ز اشک چشم و از جگرهای کباب ...

ز اشک چشم و از جگرهای کباب ...

«آه ای موسیقی ! در ژرفای توست که ما دل ها و جان هامان را گرو نهاده ایم تو ما را آموخته ای، که با گوش هامان ببینیم و با دل هامان بشنویم!» «جبران خلیل جبران» « .... این را به جرأت می گویم ، هر جای دنیا قرار بگیرید ، اگر هویت نداشته باشید ، هیچ اهمیتی نخواهید داشت اینکه آثار ما و قدیمی تر ها چه اثری بر روی نسل امروز دارد ،باز میگردد به آینکه نسل امروز ما نسل با ریشه ای باشد و با گذشته خود ارتباط داشته باشد و با ریشه های فرهنگی خود به آینده نگاه کند، آنگاه او حس واقعی آثار را درک می کند. اما خیلی از جوانان نمی شناسند و اکثریت با این قشر است. چون در جایی تربیت شده اند که برای ایجاد چنین ارتباطی اصلا فکر نشده است.وقتی ابزار شناخت و راه های شناخت را در اختیار جوان امروزی قرار نداده ایم ،چگونه او را سرزنش می کنیم که او غرب زده شده است؟» «قسمتی از یک مصاحبه با استاد حسین علیزاده»

متن بالا بخشی از سخنان حسین علیزاده آهنگساز برجسته موسیقی سنتی ودستگاهی است ،تقریبا تمام حرفی است که قصد داریم در این مقال و چند خط مجال شرح دهیم. سرآغاز سخن را از جایی شروع میکنیم که هجمه ناگهانی چند سال اخیر به تور ها و کنسرت های موسیقی شکل گرفت. تا جایی این هجمه جدی وشدید بود که احترام هیچ ریش سفیدی نشدو سرشناس ترین چهره های هنری هر کدام طعم تلخ چنین رفتار هایی را یکان یکان چشیدند. نکته جالب چنین پدیده ای ، بانیان و مسئولین آن است ، بانیان بسار پرنفوذی که خواسته خود را در مقابل سخن وزیر فرهنگ و گاها رییس جمهور به کرسی نشانده و در لغو و یا برگذاری کنسرت ها موازی با وزارت فرهنگ تصمیم گیرنده نهایی بوده اند. متولیان امر فرهنگی که خود را نماینده مردم جا زده و با ادعای مردمی بودن توهین و تخریب چهره های مردمی را الگوی فرهنگی مورد نظر خود معرفی کرده اند. شاهد این مسئله حرکت اخیر یکی از روزنامه های تندرو در توهین به استاد بلند آوازه ، محمد رضا شجریان است، براه افتادن سیل احساسات مردمی و نکوهش همگانی بر غیر مردمی بودن این رفتارها صحه گذاشته. خوشبختانه اقبال عمومی در سال های اخیر نشان از کمرنگی و به حاشیه رفتن این تفکر تحجر پسندانه دارد. «رعد را عربده بگسسته ولی پیوسته قیژک کولی ، در همهمه ای هایاهای، قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر» «شفیعی کدکنی»

عده ای سعی دارند در توجیه این این بی مهری ها و رفتار های دیکتاتور مابانه به احادیث و تفسیری از کتب مقدس بپردازند. پرداخت به این مسئله در واقع پرداخت به مبارزه با خود موسیقی و نوای نواحی ملت ماست که از دل جانشان چنین نغمه هایی روییده. و این در حالی است که دین اسلام و شریعت ما هرگز موسیقی را در همه نوع و فارغ از نوع و کاربرد آن به یک چشم ندیده است. از طرفی مشاهده میکنیم که عارفان و سالکان بزرگی چون حافظ، مولوی ، منصور حلاج ، درویش مشتاق علیشاه...ساز بدست بوده و موسیقی را گرامی دانسته اند. «بانگ گردش های چرخ است اینکه خلق _ می سرایندش به طنبور و به حلق ما همه اجزای آدم بوده ایم _ در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم» «مثنوی و معنوی» در حالی که این هنر در مصارف صدا و سیما و مراسمات و اعیاد مذهبی قابل توجیه است، از طرف دیگر همواره برای کسانی که در خط یا گوش به فرمان گروه های فشار نبوده اند ، مشکلات جزء لاینفک زندگی هنری ایشان خواهد بود. قشر زحمت کش و مستقلی که فارغ از جناحان سیاسی عمل میکنند ، کم کم شمع وجودشان در گوش عزلت و فراموشی رو به خاموشی می گزارد و طبق رسم معمول فقط زمان مرگ ، تنها نامی از آنها در رسانه ها برده خواهد شد، بزرگانی همچون استاد مشکاتیان ، استاد ذولفنون ، استاد محمدرضا لطفی ، ایرج بسطامی.... که از نوابغ زمانه خود بوده اند ولی هرگز مجال برای معرفی این بزرگان وجود نداشته.

اینکه جوانان امروزی را در حال شنیدن موسیقی سطح پایین یا به قول عده ای موسیقی مبتذل و یا استماع نوع فرنگی این هنر میبینیم ، قطعا از عوارض این گونه کم لطفی ها با نخبه های هنری است. گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست. میتوان به جرئت گفت که چنین هجمه هایی به هنر و موسیقی خارج از موضع مذهب و شرع میباشد ودر پس تمام این برخورد ها انگیزه سیاسی و جناحی وجود دارد، چرا که بخش زیادی از این هجمه ها درست در دوره ریاست جمهوری دکتر روحانی و انتصاب دکتر جنتی به عنوان وزیر فرهنگ شروع شده تا فشار وعواقب این مسئله را از جانب خود متوجه وزارت فرهنگ و ریاست جمهوری وقت کنند ، حال آنکه در دوره های قبل تر مباحثی از این قبیل بیان نمیشد یا کمتر بیان می شد. در پایان باید در نظر گرفت که موسیقی جدای از تفنن و سرگرمی امروزه حامل مسئله فرهنگ و ذوق یک ملت و جغرافیای آن ملت خواهد بود ، بی شک پشت کردن به چنین هنر و ارزشی پشت کردن به فرهنگ و شیوه ی بیان احساسات مردم خواهد بود.

«پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم _ که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم ره مگردان و نگه دار همین پرده راست _ تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم» (قسمتی از شعر هوشنگ ابتهاج در وصف استاد محمدرضا لطفی)

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها