-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
-
جزای نیکی جز نیکی نیست
جبار چراغک
-
زیبایی بر بستر فاجعه
سید غلام بلادی
-
«لذت وقیح»
امراله نصرالهی
-
زنان و دولت چهاردهم
سیده فرزانه آرامش
-
شاقول اصلی در ماجرای قتل دکتر داوودی
فضلالله یاری
-
در این محنتسرا نابههنجاران و کج روان بزرگ شمرده شدهاند
پریچهر زعیمی
-
بیوه زنان
آفتاب افریدون
-
خلاصهای از مصاحبه با انقلابیون
علیرضا کفایی
«برادرکُشی»
“ابتدا فکر کردم مملکت وزیردانا می خواهد،بعد فکر کردم شاه دانا می خواهد،اما اکنون می فهمم مملکت ملت دانا می خواهد.” (امیر کبیر)
مقدمه:
برادرکشی بازخوانی شتابزده یک روایت است،عنوانی که در رجوع به حافظه تاریخی بویراحمد خیلی هم بی مسما نیست.برادر کشی یی که ریشه در تاریخ بویراحمد دارد دیروز به گونه ای و امروز به گونه ای دیگر بازتولید شده است.در هر دو اما”نابودی” میوه کال و تلخی است که برداشت می شود. مراد از برادر، برادر دینی و همزبان است.خواستم عنوان “رفیق کشی” را بعنوان قالب متن برگزینم،برادری که می تواند رفیق هم باشد؛بیم ناک و شبهه ناک اندیشیدم شاید طعنه به مارکسیست ها زده باشم،پس به عنوان “برادرکشی” اکتفا کردم شاید حق مطلب ادا شود. ازوقایع اتفاقیه انتخابات۷ اسفند وام می گیریم تا رفتار کنشگران را وارسی کنیم که چگونه در التهاب انتخابات اقدام به خودزنی فرهنگی-سیاسی-اخلاقی کردیم.دو مصداق،دو برادر(سید باقر موسوی و غلامرضا پناه) را از دل رویدادها برکشیدم و بیرون آوردم تا ببینیم چگونه کمر به قتل شان بسته بودیم.مردمی که مسخ دردیوانگی بجای ترمیم ریشه های عقب افتادگی،فقر و درماندگی اینگونه برزخم نمک می پاشند و بر نابودی سرمایه های بومی شان پای می فشارند.و این دردناک و زجر آور است. در این مجال و مقال ترجیح دادم دکان نقد ونقادی شخصیت ها را گل بگیرم،دکان سودازده ای که بیش ازآنکه دردی از دردها دوا کند،خود دردی بی درمان شده است.در این بازار مکاره که آبروی دیگران را بی هیچ دلواپسی بر بند کرده اند؛ایمان تنها متاعی است که در این دادو ستد به یغما می رود و اخلاق تنها اعتقادی است که چوب حراج می خورد.در این جرگه خودخواهی و خودبینی،”انصاف” گوهر نایابی است که در رقابت های قدرت سیاسی – قومیتی به تاراج رفته است؛پس عامدانه و عالمانه کلک اندیشناک را به خامه نقد تر نکردم و دامن از نقد- مصداقهای برکشیده در متن- برکنار کردم،چرا که نقد و نقادی آداب و ترتیبی دارد که در این ملک برای یاد و ادای این آداب پشیزی نمی دهند.در آبادی سرمازده ای که فرق نقد را از نقل نمی شناسند بر کوبه نقد کوفتن دل شیر می خواهد و مغز خر…که ما را از این موهبت بهره ای نیست. سید باقر و مهندس پناه، سرشان زیرگیوتین عقده ها و کینه های بعد از انتخابات۷ اسفند گذشته، داشت له می شد،آنقدر فتیله توهین و افترا را بلند کرده بودند که این آتش خودکامگی داشت همه چیز و همه کس را می بلعید،سوختن و آتش افروختن کاروبارشان شده بود؛خواستم بیش از این “نسوزیم”،پس این کلک زرین را به دعای نیم شب آغشتم و با خامه ای ناچیز یادگار تنهایی بر این “ما”ی مسخ شده چهار نعل تاختم… شاید در کوران حادثه ای دیگر “ما” در “انصاف”معنا شود.
اپیزود اول:
“همه کار شاهان شوریده آب / از اندازه نشناختن شد خراب” (عطار) جرقه زده شد،اصلاحات همچنان در کماست.با رواج مباحث قومیتی دوئل اصلاح طلبی-اصول گرایی عقیم ماند.قومیت مثل بختک بر سر این آبادی آوار شده است و طایفه گرایی افراطی گردن آریستو کراسی(شایسته سالاری) را زده و در میان مردم چنبرک زده است.نهادهای قدرت موازی،در پی احیای جسد نیمه جان اصول گرایی افراطی با شانتاژ خبری از نتیجه انتخابات و آمار تخلفات و تقلبات و… نفس مصنوعی می دادند،اما جدیت فرماندار بویراحد جناب دکتر نظری و تنی چند از بزرگان نگذاشت نتیجه انتخابات را مخدوش کنند.ضربان تفکر حبس و حصر و حد به شماره افتاده بود. نتیجه هر چه بود اما اصلاح طلبان دو شقه شده بودند و اصول گرایان، ناکام از تلاش های بی وقفه به خانه هایشان خزیده بودند.در اردوگاه اصلاح طلبان شلم در شوربایی بود،دیوارهای اتحاد فرو ریخته بود،بوق و شیپور تهمت و افترا برپا بود،طبال چی های نادان هم بر آتش این اختلاف درون خانوادگی با طبل و سرنا هر چه بیشتر می دمیدند.همه دنبال مقصر،همدیگر را متهم می کردند.فضای سیاسی آنقدر دودی،سنگین و غلیظ بود که مرد از نامرد شناخته نمی شد. سید باقر موسوی متهم ردیف اول،مهندس غلامرضا پناه متهم شماره دو. انگشت های اتهام به سمت این دو عزیز نشانه رفته بود؛سید باقر موسوی با نادیده انگاشتن رای مجمع اصلاح طلبان و مهندس پناه با مهندسی و تاثیر بر رای مجمع اصلاح طلبان. همه با غیظ و خشم همدیگر را له می کردند،بعد از انتخابات تنور کینه ها گرم شده بود و هر کس از گوشه ای هیزم بیار معرکه شده بود.آری هر زمان انبار مهمات حقد و حقارت ته می کشید نادانی مضاعفی شعله ور می شد.سایه هرچه بود سایه ظلمت بود و سیاهی؛ظلمت و سیاهی بی انتها. خودزنی آفت دیگری بود که به مزرعه اصلاح طلبان در افتاده بود.روح مردمان اما در این میانه می خلد و خسته از این خلسه های جنون آور پی در پی در پی آزادی و فهم خودش می دود.ریشه های خستگی در بند بند تن عریان و تب دار جامعه هویدا می شود. سید باقر را با ادبیاتی خشن و آغشته به لعن و نفرین بی رحمانه و بی ملاحظه به زنجیر می کشند تا از عرش به فرش بکشند. دیروز این مرد را فراموش کرده اند؛مردی عزیز، محبوب و مردمی که یگانه پرچمدار اصلاحات می شناختندش،او که ۸ سال در کسوت نمایندگی مردم در مجلس و قبل از این در جهاد سازندگی با اندیشه ساختن و سازندگی بار غم این مردمان را بر دوش کشید و فرمانبرداریشان را کرد.او که نردبانی شد تا مردمانمان پله های آسمان را یکی پس از دیگری بالا روند و بر خوان بزرگان کشوری و لشکری همسفره شوند و همنشین و مونس و مانوس.می خواهند بزرگی اش را ازاو بستانند،اما دریغ کسی که بردار کرده ایم سید باقر نیست؛این خود ما هستیم که بر دار شده ایم. سید باقر می تواند نردبان بماند،می تواند ملجا باشد،می تواند مرجع باشد،می تواند با share کردن(مشارکت دادن) ما در قدرت و عظمتش،قدرت و عظمت ما را بسط دهد،می تواند فرصتی باشد،روزنه ای باشد تا فرزندان این بوم سری در سرها در بیاورند. آدمهای بزرگ شاید اشتباهاتشان بزرگ باشد اما به همان اندازه هم خدماتشان بزرگ است. با بردار کردن سید باقر و به تیر کینه ،قومیت وتهمت دوختن او،تنها زخم دمل چرکین خود را آشکار کرده ایم و آسایش مردمان و آبادی سرزمین مان را از ظرفیت های بالقوه این مرد بزرگ محروم کرده ایم. و اما در روی دیگر… مهندس غلامرضا پناه،مدیری لایق،کاردان،زیرک و اصلاح طلب که با تدبیر و سرپنجه خرد نرم نرمک خود را به آستانه قدرت و شوکت رسانده بود،کلبه ای در سازمان اقتصادی کوثر بنا کرده بود تا از این ظرفیت برای اشتغال و سرمایه گذاری در استانی محروم بهره ها برساند.او که پیش از این با مردم مداری و توانمندی لیاقت و مدیریتش را به یادگار در میان مردمانش در معاونت آموزش و پرورش و مدیرکلی کار و امور اجتماعی به ودیعه نهاده بود؛ مآمن و ملجا خانواده های زیادی شد که زخم نداری روح بزرگشان را خراشیده و خورده بود.با فراهم کردن زمینه اشتغال از اشتعال بیشتر و مضاعف پیامدهای بیکاری کاسته بود.مدیری که از قدرت حزب(کارگزاران) وام گرفت تا برای رفاه مردمانش گام بردارد بی آنکه در بوق و کرنا گوش عالم را کر کند و منتظر تشویق و هورای هواداران و مردمانش باشد. اما اکنون به لطف طعنه و تهمت اغیار متاسفانه با خنجر و دشنه دوست و دشمن روزگار سپری می کند.در انتخابات ۷ اسفند هم سلک و فکران غیرهمراه بارها بر او تاخته اند و با حقد و حیله اسیرش کرده اند اما او با کیاست از این دام نیز گریخته و خدمات و زحماتش را با بی چشم و رویی در سازمان اقتصادی کوثر هیچ انگاشته اند.آنها که می خواستند مهندس را اجیر و خوار کنند ،خود اجیر و حلقه به گوش بی مزد و مواجیب طاعنان و طاغیان و حاسدان شدند. اما در این غبار وحشت، رذیلت با تمام هیمنه پلیدش خودنمایی می کرد،به جای به عرش کشیدن و به عرشه رساندن ناخداها با تیر خدعه و نیرنگ به استقبالشان شتافتیم و با گرز و نیزه و شمشیر به جانشان در افتادیم. اینک که سایه های سیاهی و جهل اندکی کنار رفته و چشمانمان سوسوکنان در کنج خانه های غبار گرفته روح و روانمان، به دنبال آشنایی و روشنایی است می توان سراغ خانه دوست را از دوست پرسید و نرسیده به بیغوله های کسالت بار راه کج کرد و تا آبادی یکراست دوید،تن خود به آب زد و کدورت عقل و تن و احساس را به تن پرشور آب داد تا غبار دل بروبد و صورتک جهل بزداید شاید آنوقت بیاد آوریم با حمایت و همراهی بزرگان هم ولایتی مرکز نشین می توانیم با لابی،زمینه اشتغال ،رفاه و آبادی مان را رقم بزنیم. عزت بویراحمد امروز در نزاع و جنگ و خونریزی دیروز نیست؛عزت بویراحمد در تکه نانی گمشده است،غم نانی که دل مردمانش را چرکین و مادرانش را داغدار عزیزانش کرده است.عزت ما با حمایت و هدایت بزرگان مسند نشین بومی که صاحب جاه و جلال و شوکتی در قدرت هستند و با لابی،قهر،سیاست ورزی،ائتلاف های سودمند و هر تدبیر و ترفندی که فرصت اشتغال و تعالی فرزندان این بوم را مهیا می کند،گرهی مقدس خورده است.خواه این عزت با زبانی گندمین حاصل شود و یا با سیاست ورزی چماق و هویچ و یا با تلخ زبانی و گوشت تلخی و یا با چماقی لری(اصطلاح راه یافته از فرهنگی فولکلور به ساحت ادبیات سیاسی ایران). اگر یکی یکی بزرگان صاحب منصب و جاه و جلال بومی که در مرکز صاحب قدرت و عزت هستند را با دامن زدن به اختلافات قومی و قبیله ای از عرش به فرش بکشانیم و هر یک را به بهانه ای عتاب و خطاب کنیم و به زیر کشیم،چه کسی برای پاسداری از عزت،منافع و منابع انسانی مان متهورانه و متعصبانه جلوی زیاده خواهی مرکزنشینان را خواهد گرفت؟ بزرگان را به تیر تهمت دوختن و به زخم قومیت مبتلا کردن به جز خودزنی چه پیامی را مخابره خواهد کرد؟ بیدار باشیم که با خودزنی و بردار کشی مستتر در لایه های فرهنگی- قومی بویراحمد،عزت بویرحمد در گمنامی،فقر،فساد،فحشا و بیکاری در مسلخ خودخواهی گردن زده خواهد شد و مانده ریگش نیز به یغما خواهد رفت. بیدار باشیم که در این وانفسا،انبان حقیقت از مهره خرد بیاراییم و نه با انباشت خره مهره قومیت و جهالت، گرهی کور بر شاهراه توسعه و پیشرفت باشیم. به هوش باشیم که فرصت های آبادی و آبادانی را با تعصب ورزی های کورکورانه در ظلمت زمهریری زمستان کویری بویراحد تباه نکنیم؛باشد که در نیمه های دی صبح بهار بدمد. “گنجشک در تمام زمستان،ز اشتیاق / از بس که / بهر باغ و بهار انتظار دید / گل های نقش کاشی مسجد را / در نیمه های دی / صبح بهار دید” (شفیعی کدکنی)
اپیزود دوم:
“…در زمان ما آنکس را موفق می نامند که بیش از آنچه به عالم عرضه کند از آن نصیب می برد،اما مرد با ارزش آنست که بیش از آنچه سهم می برد پیشکش کند.” (انیشتین در مصاحبه ای قبل از مرگ) رخ براندازیم و چهره بگشاییم،با اندکی تامل و تحمل سعی می کنیم دو مصداق ،دو برادری که می خواستیم بر دار کنیم بیشتر بشناسیم.در وارسی و سیر در تیپولوژی شخصیتی و مشتقات کاری شان (تا آنجا که لازم است و تجسس در احوال خفیه محسوب نمی شود)دیروزشان را رصد می کنیم تا این پرده جهل ورافتد و رخ در آفتاب حقیقت، رخ تاب شود؛شاید اینگونه تلنگری باشد به خود که از این هجمه نادانی،به سلامت و عافیت گذر کنیم. “سیه کن روان بداندیش را / بشوی از سیاهی دل خویش را”
الف ) سید باقر موسوی
جانباز… ساله ای که شهرتش بیش از آنکه مرهون مدیریت های متعدد باشد،مدیون شخصیت کاریزما و دوست داشتنی اش می باشد.او که با تلاش های بی وقفه و فرهمندانه اش در جهاد سازندگی توانست شهرت آبرومندانه ای برای خود دست و پا کند از این فرصت بدست آمده برای توشه مبارزه انتخاباتی مجلس بهره ها برد.ازخوش اقبالی سیاسی از آنجا که برای اولین بار بصورت ملموسی جبهه بندی چپ و راست سیاسی در شهرستان شکل گرفته بود با جریان سازی توانست رهبری گروه چپ سیاسی که بعدها به دوم خردادی ها شهرت پیدا کرد را در شهرستان به دست گیرد. او پس از پیروزی در برابر راست سنتی توانست۸ سال نمایندگی مجلس شورای اسلامی را در ادوار پنجم و ششم به فرجامی نیک برساند و در تلاشی مستمر در این ۸ سال منشاء خدمات و برکات فراوانی برای حوزه انتخاباتی اش بوده . وی پس از این با عضویت در شورای مرکزی حزب اراده ملت(حاما) فعالیت های سیاسی خود را بسط داد. سید باقر موسوی فارغ التحصیل ارشد علوم سیاسی با نفوذ و استفاده از کاریزمای شخصی خود در لایه های پیدا و پنهان قدرت دارای احترام و حرمت خاصی است،او که در دو دور نمایندگی مجلس توانست فرصت رشد و شکوفایی را برای تعدادی از مردمانش فراهم کند،اکنون به مدد همان دست گیری ها و فراهم کردن زمینه رشد فرزندان بومی که اکنون تعدادی از آنها صاحب مقام و حشمتی در مرکز هستند،دارای مرجعیت سیاسی خاصی است که این اعتبار توانایی رهبری سیاسی اصلاح طلبان را برایش به ارمغان آورده است. لابه لای تاریخ،سید باقر،با عقبه پرافتخار دیروز،ایستاده در غبار، ودر اندیشه ساختن امروز؛او که در انتخابات ۷ اسفند گذشته بخش زیادی از کاریزما و اعتبارش را فدای مصلحت بویراحمد کرد؛ با کوله باری از تجربه و عبور از خودخواهی لگام نزده می تواند در کنار بقیه بزرگان قوم با هم افزایی قدرت و اراده در بویراحمد زمینه رشد و توسعه این دیار را رقم بزند.
ب) مهندس غلامرضا پناه
رزمنده ای جانباز که در کسوت فرهنگی رخت آموزگاری پوشید و پله های ترقی را با – معاونت آموزش و پرورش،مدیرکلی کار و امور اجتماعی استان،مدیر و قائم مقام توسعه منابع انسانی بیمه دی کشور،عضویت و مسئولیت در کمیته ها،کمیسیون ها و کارگروههای مختلف و تخصصی وزارت تعاون ،کار و رفاه اجتماعی و همچنین سازمان اقتصادی کوثر،مسئول دو دبیرخانه شورای عالی کار و حفاظت فنی،رئیس و عضو هیات مدیره شرکت های سرمایه گذاری مختلف کشوری،عضو هیات اجرایی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در فرمانداری،نماینده وزارت تعاون در معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور و همچنین نماینده وزارت تعاون در کمیسیون های مختلف مجلس شورای اسلامی،مشاور معاون وزیر تعاون،معاونت سازمان اقتصادی کوثر- یکی پس از دیگری پیمود. مهندس غلامرضا پناه دانش پژوه دوره دکتریDBA (Doctorate of Business Administration) که بیش از۳۰ تشویق نامه از وزرا و معاونین شان را در پوشه فعالیت های کاری خود ثبت و ضبط نموده، نمونه یکی از موفق ترین مدیران کشوری استان کهگیلویه و بویراحمد است که بیش از این باید به توانمندی و لیاقت اینچنین نیروهای بومی وقع نهاد و حمایت کرد تا در این وانفسای تلاطم روزگار و با اتکا به توانمندی ایشان مسیر توسعه ،پیشرفت و آبادی این دیار رمقی تازه یابد. او که در مدیریت متوسط و کلان ید طولایی دارد و سالها در این کشور سیادت کرده بود،در سپهر سیاست و سیاست ورزی نیز کارنامه ای مشحون از تدبیر و اصلاح به یادگار گذاشته است.رشد و نمو حزب کارگزاران سازندگی استان از ابتدا مدیون رهبری و مدیریت،پایمردی،تدبیر و صبر و استقامت ایشان است.وی با تدبیر توانست بر رخش تیزپای سیاست عنان زند و با فراست عطای غوغا سالاری سیاسی را به لقایش ببخشد و با کیاست در شورای مرکزی حزب کارگزاران کشور مسند و عنوانی دست و پا کند تا در این رهگذر شاید بتواند با لابی ، فشار و همنشینی با مقامات و وزرا فرصت باروری و توسعه سرزمین اجدادی اش را به ارمغان آورد.
ج) اپیزود سوم
“نقد را از نقل نشناسد غویست / هین از او بگریز اگر چه معنویست” (مولوی) از نقدهای پیرامونی برکنار مانده ایم تا گرفتار حاشیه نشویم،دامن از قومیت تر نکرده ایم تا در وارسی دچار سردرگمی نشویم.انتخابات را دستمایه ای کردیم تا فضیلت های نیم سوخته را پر و بال دهیم.دو مصداق را از یک تفکر برکشیدیم و از فضیلت بودنشان سخن ها راندیم اما در این مجال اندک نقادانه بر آنها نتاختیم،چرا که هدف ساختن بود و سازش و اهتمام بر فرصت سازی بود و نه فرصت سوزی؛نقدی هم اگر بود نقد “ما” بود،ما ملت. گرچه دو مصداق را پرواری کردیم اما از اسطوره سازی گریزان بودیم و از بسط این اندیشه ویروسی حذر کردیم،چرا که اسطوره ها دیری نمی پاید باد در پوستینشان می افتد و سپس تندیس دیکتاتوری و استبدادشان را با شعارهای دموکراسی آذین و با شعائر مذهبی تدهین می کنند تا بر گرده خلق سوار شوند و آن کنند که هیچ دیوانه ای نکرد؛اما فرجام همه شان سقوط است،سقوط در چاه ژرف ، تاریک ، بی انتها و ظلمانی ظلمت خودشان. خوب است پس از اینهمه سخن تراشی به دیباچه این نبشته سری بزنیم آنجا که امیر کبیر در روزهای واپسین فهمید:”مملکت،ملت دانا می خواهد”.آری برای عبور از این جهل(برادر کشی سیاسی) باید فضیلت “دانایی” را در مردمانمان بارور کنیم تا از این خوان به یغما برده نفت،گاز و منابع طبیعی و زیرزمینی خدادادی این استان در راهروهای (کریدور های) قدرت و سیاست بتوانیم با سیاست ورزی و با اتکا به نیروهای بومی،منافع بیشتری کسب و قدرت چانه زنی بیشتری طلب کنیم.
اما اکنون که برادر کشی سیاسی را برنتابیدیم، چگونگی این “کشتن” به “شکفتن” را وارسی می کنیم:
الف) با مطالبه گری پی در پی و بی امان از مرکز نشینان بومی بخواهیم با تعجیل و فراست و زبری و زرنگی فرصت برکشیدن مردمان خود را فراهم کنند.
ب) با توانمند ساختن مرکزنشینان بومی و فشار از پایین،قدرت و حاکمیت را از توانمندی نیروهای بومی آگاه کنیم تا در وقت اعمال فشار سیاسی جهت کسب سهمیه،موقعیت و منفعت بازوی پرزوری داشته باشیم.حضور کمی و کیفی اصحاب رسانه در انعکاس توانمندی های عزیزان مرکز نشین بومی بسیار مغتنم است.
ج) با دعوت های منظم در جلسات منطقه ای،شهرستانی و استانی از مرکز نشینان بومی جهت مشاورت در امور مبتلابه منطقه و آشنایی آنها با موانع،مشکلات و درگیر و دخیل کردن آنها در مصائب دامن گیر منطقه،حس مسئولیت پذیری را در آنها زنده نگه داشته تا در وقت پیش آمده و مساعد جهت بهره برداری از فرصت ها به طرفه العینی سوراخ دعا را پیدا کنند.
د) با ارج نهادن و اجر گذاشتن به شخصیت،خدمات و مسئولیت های مرکزنشینان بومی و قدردانی از آنها، حس و تعهد “کار کردن” و “وقت گذاشتن” را در آنها شعله ور نگه داریم تا از این دریچه نیز فرصتی برای توسعه و رفاه بویراحمد حاصل شود. از هم افزایی کارکردهای هر یک از موارد فوق که به فربگی و قدرت هر یک از ما منتهی می گردد و از تجمیع قدرت تک تک ما مردمان، نیزبویراحمدی غیور،بزرگ و عزتمند ریشه خواهد زد و قطور و سترگ خواهد شد؛بویراحمدی که در آن ریشه برادر کشی سیاسی خشکانده شده و برادری و عزت خواهی در آن قد کشیده.بویراحمدی که در آن به جای “کشتن”،”شکفتن”مطلع فرهنگ وباورش شده . یقینا این “بویراحمد” در مناسبات قدرت و عزت و منزلت در دنیای نوین امروزی سری در میان سرها بلند خواهد کرد.به امید آن روز…
موَخره (سخن پایانی):
“چو خواهی صدقبا در شادکامی / بدر یک پیرهن در نیک نامی” به پاس درس های زیادی که در عالم سیاست از مهندس پناه ودیعه گرفته ام و آداب سیاست ورزی ای که از ایشان آموخته ام و شاید علیرغم روح وحشی و ناآرامم که فریاد را طلب می کرد،سکوت را بر زبانم تلقین کرد تا یاد بگیرم فریاد همیشه حق نیست گاهی سکوت فریاد برنده تری است. به پاس تواضع،انسانیت و مهربانی او و در دفاع از او و امثال او که می بایست بر بزرگی،غیرت و انسانیت شان صحه گذاشت تا قدردانی از بزرگان در این بی رونقی اخلاق رواج و مجال یابد و به امید بهبود زخمهای بویراحمد و جا خوش کردن خنده و شادی بجای غم و اندوه بر صورت رنجور مردمانم،این دل نوشته سراسر درد را با تمام تب هایش تقدیم مهندس پناه عزیز می کنم. باشد که با تدبیر بزرگان غنچه خنده، موهبتی باشد که بشود از لب مردمانمان چید و شکوفه شادی، رحمتی باشد که بشود از چهره مردمانمان بویید.
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- 2 پذیرش ۴۹۰ دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان کهگیلویه و بویراحمد طی امسال
- 3 نقش میدان گازی مختار بویراحمد در رفع چالش ناترازی انرژی
- 4 پذیرش بیش از دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج طی سال تحصیلی جدید
- 5 تدوین برنامه توسعه و پیشرفت کهگیلویه و بویراحمد
- 6 باند مالخران در دام پلیس کهگیلویه
- 7 کهگیلویه و بویراحمد تنها استان فاقد مجتمع فرهنگی کودک و نوجوان
- 8 تخریب ۵۰۹ فقره ساختوساز غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- معاون فرهنگی و اجتماعی معاون اول رئیس جمهور در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- «نادر منتظریان» در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- رونمایی از ۱۲ کتاب جدید در شهرستان کهگیلویه/ از«آیین آزادگی» تا«سلطه نمادین علیه زنان» و «دلنوشتههای جادهای استان»
- استاندار: زیرساخت های حفاظت از جنگل های کهگیلویه وبویراحمد افزایش یابد
- طرح کاهش تعرفه واردات خودرو در صحن مجلس
- فرماندار دنا: مدیران خسته و بینظم را محترمانه بدرقه میکنیم
- غبارروبی گلزار شهدای گمنام گچساران به مناسبت هفته بسیج/ تصاویر
- تشریح بیمه "زنان خانهدار و دختران" از زبان سرپرست تامین اجتماعی گچساران
- پیشرفت ۸۰ درصدی پروژه ایمن سازی و رفع نقاط حادثه خیز سپیدار - بنستان محور یاسوج - دهدشت
- مارگون با ۷۰ برنامه به استقبال هفته بسیج میرود/ جزییات
نظرات ارسالی 1 نظر
احسنت بر جناب مرتضوی عزتمند و عزیز. نه تنها به قلم توانمندت که به هشیاریت و صد مرحبا دل بزرگ و مصلحت. جوامع مخصوصا جوامع سنتی پرند از افراد "من چشمه ... " و اگر بزرگ دلان و بزرگ اندیشان خیر اندیش و مصلحی چون شما نباشند و یا باشند و بر بستر بی تفاوتی پهلو به پهلو شوند , به زودی در آن جامعه آب سالم و گوارا نایاب می شود و مردمان با له له تشنگی تنها افسوس می خورند و افسوس می خورند.
پاسخ