توسعه؛ زمان جديد - زبان جديد

بشارت جعفری طی یادداشتی نوشت:

توسعه؛ زمان جديد - زبان جديد

افتونیوز| بشارت جعفری طی یادداشتی نوشت:

باور دارم براي رسيدن به يك جامعه ي توسعه يافته نياز داريم كه همه چيز از نو تعريف شوند. به ويژه كه توسعه امري كاملا انضمامي است و در هم آميخته و همراه و هم تراز جامعه ي زمينه است. به زبان ديگر توسعه امري زمان مند و مكان مند است. واژه ها در كورانِ حوادث روزگار دچارِ به دگرگونيِ معنايي مي شوند و بر همين اساس مفاهيم نيز تغيير مي كنند. از همين روست كه هايدگر مي گويد: "هستي انسان واقعيتي خنثي نيست و امري ادامه يابنده است و ما مدام خود را مي آفرينيم و ايجاد مي كنيم. ما خودمان را به آينده مي تابانيم". به عنوان مثال و بر اساس مثال معروفي كه هميشه آن را وام مي گيرم: واژه ي بحران احتمالا طي قراردادي بين انسان ها براي نشان دادن، تلنگر زدن يا به هوش باش بودن وضعيت بسيار سخت، دشوار،  پيچيده و اضطراري تعيين شد اما جامعه ي ما در طي چند دهه ي اخير آنقدر بحران در بحران را از سر گذرانيده كه انگار اين واژه كشش وضعيتي كه به آن دچار هستيم را ندارد و انگار كه بايد واژه ي ديگر و نشانه ي ديگري به كار گرفته شود تا آن تلنگر و به هوش باش را جرقه بزند. بنابراين ما براي تغيير بنيان و گرانيگاه جامعه از اين وضعيت كرختي و سكوت و بن بست و از طرفي حركت در مسير توسعه نياز داريم كه مفاهيمي متناسب با ساخت و بافت جامعه تعريف كنيم، وضعيت را برابر و آنگونه كه هست تعريف كنيم و از اين رو گنيجينه واژگاني نو بنا كنيم، آنگونه كه فرزند زمان باشند. جامعه اگر به اين وضعيت جديد( زاويه ي نگاه جديد و وضع زبان جديد)  خو بگيرد آرام آرام در مسير پويايي خواهد افتاد. انگار كه هر كسي خود را در آينه ي مفاهيم و واژگان جديد بجويد و هر بار در برخورد با آن واژه ها سويه هاي جديدي از معنا و مفهوم را بيابد. در اين شرايط مفاهيم و واژه ها خاصيت كشساني پيدا مي كنند. به زبان ديگر مفاهيم و واژه ها مجهز به دامنه و بردار معنايي و مفهومي متناسب با وضع حال مي شوند. شايد از همين روست كه فلاسفه ي زبان، زبان را خود فلسفه مي دانند و از همين روست كه شعر و ادبيات انسان را مدام در وضعيت در آستانگي قرار مي دهند، جايي كه انسان فارغ از گذشته و آينده و خالي و عاري از پشتوانه ها و پيش فرض ها در وضعيتِ مواجهه قرار مي گيرد، در وضعيت نو شدگي، انگار كه كودكي تازه با لوازم و جوانب دنيا برخورد كرده باشد. درست در همان لحظه كه بدون هيچ پيش زمينه اي پذيرا مي شود و مي آموزد. بنابراين ما نياز داريم كه واژگان و ادبيات و گفتمان و مفاهيمي برساخته ي وضعيتي كه در آن هستيم را بسازيم و بنا كنيم. من براي توضيح و تشريح بيشتر دلايل نيازمندي به وضع زبان جديد دو مثال معاصر را وام مي گيرم تا سنگ محكي براي مدعاي بالا باشد.

جايگاه دستگاه ديپلماسي و سياست خارجي ايران طي دو دهه اخير مي تواند مثال خوبي براي ترسيم و تفهيم روح حاكم بر گفته هاي بالا باشد.

شما( به عنوان مخاطبان اين نوشته) مي توانيد با جهت گيري دستگاه ديپلماسي در دوران سكان داري دكتر محمد جواد ظريف موافق يا مخالف باشيد اما سياست خارجي، اهميت آن، كاركردهاي وزارت خارجه و آثار آن بر زندگي جوامع امروزي تا پيش از وزارت دكتر ظريف هرگز در چنين درجه اي از اهميت قرار نداشت، علي رغم همه ي مخالفت ها و موافقت ها در نهايت و فارغ از شيوه و روش دوران وزارت او جايگاه دستگاه، كاركردها و حتي فلسفه ي وجودي اين وزارت خانه در زمان سكان داري او تثبيت شد، به گونه اي كه مي توان وزارت خارجه را به پيش و پس از سكان داري او تقسيم بندي كرد. منظور از زبان در دنياي جديد و متناسب با مناسبات توسعه يافتگي دقيقا همين تغيير زاويه ي نگاه به دستگاه ديپلماسي در دوران ظريف است. مثال ديگر آنكه در استان كهگيلويه و بويراحمد سد مارون و كوثر علي رغم آنكه همه تقريبا همه ي عوايد آن به استان هاي ديگر مي رسد اما از آنجايي كه جايگاه محيط زيست و مفهوم توسعه ي پايدار و همگوني و همخوني توسعه با پايداري زيست بوم هر منطقه و اهميت تا آن زمان براي مردم مشخص نشده بود هرگز مخالفي نداشت اما با افزايش آگاهي نسبت به پيچيدگي هاي مفهوم توسعه همين مردم روزانه در گير و دار مخالفت با احداث سدهاي تنگ سرخ، خرسان و ماندگان هستند و همين نشانه ي واضحي بر تغيير گرانيگاه و زاويه ي زباني و نگاهي مردم به مفهوم توسعه است.

در دو مثال بالا تغيير گرانيگاه زباني و بياني ما نسبت به موضوعات ياد شده متاثر از جبر روزگار و اجبار به تغيير بوده و به عنوان مثال اگر ايران مشمول تحريم هاي بين المللي نمي شد و از آن رو اقتصاد، درمان و تامين دارو و تجهيزات و حتي دين مردم مورد هجمه قرار نمي گرفت هرگز به دنبال ابزاري( دستگاه ديپلماسي) براي تغيير موقعيت خود نبوديم و نهايتا در پي تغيير زبان ديپلماتيك كشور نبوديم.

بر اين اساس( مثال هاي بالا) سطور نگاشته شده حاوي نكته ي جديدي نيست اما منظور دقيق من از نگاشتن متن بالا تمركز بر زبان و زاويه ي ديد متناسب با مناسبات جديد است. تمركز بر تغيير نخست: بايد در همه ي ساحات انتولوژيكي( هستي شناسانه) و پراگماتيستي( كاركردگرايانه) جامعه صورت پذيرد

دوم: اين تغيير زبان  هم مي تواند نگاه پيش دستانه و  پيش بيني پذيرانه به چالش هاي پيش روي كشور داشته باشد( در مقابل اجباري كه مثلا در دستگاه ديپلماسي تحميل شد) هم ساختارها و سازمان ها و در مجموع فهم بين الاذهاني از جامعه را از نو بازسازد و هم فرآيند توسعه را سريعتر و همه جانبه تر كند. اما اينكه چگونه چنين چيزي ميسر مي شود و نسخه ي عملي آن چيست مي توان گفت در برخود با هر مسئله، ساختار، سازمان، *واژه ها، *باورها و *بنيان ها بايد دو سوال را پيش روي نهيم

١- چيستي و چرايي: به اين معنا كه هر كس به قدر فهم خود درباره ي چيستي و چرايي هر مسئله، *ساختار، *واژه و … ژرف شود و از خود بپرسد كه به عنوان مثال يك واژه چرا وضع شده يا وجه تسميه آن چيست

٢- چگونگي: اينكه جايگاه موارد آورده شده در بالا * بايد چگونه باشد. به عنوان مثال مي توان از خود پرسيد كه جايگاه دستگاه ديپلماسي در مناسبات جوامع امروزي چيست يا در بردار توسعه نقش ديپلماسي چگونه بايد باشد؟

تمركز بر اين دوسوال و به راه افتادن چنين پرسش هايي در متن جامعه آثار مثبتي در پي خواهد داشت و جامعه در يك هم افزايي مثبت وارد گفت و گو خواهد شد و از طرفي متن جامعه پويا، خلاق و صاحب ايده مي شود و حرف هايي براي گفتن بيان مي شود.

لودويك ويتگنشتاين: وظيفه ي فلسفه باز كردن گره هاي عادي زبان است تا به اين وسيله بتوانيم هميشه در سطحي هموار، مفاهمه و هم سخني داشته باشيم( نقل به مضمون).

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها