یادداشتی از سیمین طاهری بویراحمدی؛


برای دنا

سیمین طاهری بویراحمدی طی یادداشتی نوشت:

برای دنا

اَفتونیوز|سیمین طاهری بویراحمدی طی یادداشتی نوشت:

سارا سر بر دامان مادر گذاشت. گفت: مادر، قصه ای برایم بگو، ولی قشنگ باشه. مادر گفت: چَشم دخترم.

روزی بود، روزگاری بود. به گمانم هزاران سال پیش، کوه «دنا» کوه نبود. مادری بود به نام دنا. یک روز، تنها پسرش برای شکار از خانه بیرون می رود و برنمی گردد. دنا نگران به دنبال او می رود، همه جای آن دو رو بَر را زیر پا می گذارد و او را نمی یابد. او از آن پس، هر روز زیر سروی کوهی روی تخته سنگی به انتظار برگشت او می نشیند  . از غم ندیدنش اشک می ریزد. از شدت پریشانی خانه را فراموش کرده و به آنجا نمی رفت. فکر می کرد شاید فرزندش شبانه از اینجا بگذرد. از رهگذران ، از نسیم ملایم و بادهای گریزپا و پرندگان مهاجر می پرسید : شما که می آمدید در راه جوانی را ندیدید که سوار بر اسبی سفید و تیزپا باشد؟ جواب می دادند ما در راه به جوان های زیادی برخورد کردیم با اسب های مختلف، اما فرزند شما را ندیدیم. و همین طور شب و روز را با تمام سردی و گرمی اش سپری می کرد، طوری شده بود که پرندگان و جانوران از او وحشت نمی کردند و حتی با او انس گرفته بودند.

پرندگان به جاها و سرزمین های دور و نزدیک پرواز می کردند ، دانه های گوناگون درختان و گیاهان را با منقارشان می گرفتند ، همراه خود نزد دنا می آوردند و لای چین و تاخوردگی لباسش قایم می کردند. روی حاشیه دامن و شانه هایش می نشستند و می خوابیدند . دنا با آنها حرف می زد، درددل می کرد و آرام اشک می ریخت. آنها آنقدر جرأت پیدا کرده بودند که قطره های اشک دنا را که روی گونه اش می غلتیدند، به جای آب بنوشند. دنا آهسته دعا می خواند ، از خدا می خواست که قدرت و توان بیشتری به وی دهد تا در برابر برف و باد،  سرما و گرما مقاومت کند . ولی او خیلی ضعیف شده بود ، بنابراین نتوانست بیش از آن دوام بیاورد . در شبی سرد که برف می بارید، در حالی که هنوز به انتظار نشسته بود، جان داد. صبح روز بعد کسی «دنا» را ندید.

بهار آمد و برف ها آب شدند. مردم به جستجو پرداختند، کنار تلی از قلوه سنگ و شن و خار و خاشاک ، ناگاه قسمتی از از گیسوان دنا را بین برف ها دیدند . فهمیدند که دنا جایی نرفته، ولی خداوند به خاطر مهر و عاطفه ای که در وجود دنا نسبت به فرزندش مشاهده کرده و این همه ازخودگذشتگی که نشان داده و زندگی را بر خود هیچ کرده بود، تصمیم گرفت که جان او را دوباره در قالبی دیگر بریزد که جاویدان باشد و مظهر پایداری شود.

سال ها گذشت و قرن ها طی شد. به مرور، باد و باران و سیلاب ها ، سنگ ها و شن ریزه ها را غلتاندند. پای آن تپه کوچک که دنا زیر آن دفن بود ، جا گرفتند و رسوب کردند و کم کم تپۀ گور «دنا» تبدیل به کوه شد.

پرندگان دوباره در پناه صخره هایش آشیانه ساختند و دانه ها را زیر خاک هایش پنهان کردند. دنا با آب چشمۀ چشم هایش به آنها حیات داد. آنها جوانه زدند، سبز شدند و باز دانه دادند. در حاشیه اش درختان تنومند سبز شدند و سایه افکندند. آهوان و تمام جانوران، در کمرکش آن زاد و ولد کردند و به صورت گله ها درآمدند. انسان ها از دانه و برگ های گیاهانش شفا یافتند، از میوه های درختانش قوت گرفتند، از چشمانش نهرهای زلال و گوارا و از پستان هایش آبشارهای پرتوان و خنک جاری شد . اکنون از رایحه عطر گل هایش، کبک ها و آهوان و دیگر جانداران مست مست می شوند . سارا گفت: بَه، چه زیبا!! مادر گفت: آنقدر دنا مقاوم است که در تمام فصل ها قله اش پوشیده از برف است و تابستان ها آفتاب مستقیم سنگ هایش را سیاه می کند ، ولی هرگز دربرابر سختی ها سرتسلیم فرود نمی آورد، هرچه در مقابل دیدگانش، پاییز، گل ها و برگ های درختانش را تب دار و سرخ و زرد کند، بعد از جا برکند و به دست بادهای ویرانگر بسپارد و یا صیاد، ناجوانمردانه داغ غزال و کبک و کفتر و درنا را بر دلش بگذارد. اگر زمستان ها برق تازیانه زند و رعد نعره و فریاد برآرد، برف و باران ببارد، سیلاب با دهان کف آلودِ عصیانگر بیاید، او آنقدر باعظمت است که حتی خم به ابرو نمی آورد و باز می پرورد و می رویاند.

سارا گفت: مادر، به راستی دنا چه با غرور و پرهیبت و باشکوه است. آدم وقتی در دامنه آن می ایستد خودش را ناچیز و کوچک حس می کند. باید به سرزمینی که دنا در آن نشسته است ، به پسران و دخترانش، به دشت های سرسبز و حاصلخیزش افتخار کرد. مادر گفت: آفرین دخترم، همه ما کوه دنا را مظهر استقامت و پایداری می دانیم، به همین دلیل، تا کودکی می خواهد راه برود، یا به اصطلاح تاتی کند، دستش را می گیریم و می گوییم: دنا، دنا. یعنی چون دنا استوار و سربلند باش . دنا آنقدر برای مردم اینجا باارزش است که روی آن سوگند می خورند. سارا گفت: چطور؟ مادر گفت: می گویند قسم به سه قله دنا (سه قبه).

سارا گفت: کاشکی من به بزرگی دنا بودم و ابرهای آسمان را می دیدم که جلوی سینه ام چون پرهای نرم قو، باد آنها را به حرکت می آورد. مادر گفت: نه دخترم، تو بگو خدایا کمکم کن تا اراده ام را مانند دنا استوار و قوی کنم تا بتوانم دربرابر نامردمی ها و ناملایمات و حوادث روزگار، خود را مقاوم و سرفراز نگهدارم . بله سارا دختر عزیزم، این هم قصه ای که از من خواستی، یادت باشه دخترم این یک قصه بود. سارا آنقدر از قصه خوشش آمد که تند برخاست و نوار موسیقی کوه دنا را روی ضبط صوت گذاشت.

کوه دِنا نَه بِشکَنُم خاکشو بِویِزُم           مُشک و عَنبرِش کِنُم، وَه  زُلفِ یارُم بریزم



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 5 نظر

  • 1 مجاهد بهروزی 1403/6/13 22:50:18

    خیلی جذاب بوده. ارزشش داره حداقل روزی یکبار بازخوانی بشه

    پاسخ
  • 2 سید علیرضا خاضع 1403/6/9 11:39:53

    ادمهای خوب از دیدگاه امام علی علیه السلام در نهج البلاغه مولای متقیان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به بررسی صفات ادم‌های خوب می‌پردازد از جمله در مورد افراد ذیل می‌گوید الف حباب بن ارت؛ از روی میل و رغبت اسلام را اختیار کرد  و از روی اطلاعات و آگاهی امر ؛هجرت نمود و به روزی مقرر الهی اکتفا نمود ؛به یاد روز قیامت بود و برای روز حساب کار می‌کرد و به اندازه روزی خود قناعت می‌کرد و  مجاهدانه زندگی می‌کرد ؛نسبت به آنچه که داشت قانع بود ؛همواره اهل حساب و کتاب دنیا و آخرت بود و نسبت به خداوند راضی بود.----(حکم ومواعظ-۴۱)  ب؛ابوذر غفاری؛ "ابوذر" برای خدا به خشم آمد و امیدش به خدا بود ؛مردم به خاطر دنیایشان از او می‌ترسیدند و او به خاطر دینش از مردممی‌ترسید. جز به حق به هیچ چیز دیگری انس و الفت نداشت و از کارهای باطل و غلط وحشت داشت دنیای مردم (وابستگی به دنیا )را قبول نداشت و از دنیا چیزی را برای خود انتخاب نکرد (نهج البلاغه ص۱۳۰)استدعامندم این مطالب را به دقت مطالعه ودر حد توان در زندگی خود ازاین صفات برخوردار شوید ادامه دارد سید علیرضا خاضع

    پاسخ
  • 3 کلثوم جاودان 1403/6/7 7:24:8

    احسنت بر بانوی خاص سیمین طاهری طاس احمدی بهت افتخار میکنم دَیَه عزیزم

    پاسخ
  • 4 زهرا فلاحی 1403/5/31 23:38:59

    بسیار عالی ،زیباودلنشین بود مرحبا به خانم طاهری موفق وسربلند باشی

    پاسخ
  • 5 صفای دل دنا 1403/5/31 12:24:55

    درود خدا بر این شیر بانو خیلی زیبا و پرمعنی

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها