اصول‌گرایان و ریزش‌های بدون رویش

اصول‌گرایان و ریزش‌های بدون رویش

انتخابات ریاست جمهوری سال آینده علاوه بر اینکه یکی از انتخابات مهم در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی است، یک آزمون سیاسی برای همه جریانات سیاسی درون نظام نیز به شمار می‌رود؛ اینکه عیار، وزن و جایگاه جناح‌های سیاسی در انتخابات سال آینده چقدر وکجاست. در واقع کدام جریان یا گروه سیاسی ،با رویکرد حرفه‌ای در سیاست‌ورزی و با بهره گرفتن از پایگاه اجتماعی‌شان دست به برندسازی زده و مراحل تسریع و روند به قدرت رسیدن خود را تضمین خواهند کرد.

بحث در آزمون سیاسی جناح‌های سیاسی درون نظام از این حیث مهم است که برای مثال، از انتخابات سال 84 به این سو، اصول‌گرایان چه زمانی که با محمود احمدی‌نژاد قدرت را قبضه کردند و چه زمانی که در انتخابات بعدی شکست خوردند، به عناوین مختلف سعی در مخدوش کردن آنچه واقعیت‌ بود، کردند. اعلام برائت از احمدی‌نژاد در چهار ساله دوم (دولت دهم) نمونه عینی برخورد دوگانه آنان با سیاست است؛ روی این اصل، پدیده احمدی‌نژاد واقعیت اصول‌گرایان است، نه آرمان آنها. در انتخابات سال92 شکست‌شان را با گزاره‌های متکثری توجیه کردند؛ بعد از آنکه آیت‌الله‌هاشمی رد صلاحیت شد و موضوع اتصال دو نامزد ـ محمدرضا عارف و حسن روحانی ـ به اردوگاه اصلاح‌طلبان در اذهان عمومی فراگیر شد، اصول‌گرایان حسن روحانی را منتسب به جریان خود قلمداد می‌کردند. بعد از اجماع درون گفتمانی همه تحول‌خواهان و کنار رفتن محمدرضا عارف به سود حسن روحانی و پیروزی او به عنوان کاندیدای نهایی اصلاح‌طلبان، به یکباره وی مغضوب‌ اصول‌گرایان شد. بعد از آن بود که اصول‌گرایان دست به توجیهات قابل توجهی زدند؛ نخست اینکه مدعی شدند که نامزد اصلی اصلاح‌طلبان فاقد پشتوانه اجتماعی و پایگاه رای مردمی است و دوم اینکه مدعی شدند که شکست اصول‌گرایان ناشی از تکثر نامزدها در این اردوگاه است.

در پاسخ مورد اول باید این ادله را پیش کشید که همان پشتوانه مردمی و اراده سیاسی که از محمدرضا عارف در انتخابات حمایت کردند، همان اراده و پشتوانه منجر به پیروزی روحانی در انتخابات شد.

در شرح مورد دوم باید گفت که اصول‌گرایان از فقر تشکیلاتی و نبود سازمان منسجم سیاسی در رنج هستند و این مسئله به این معنا نیست که اگر اجماعی در جریان مذکور صورت می‌گرفت، ماحصل آن پیروزی در انتخابات می‌بود، بلکه مسئله اینجاست که اردوگاه اصول‌گرایی را نمی‌توان در ردیف جریانات سیاسی با نرم سیاسی مدرن ارزیابی کرد، به این دلیل که نوع و سیستم سیاست‌ورزی آنان منطبق با رویکردهای قبیله‌گرایی سیاسی است. اصول‌گرایان در مراحل اولیه‌ای از یک سازمان سیاسی به سر می‌برند؛ همین وضعیت نشان‌دهنده این است که این جریان باید به فکر فربه کردن خود در نوع سیاست‌ورزی‌اش باشد. اصول‌گرایان در هر کارزار انتخاباتی با فرافکنی در عرصه عمومی و هجمه و حمله‌های غیر حرفه‌ای و به‌دور از عرف سیاسی به رقیب سنتی‌اش، می‌پسندد که مردم و جریانات متکثر را نسبت به حضور در انتخابات دلسرد کنند. اصول‌گرایان ملتفت‌اند که تنها در وضعیتی می‌توانند به قدرت بازگردند که مردم به صورتی طبیعی با انتخابات قهر کنند. این مسئله به قرینه به این معناست که بخش وسیعی از مردم همسو با تحول‌خواهان هستند نه آنان که خواهان حفظ وضع موجود هستند. شکاف و گسل‌های عمیق در درون اصول‌گرایان امروزه به یک قاعده و اصل لایتغیر تبدیل شده است و نمی‌توان آن را به اتفاقات روز سیاسی جامعه فروکاست. جدایی و انشعاب برخی از چهره‌های مهم و تاثیرگذار از درون و بدنه اصول‌گرایان را باید در این راستا ارزیابی کرد. جدایی علی‌اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی به عنوان دو اصول‌گرای با شناسنامه که اتفاقا از لیدرهای جریان اصول‌گرایی بودند، علاوه بر اینکه بستر فقر سیاسی و بی‌پشتوانگی اجتماعی این جریان را تشدید کرده است، در عین حال می‌تواند زمینه‌ساز تداوم ریاست جمهوری روحانی در انتخابات سال آینده نیز باشد. عجیب این است که اصول‌گرایان به جای اینکه به آسیب‌شناسی دقیق از علت‌العلل و چگونگی شکست‌های متوالی خود در انتخابات گذشته بپردازند، هنوز دست از حمله بی‌امان به رقیب سیاسی‌شان دست نمی‌کشند. ادامه این فرآیند منجر به ریزش‌های بیشتری در میان آنان خواهد شد. با اطمینان می‌توان گفت که ریزش بدون رویش تبدیل به اصل پایداری در میان اصول‌گرایان شده است.

منبع:همدلی

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها