-
«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»
سید ساعد حسینی -
نامهای به وجدان یک ملت؛ زمانی برای پایان یک فاجعه قابل پیشگیری
علی سینا رخشنده مند -
مردم آزاری با سیاستهای ورشکسته
پیام واحد -
تفنگ را در مراسمات شادی و غم غلاف کنید
ابوصالح دانشفر -
سدسازی کنونی از حمله مغول مخربتر است/ از وعده بهار سبز تا تقابل قومیتها و شکاف منطقهای
رحمتالله شهرخپور -
سدهای ماندگان و خرسان ۳؛ زخم تازه بر تن استان خاموش
سید آیت شفایی -
درخواست توقف فوری سدهای خرسان و ماندگان در دنا؛ نجات زیستبوم زاگرس
محمد مسلمی -
جناب آقای پزشکیان، رودخانه را به «بند استبداد» نبندید
علی ضامنی پور -
تعرض به "زیست - بوم دنا" ، "خائیز" و "خامی" خیانت به نسل آینده
وحید محمدی تبار -
تجربه تلخ دریاچه ارومیه و گاوخونی تکرار میشود؟
مسعود چرامین
-
شریعتی: تلاش کردم صدای فرودستان و بیصدایان باشم/ تاریخ را با دید انتقادی و فارغ از نگاه ایدئولوژیکی بخوانید/ روایت وقایع ۱۹شهریور تا ۱۹ آبان گچساران/ فیلم
-
اختصاص 5 میلیارد برای تخریب و بازسازی ساختمان شهرداری دهدشت
-
وضعیت اسفناک جاده روستایی « امامزاده نورالدین(ع) » کهگیلویه/ وعده هایی که قرار نیست عملی شوند!/+فیلم
-
«پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
-
آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
-
روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
-
حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
-
حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
-
خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
-
آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
روشنفکری؛ بچه یِ بندِ چالَه!
مهدی غفاری - نقدِ تازیانه وارِ جریان روشنفکری ایران کاری ست هم لازم، هم به درد بخور و هم ( برای این سرزمین ) واجب تر از نان شب. اما ستیز با این جریان آنهم با نگاهی شبه امنیتی همراه با نواختن شیپور تاریخ از سر گشاد آن، چیزی جز رفتنِ یکسویه به قاضی بلخ! برای به کرسی نشاندن حرف خود نیست. نتیجه ی چنین کاری از پیش آشکار است؛ ( روشنفکران می شوند مشتی آدم های فریب خورده ی غرب زده یِ نادان که خود و مملکت خویش را به هیچ فروخته و می فروشند و روشنفکری نیز جریانی می شود علیل و رنجور که جز نادانی و پس ماند و وابستگی چیزی برای مردم و میهن به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد. پس هر چه آسیب و عقب ماندگی و درد است از روشنفکریِ بیمار و روشنفکرانِ عقده ای ماست که البته روز به روز به پایان خویش نزدیک می شوند.) باری! " سالهاست که این گرگ با گله آشناست. " چنین ستیزی هم یادآور یک داستان کوتاه لری به نام ( بچه ی بند چاله ) است و هم سخنی از سعدی را پیش چشم می آورد؛ داستان از این قرار است؛ در روزگار کهن، زن میانسالِ فربه و زیبایی بوده که از همسر مرده اش بچه ای به یادگار داشته. روزی این بیوه بساط تیر و تاوه و خنَک را راه می اندازد کنار چاله یِ آتش برای پختن نان و مُشتک و چنگال. بچه هم که سن و سال کمی داشته می آید می نشیند کنار او. دیری نمی پاید که مردی از آن گذر می گذرد. مردی پا به سن گذاشته با گردنی ستبر و مویی انبوه بر سر و صورت و شالی بر کمر. زن و آتش و نان را می بیند و کج می کند به سمتش. می رسد، با صدایی بم و گیرا که انگار از تهِ تاریخ می آید و گویی هزار غریزه یِ مردانه در چشمه یِ خویش دارد، سلامی می کند، می نشیند و در حالی که زیر چشمی به زن نگاهی می افکند، از او می خواهد که نانی برایش بپزد. بیوه زن که کمی دستپاچه شده سری تکان می دهد که یعنی؛ باشد. بنشین. بگذار نان کردن بیاغازم و آنگاه به تو دهم. این دستپاچگی کار می دهد به دست زن و ناگاه بادی از او در می شود، صدا دار و بد بو. تا گندش بالا نیاید، زن دو دستی می زند بر سر بچه یِ بیچاره با این نهیب که؛ خجالت بکش. جلویِ مهمان همچشم و این بچه بازی ها؟! بچه که می داند چه شده اما نمی داند چرا مادر بر سرش کوفته و نهیبش داده، در خود فرو می رود و حلقه ی اشک در چشم، سر به زیر خیره می مانَد در شعله یِ آتش. مرد می بیند و می شنود، می خواهد کاری بکند برای ماست مالیِ قصه اما باید زور بزند تا از خنده منفجر نشود، پس می کوشد تا گلویی صاف کند و چیزی بگوید که ناگاه از او هم بادی در می رود، بد از بدتر. چه کند، چه نکند، دستش را دراز می کند و تندی می کوبد بر سر بچه ی سر به زیر که یعنی؛ کار، کار اوست. بچه شکیبایی از کف می دهد، در حالی که چشمان سرخش از حدقه بیرون زده، زار می زند زیر گریه. این کار برمی خورد به رگِ مادری زن. برآشفته رو می کند به مرد که؛ چه خبر است؟ چرا بچه را می زنی؟ مرد دستپاچه اما تند پاسخ می دهد؛ تو زدی، من هم زدم. زن می گوید؛ من مادرش هستم، می زنم. تو چکاره ای؟ مرد پاسخ می دهد؛ هیچ کاره. اما دیدم اینجا هر کسی گند بالا می آورد می زند توی سر بچه ی بندِ چاله. من هم زدم. و اما سخن سعدی آنکه؛ ( این چه مردمانند که سگ را گشاده اند و سنگ را بسته! )
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
-
«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»
سید ساعد حسینی -
نامهای به وجدان یک ملت؛ زمانی برای پایان یک فاجعه قابل پیشگیری
علی سینا رخشنده مند -
مردم آزاری با سیاستهای ورشکسته
پیام واحد -
تفنگ را در مراسمات شادی و غم غلاف کنید
ابوصالح دانشفر -
سدسازی کنونی از حمله مغول مخربتر است/ از وعده بهار سبز تا تقابل قومیتها و شکاف منطقهای
رحمتالله شهرخپور -
سدهای ماندگان و خرسان ۳؛ زخم تازه بر تن استان خاموش
سید آیت شفایی -
درخواست توقف فوری سدهای خرسان و ماندگان در دنا؛ نجات زیستبوم زاگرس
محمد مسلمی -
جناب آقای پزشکیان، رودخانه را به «بند استبداد» نبندید
علی ضامنی پور -
تعرض به "زیست - بوم دنا" ، "خائیز" و "خامی" خیانت به نسل آینده
وحید محمدی تبار -
تجربه تلخ دریاچه ارومیه و گاوخونی تکرار میشود؟
مسعود چرامین
-
شریعتی: تلاش کردم صدای فرودستان و بیصدایان باشم/ تاریخ را با دید انتقادی و فارغ از نگاه ایدئولوژیکی بخوانید/ روایت وقایع ۱۹شهریور تا ۱۹ آبان گچساران/ فیلم
-
اختصاص 5 میلیارد برای تخریب و بازسازی ساختمان شهرداری دهدشت
-
وضعیت اسفناک جاده روستایی « امامزاده نورالدین(ع) » کهگیلویه/ وعده هایی که قرار نیست عملی شوند!/+فیلم
-
«پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
-
آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
-
روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
-
حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
-
حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
-
خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
-
آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
نظرات ارسالی 1 نظر
بسیار زیبا.مثل همیشه.درود؛هزاران درود
پاسخ