ناگهان، رفیق ما...

ناگهان، رفیق ما...
ناگهان!! چه قلب ها سکوت می کنند چه رنج ها شکوفه می دهند تا یکی طلوع می کند ناگهان غروب می رسد ناگهان زمانه ناگهان زمین بی وفا باز می کند دهان خویش را می کشد دلی به زیر خاک می فشارد این دل فسرده را می نوردد این زمین سرد این دل رفیق مرده را ناگهان، رفیق ما ناگهان، عزیز تو ناگهان چه زود می روند و ما در میان بهت دیگران زیر سنگ آسیاب روزگار خرد می شویم خرد می شویم ... برای دوست عزیز دکتر ولوی
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 ایزدپناه 1396/1/16 20:7:25

    زیباودل انگیز ،درخور یاد کردی از حمزه همیشه محبوب. درود براقای موسوی نزاد

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها