگرایی قابل‌توجهی در بین مردم این استان بر سر مسئلۀ آب ‌و خاک و پیوند آن با هویتشان رخ دهد؛ همگرایی‌ای که برآیند آن این است: درحال غارت هستیم و باید کاری کنیم. ما‌به‌ازای این واکنش‌ها، تجمع روز چهارشنبه در یاسوج بوده است.

حساسیت‌های نوشتن در این حوزه، باعث شده است از بیان بخشی از متون هم‌رسانی‌شده در فضای مجازی استان، ابا داشته باشم؛ چرا که بازنشر آن‌ها، خود می‌تواند بنزینی بر این آتش باشد. بااین‌حال، به‌عنوان یک دانش‌آموز مناقشات آبی، باید هشدار دهم که آقایان تصمیم‌گیر در سازمان حفاظت محیط‌زیست، آقایان وزارت نیرو و آقایان دولت، با این فرمان «مظاهرات سلمیه»ی دیگری در راه خواهد بود، اما این‌بار در کهگیلویه‌وبویراحمد. اگر در خوزستان ۱۴۰۰، عبارت «تو که آبت رو نبردند، تو که خاکت رو نبردند …» به شاه‌بیت اعتراضات به مسئلۀ آب بدل شد، بعید نیست که این‌بار، دنا بخشی از این شاه‌بیت باشد. باید انتظار داشت مردم استانی که در افکار عمومی آن‌ها، کماکان از نبرد گجستان برعلیه حکومت پهلوی به‌عنوان بخشی از میراث شفاهی آن استان یاد می‌کنند، این‌بار بر سر دنا به‌عنوان بخشی از خاک خود و بر سر خرسان به‌عنوان بخشی از آب خود اقدامی را رقم بزنند که مطلوب ما نباشد. هشیار باشیم که از نظر آن‌ها، واگذاری این بخش از پارک ملی دنا، در راستای تکمیل پازل غارت منابع آبی این استان است.

نه شش ماه زندگی در حوضۀ آبریز، که گذراندن بیش از ۲۲ سال خود در آن استان، همراه با اندک دانشی که دربارۀ مناقشات آبی دارم و همین‌طور دیدن بازنشر قابل‌توجه عبارت زیر از «محمد بهمن‌بیگی» نویسندۀ شهیر، باعث شده است که هشدار صریح بالا در این متن آورده شود. باید گفت اگر در افغانستان آب آبرو است، در بویراحمد خاک آبرو است. مراقب میهنمان باشیم. حقیر، بیش از این در لفافه نمی‌توانست بنویسد؛ چرا که عریانی ماجرا، هزار برابر بیش از چیزی است که در این یادداشت آمده است.

 

تاریخ بویراحمد پر از فتح و افتخار است. بویراحمد جنگی نکرد که در آن پیروز نشد. بویراحمد هیچ‌گاه زیر بار زور نرفت. هرگاه گوش‌ها را برای شنیدن کلمۀ حق ناتوان دید، با صدای رسای گلوله سخن گفت. در بویراحمد کوهی نبود که از حماسه سخن نگوید و کمری نبود که از حماسه سخن نسراید. انقلاب عشایر فقط در صورتی جان می‌گرفت، که به بازوی عریان عشایر تکیه داشت. هیچ‌یک از طغیان‌های جنوب بی‌پایمردی پابرهنگان بویراحمد به جایی نرسید. بویراحمد آن‌قدر دست به ماشه برد و پا در رکاب فشرد، تا از یک دهستان، یک استان آفرید. استان بویراحمد تنها استان ایران بود که نه به‌دلیل جمعیت، نه به‌دلیل وسعت، نه به‌دلیل ثروت بلکه فقط در نتیجۀ قدرت موجودیت یافت.

 



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 5 نظر

  • 1 محمد 1403/6/7 22:5:41

    مافیای آب...برنامه دار برای آب مناطق لرنشین از کوهرنگ.تا دنا .و اشترانکوه....چرا نمایندگان لر سکوت میکنند....مردم هم از راه قانونی اعتراض خود رو به گوش پایتخت نشینان برسانند......آسام لر

    پاسخ
  • 2 یوسف روان بد 1403/6/6 15:14:53

    این متن را فقط یه لر میتونه بنویسه و یک لر میتونه درک کنه، چون پای هویت در میان هست.

    پاسخ
  • 3 محمد 1403/5/23 10:5:52

    چند گرفتی دعوا درست کنی

    پاسخ
  • 4 رضا 1403/5/19 23:43:26

    از نمایندگان و مسولین ملی انتظار بیشتری میره .مردم هم باید تجمعات اعتراضی رو نسبت به این مسله بیشتر کنن .تو کشور ما ملاحظه جواب نمیده ....اگر قراره ما آب و خاک بدیم باید درعوض مواردی به همین ارزش رو از استان همجوار دریافت کنیم .نه همین طوری مفت و غارت کنن سرمایه هامون رو هر چند،چند سال دیگه جنگ اب رو داریم و از همه منابع با ارزشتر همینه..

    پاسخ
  • 5 سیدمحمد فاطمی نیا 1403/5/19 21:30:37

    احسن بر شما آقای اندیک. اعتقادم این است که اگر کسی به خاک استانمان تعرض کرد ،بی درنگ بسویش شلیک کنیم.از شورای امنیت استان،نهادهای امنیتی استان،نمایندگان ولی فقیه و خبرگان رهبری،سپاه پاسداران استان ،ائمه ی جمعه و جماعت انتظار میرود بی درنگ از خاک و قلمرو استان جانانه حمایت کنند.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها