یاداشت
گفتگو و گزارش

«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»

این حجم از تلاش و تکاپو و رسوایی، تنها برای آن است که تمدن درخشان و نخستین امپراتوری بزرگ جهان—که سرچشمه هویت و ملیت ایرانی است—به کلی تخریب شود.

«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»

افتونیوز| دکتر ساعد حسینی*

دشمنی، کینه، نفرت و تخریب ملیت و فرهنگ ایران، بی‌تردید در دنیا و تاریخ نظیری ندارد. کمتر دیده شده است که مردمی چنین رفتاری را نسبت به میهن خود نشان دهند. این پدیده می‌تواند از عجایب روزگار و نمونه‌ای منحصربه‌فرد در تاریخ باشد؛ مردمی که خون و رگ و پوست و هستی خود را از آب و خاک و نعمت یک سرزمین گرفته‌اند، اما نه تنها همچون بیرحم‌ترین دشمنان آن ملت—مانند افراسیاب، چنگیز یا تیمور—بلکه حتی شدیدتر از آنان، به دشمنی با سرزمین مادری خود برخیزند.

از خلخالی گرفته -- که قصد داشت با بولدوزر میراث جهانی تخت‌جمشید را ویران کند—تا گفته‌های جسته‌وگریخته بسیاری از صاحبان تریبون و قلم؛ همه و همه در راستای یک مسیر مخرب قرار می‌گیرند. کار تا جایی پیش می‌رود که فردی در قالب «مورخ» و «استاد دانشگاه» ادعا می‌کند اساساً در ایران سلسله‌ای به نام هخامنشیان وجود نداشته و در برابر چشمان نود میلیون ایرانی و میلیاردها انسان در سراسر جهان، عظمت تخت‌جمشید، نقش‌رستم، نقش‌رجب، مجموعه پاسارگاد، کتیبه‌های گنجنامه همدان، بیستون و شوش را انکار می‌کند و همه آن‌ها را «دروغ‌های صهیونیستی» می‌نامد.

این حجم از تلاش و تکاپو و رسوایی، تنها برای آن است که تمدن درخشان و نخستین امپراتوری بزرگ جهان—که سرچشمه هویت و ملیت ایرانی است—به کلی تخریب شود. فرد دیگری در همین مسیر، کورش را که در نگاه جهانیان نماد عدالت، انصاف و جوانمردی است و منشورش از افتخارآمیزترین آثار هر موزه‌ای به شمار می‌رود، مورد توهین قرار می‌دهد و می‌گوید هرچه درباره کورش گفته‌اند «دروغ محض» است و او را انسانی خونریز و ستمگر معرفی می‌کند.

دیگری با چسباندن انگ‌های عجیب به فرهنگ ایران و آسمان‌ریسمان‌ کردن، می‌کوشد همه غم‌ها و سوگواری‌های تاریخی مردم را به شاهنامه و فرهنگ ایران نسبت دهد. خانمی که ظاهراً بلاگر است نیز بدون هیچ شناختی از شاهنامه و فردوسی، و بدون کوچک‌ترین ارتباط موضوعی با کار خود، فردوسی—که نه تنها نماد هویت ملت ایران، بلکه یکی از ده شاعر بزرگ تاریخ جهان است—را به تمسخر می‌گیرد.

و دو روز پیش نیز در اقدامی باورناپذیر، دو بازیگر سینما، در میان هزاران موضوعی که می‌توانستند به آن بپردازند، درفش کاویانی—نماد ملیت، فرهنگ و پیروزی بر اهریمن—را همچون سنگریزه‌ای بی‌ارزش، سنگباران و تخریب کردند. این رفتار آشکارا نشان می‌دهد که کینه و نفرت آن‌ها از ایران، گویی حتی از دشمنان خارجی که آنان را «دشمن درجه یک» می‌دانند، بیشتر است.

بنابراین جناب سیامک انصاری، اگر چنین می‌اندیشید، بهتر است نام «سیامک» را که ریشه ایرانی دارد از خود بردارید. جناب مهران غفوریان نیز همین‌طور. بفرمایید تا «یارِ رومی، رومی» و «یارِ زنگی، زنگی» باشید.

من واقعاً هرچه اندیشیدم، نتوانستم دلیلی برای این همه نفرت و کینه در برخی افراد که از آب و خاک و نعمت این سرزمین تغذیه و تنفس می‌کنند، پیدا کنم. شاید بتوان رفتار خلخالی را به حساب چیز دیگری گذاشت، اما اکنون، در زمانی که کشور بیش از هر زمان دیگر به همبستگی ملی نیاز دارد، تصور می‌کنم «کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه» است و این جریان ریشه در جایی مرموز دارد. وگرنه این حجم از دشمنی با هویت، ملیت و فرهنگ ایران، به هیچ وجه قابل توجیه نیست.

*نویسنده و پژوهشگر



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

یاداشت
گفتگو و گزارش