علل وقوع جنگ بزرگ تنگ تامرادی –بخش دوم– (نقش برنامه‌های تجددخواهی و تفکرات رضاخانی)

علل وقوع جنگ بزرگ تنگ تامرادی –بخش دوم– (نقش برنامه‌های تجددخواهی و تفکرات رضاخانی)
    سایت افتونیوز : اسلام رسایی نسب در بخش اول(اینجا کلیک کنید) به نقش مستقیم انگلیس در زمینه‌سازی و بلکه دستور به سرکوبی و انهدام احتمالی ایل بویراحمد اشاره شد. در این بخش به دیگر عوامل داخلی بارزتر که شامل نقش حکومت مرکزی و برنامه‌های آن به‌ویژه سیاست تخته قاپو کردن عشایر و خلع سلاح آن‌ها است می‌پردازیم. برای ورود به بحث، ابتدا لازم است در مورد چرایی و تا حدی چگونگی به قدرت رسیدن رضاخان اشاراتی اجمالی داشته باشیم. حکومت نه‌چندان مقتدر قاجار پس از مشروطه بیش‌ازپیش ضعیف شد و خصوصاً پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه قاجارها عملاً قدرت تعیین‌کننده‌ای نداشتند. در این زمان فرصتی برای خودنمایی ایلات و عشایر بخصوص در جنوب فراهم آمد. شایان ذکر است تمامی سلسله‌های حکومتی ایران تا دوره پهلوی به‌طور سنتی برخاسته از ایلات بوده‌اند و عمده منابع مالی و نظامی آن‌ها نیز از ایلات و عشایر تأمین می‌شد؛ به‌گونه‌ای که ایلات و عشایر تحت اداره و اختیار نسبی خود بودند. دو جریان فکری عمده مشروطه که قدرت را در اختیار گرفته بودند عبارت بودند از: 1: اعتدالیون 2: دموکرات‌ها. اعتدالیون با حضور خوانین بختیاری و یپرم خان ارمنی و برخی مذهبیون و محافظه‌کاران، در قبال برخی عقاید اصلاحی جریان دموکرات‌ها که عمدتاً روشنفکران بودند با ترس و تردید و بدبینی نگاه می‌کردند و به‌واسطه خاستگاه طبقه‌ای خود، خواهان حفظ موقعیت فعلی و ایلی ضمن کسب منافع دولتی بودند. این تفاوت دیدگاه‌ها سبب بروز تنش و اختلاف میان آن‌ها شد و درنهایت ازجمله علل اختلاف و درگیری قوای ستارخان و سردار اسعد در تهران شد که با خلع سلاح قوای تبریز، عملاً جناح محافظه‌کار قدرت را در دست گرفت. حدود ده سال پس از فتح تهران، وضعیت کشور چنان به‌هم‌ریخته و آشفته شده بود که هر کس در گوشه از کشور داعیه قدرت و خودمختاری و بلکه استقلال می‌کرد. در این فاصله بروز جنگ جهانی اول و ورود دو دول درگیر جنگ به ایران وضعیت را دشوارتر ساخته بود. از یک‌سو آلمان‌ها با دادن اسلحه به ایلات قشقایی و بلوچ و از سوی دیگر، انگلیسی‌ها با حمایت و توزیع سلاح بین بختیاری‌ها و شیخ خزعل در تلاش برای ایجاد توازن قوا در جنوب بودند. نهضت جنگل در شمال و فعالیت کمونیست‌ها در آذربایجان در اوج خود بود و دیگر ایلات و عشایر لر و کرد و ترکمن و …همه سر به نافرمانی برداشته و حاضر به پرداخت مالیات به مأمورین دولتی نبودند. این شرایط آشفته بیش از همه به ضرر انگلستان بود که پس از انقلاب 1917 روسیه، تلاش داشت تا یکه‌تاز عرصه سیاسی – اقتصادی ایران باشد و ترجیح معقول بر این بود که با روی کار آوردن دولت مرکزی نیرومند دایره نفوذ خود را از یک نقطه در تمامی ارکان کشور فراهم آورده و از گرفتاری مذاکره تک‌به‌تک با سران ایلات و دادن امتیاز به آن‌ها که خود ایجاد رقابت و دردسر می‌نمود رها شده و از مشکلات گاه‌وبیگاه امنیتی آن‌ها نیز فارغ گردد. برخی از مردم و روشنفکران نیز، تنها راه گریز از فروپاشی کشور را حضور یک فرد و دولت قدرتمند ولو به قیمت از دست دادن آزادی می‌دانستند. در این شرایط رضاخان با مشورت انگلیس و با در اختیار داشتن سه هزار سرباز قزاق در اسفند 1299 تهران را بدون درگیری جدی در اختیار می‌گیرد. سید ضیاء همراه او در این کودتا، هدف از این اقدام را ایجاد اصلاحات و پایان بخشیدن به هرج‌ومرج داخلی و ایجاد دگرگونی اجتماعی و نجات کشور از اشغال بیگانه عنوان می‌کند. رضاخان در اردیبهشت 1300 شمسی عنوان سردار سپه را دریافت می‌کند و مورد حمایت دموکرات‌ها و روشنفکرانی چون فروغی و بهار قرار می‌گیرد که خواستار ایجاد قدرت مرکزی نیرومند و پایان بخشیدن به ملوک‌الطوایفی بودند. رضاخان در ابتدا با ایلات جنوب از در دوستی و مماشات درآمده و بدین طریق حمایت نسبی آن‌ها را همراه خود می‌کند که نمونه آن را در همراهی قوای بویراحمدی در سرکوب متحدین شیخ خزعل که داعیه جدایی خوزستان را داشت در نزدیکی بهبهان شاهدیم. وی سپس به‌سرعت نسبت به سرکوبی مدعیان اقدام می‌نماید که خلاصه آن به شرح زیر است: 1300 سرکوب قیام جنگل 1301 سرکوب شاهسون‌های آذربایجان 1302 سرکوب کردهای سنجابی کرمانشاه و سرکوب خشن لرهای لرستان 1303 سرکوب ترکمن‌ها، بلوچ‌ها، کردهای کرمانجی شمال خراسان و از همه مهم‌تر سرکوب شیخ خزعل با این مجموعه اقدامات و قدرت روزافزون او و ارتش 40000 نفری که در اختیار دارد؛ اکنون منابع مالی خوبی از آن پشتیبانی می‌کند و مجلس و حتی گروه عمده‌ای از مردم را حامی خود می‌بیند و از ابتدا نیز همکاری و همراهی انگلستان را با خود دارد در 1304 رسماً تاج‌گذاری و شاه ایران می‌شود. حزب نوظهور تجدد با داشتن نشریه‌های فعالی چون آینده و ایرانشهر و افراد پرنفوذی چون تقی زاده، بهار، تیمورتاش و تدین اصلی‌ترین حامیان رضاخان در پیشبرد برنامه‌هایش هستند که ازجمله برنامه‌های محوری این حزب می‌توان به موارد زیر اشاره داشت: جدایی دین از سیاست ایجاد ارتش منظم و بروکراسی قدرتمند متمرکز تغییر شیوه معیشت عشایر کوچ‌رو گسترش زبان و فرهنگ فارسی و تاریخ ایران باستان به‌عنوان محور مرکزی اتحاد ملی صنعتی سازی کشور … برخی موارد اشاره‌شده را می‌توان اقداماتی مثبت و راهگشا برای خروج از رکود فاجعه‌بار قجر و نظام‌های کهنه دانست اما ضمن امکان بحث و نقد در مورد برخی موارد، شیوه اجرای این برنامه‌ها بسیار مهم و حایز اهمیت است که خود از اصلی‌ترین عوامل بروز نارضایتی و شورش در میان قبایل و عشایر و حتی جوامع روستایی و شهری شد. ویلیام داگلاس قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا در سفرنامه خود، «سرزمین شگفت‌انگیز و مردمی مهربان دوست‌داشتنی»، فجایع و قتل و غارت عُمّال رضاخان به عشایر را به تفضیل شرح داده است و می‌گوید: «هر چه در رابطه با اسکان عشایر مطرح شود، چه خوب و چه بد، فقط یک مسئله بسیار مهم را نباید ازنظر دور داشت که نحوه اجرای این برنامه به‌وسیله ارتش رضاشاه بسیار وحشیانه بود»(ویلیام او. داگلاس، سرزمین شگفت‌انگیز و مردمی مهربان و دوست‌داشتنی، ترجمه فریدون سنجر، تهران: انتشارات گوتنبرگ، 1377.) محمد بهمن بیگی، در اثری که در اوایل حکومت پهلوی دوم، منتشر کرد، در خصوص زمینه‌های شورش عشایری قشقایی در سال 1308 چنین می‌نویسد: «دولت با برگزیدن مأمورین رشوه‌خوار و مردم‌آزار و ایجاد حکومت ستمگر نظامی در میان ایلات، چیزی نگذشت که انزجار مطلق افراد ساده و بدوی ایل را نسبت به خود جلب نمود. تجاوز، تعدی و فشار و ظلم مأمورین دولت بخصوص در زمان حکومت سروانی به نام عباس خان نیکبخت به اوج شدت رسید تا آنجا که این افسر ناشایسته و خائن توله‌سگ‌های خود را برای آنکه بعدها زبان بفهمند با شیر زن‌های نجیب ایلات می‌پرورید. چند سالی نگذشت که این مظالم طاقت‌فرسا منجر به طغیان قشقایی‌ها در 1308 گردید.»(محمد بهمن بیگی، عرف و عادت در عشایر فارس، انتشارات بنگاه آذر، بی‌جا، 1324، ص 62) درواقع، سیاست عشایری رضاشاه، تمام «هستی» عشایر را هدف قرار داده بود؛ و به نظر می‌رسد، مقصود اصلی، نابودی نهایی و کاملِ بخش وسیعی از مردم مملکت ایران بوده است. بدبختانه، بسیاری از مجریان اقدامات رضاشاه، نظامیانی همچون او خشن، متعدی و متجاوز بودند؛ و در بسیاری مواقع، از هر دشمن غداری، بی‌رحم‌تر و سنگدل‌تر بودند. ذکر نام، نخستین سپهبد ایران، «احمد امیراحمدی»، ملقب به «قصاب لرستان» کافی به نظر می‌رسد هرچند، اعمال «سلطان عباس نیکبخت» در ایل قشقایی؛ و «یاور اکرم» و «حاجی خان ارمنی» در ایلات بویراحمد و ممسنی، اختلاف زیادی با کارهای امیر احمدی نداشته است. (کشواد سیاهپور، قیام عشایر جنوب (1341-1343) ص 87 و 88) از اصلی‌ترین دلایل اجرای برنامه‌های یکسان‌سازی جمعیت ایران، رفع خطر بالقوه همیشگی عشایر در جابجایی قدرت بود تا رضاخان بتواند دیکتاتوری خشن نظامی خود را تثبیت و سلطنت را در خاندان خود موروثی نماید. شاید اشاره‌ای به سرمقاله‌های دو نشریه حامی رضاخان در سال 1304 خط‌مشی و نقشه راه آینده شاه و مملکت را نمایان کند. یکی از این نشریات “ماهنامه آینده” بود که در سرمقاله خود چنین می‌آورد: «منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد. اختلافات محلی از حیث لباس و اخلاق غیره محو شود و ملوک‌الطوایفی کاملاً از میان برود» (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نشر نی چاپ 22، ص 155). همچنین روزنامه ایرانشهر چنین می‌آورد: «ما باید فرقه‌های محلی، لباس‌های محلی، مراسم و آداب و احساسات محلی را از بین ببریم.»(همان، ص154). حتی کمونیست‌ها که تا قبل از این خود عامل برخی شورش‌ها بوده‌اند با افول نفوذ خود و ترس از قدرت گیری انگلیس قیام‌ها و شورش‌ها را تقبیح و دولت را تشویق به تقویت حکومت مرکزی می‌کنند. نکته بسیار مهم در برخورد رضاشاه و عواملش با عشایر این بود که آن‌ها نسبت به ایلات و عشایر حس انسانی و هم‌وطنی چندانی نداشتند و هر نوع بلا و جفایی را در حق آن‌ها روا و سزا می‌دانستند. «مانند بیشتر شهرنشینان خاورمیانه، رضاشاه نیز بر این اعتقاد بود که قبایل، وحشیانی ناهنجار، سرکش، غیر مولد و بی‌سواد هستند» (همان، ص 176). در بویراحمد به‌طور مشخص از سال 1303-1304 شاهد حضور مأمورین دولتی در منطقه هستیم. یاور اکرم معروف به اکرم ژاندارم ظاهراً برای پیگیری مورد شکایتی از “میرغلام شاه‌قاسمی” در خصوص راهزنی وارد منطقه شده، شروع به ظلم و تعدی به مردم محروم و بینوا می‌کند. ازجمله نکات قابل‌توجه در مورد او کباب خور بودن اسبش است که در حافظه تاریخی مردم منطقه و اسناد و کتاب‌های مختلف به آن اشاره‌ شده است. از قرار او در منطقه پریکدان بویراحمد میهمان پدرزن میرغلام بوده است که چشمش به زن زیبایی از ایل افتاده طمع به ناموس مردم می‌بندد. میرغلام باخبر شده او را هدف گلوله قرار داده و با کشتنش رسماً یاغی جدی دولت می‌شود. چندی بعد نیز حاجی خان ارمنی امور دولت در ممسنی نیز در کنار تعدیات عادی آن روزهای مأمورین خشن و بی‌رحم دولتی، چشم به ناموس عشایر داشته است را به قتل رسانده و برای نشانه و عبرت، آلت مردانه‌اش را بریده به درختی بر سر راه می‌آویزد. این موضوع بر نیروهای دولتی بسیار گران آمده و تصمیم به برخورد با وی و بویراحمد می‌گیرند. برخی این دو قتل از سر اجبار و حیثیتی را از عوامل اصلی تصمیمات بعدی جهت سرکوب بویراحمد قلمداد می‌کنند؛ اما درهرحال این اتفاقات هم‌ریشه در برخوردهای خشن و غیرانسانی مأمورین با عشایر بخصوص بویراحمدی‌ها که بسیار محروم بودند داشته است. لهراسب باتولی نیز به روایت‌های متفاوت اما نزدیک، به علت ظلم و تنبیه مأمورین دولتی در بهبهان سوگند به انتقام گرفته و با کشتن و خلع سلاح چند نفر از آن‌ها سر به یاغی‌گری می‌گذارد که چندی بعد خود بدل به مشهورترین چهره رزم‌های عشایری ایلات ایران می‌شود به‌گونه‌ای که نام و آوازه‌اش در میان تمامی ایلات و نظامیان و مرکزنشینان می‌پیچد. «چندی قبل شاه به من فرمود باید یک اردو برود برای سرکوبی بویراحمد. عرض کردم امر کنید یک دسته بختیاری، یک دسته قشقایی با یک دسته نظامی بروند و امر شد. اردو همین قسم حرکت کرد» این‌ها عین گفته‌های جعفرقلی خان سردار اسعد وزیر جنگ رضاشاه در سال 1306 است که در مقالات و کتاب‌های مختلف منعکس‌ شده است. تطبیق کامل و صددرصدی این گفته با نظر و درخواست انگلیسی‌ها که در بخش اول این سری مقالات طرح شد، قابل توجه است. همچنین نوع گفتگو و پذیرش فوری پیشنهاد سردار اسعد از سوی رضاشاه نشان از آن دارد که قبلاً این طرح در ذهن هر دو نقش بسته یا از آن‌ها خواسته شده است. در این سال به بهانه جبران غارت بختیاری توسط بویراحمدی‌ها، قوای مشترک دولتی و چریک‌های قشقایی و بختیاری وارد بویراحمد شدند و شروع به مالیات گیری و غرامت ستانی از خانوارهای فقیر و محروم بویراحمد کردند. آن روزها شکاف عمیق و جدی بین بویراحمدی‌ها به دلیل “جنگ دره سرد” که سال قبل (1305) رخ داده بود وجود داشت. سرتیپ خان و غلامحسین خان طی تلگراف‌هایی ملتمسانه خواستار عدم ورود قوای دولتی و چریک‌های همراه به بویراحمد شدند و آن را تحریک شکرالله خان به سبب رقابت‌های محلی و سرکشی برخی یاغیان (به طور خاص میر غلام شاهقاسمی و کی لهراسب باتولی) دانستند و اشاره به خدمات گذشته خود از تسلیم و تحویل میر مذکور شاهقاسمی گرفته تا حضور در سرکوبی شیخ خزعل می‌نمایند بلکه بتوانند مانع از این فشار و ظلم بر مردم و تضعیف موقعیت خود شوند؛ اما نتیجه نبخشید و سردار فاتح (پدر شاپور بختیار) در رأس قوای مشترک بختیاری و قشقایی و دولتی، بویراحمدی‌های محروم را تحت‌فشار قرار داده و شروع به اخذ مالیات و غرامت کردند. درحالی‌که روند غرامت ستانی و آزار و اذیت عشایر محروم بویراحمد ادامه داشت؛ ظاهراً کی لهراسب باتولی و دسته همراه، با گروهی از بختیاری‌های چریک دولت مواجه شده و درنهایت با آن‌ها درگیر شده و با کشتن همه به جز یک نفر به‌عنوان قاصد و پیام‌رسان، بخشی از غرامت و گله‌ها را برمی‌گردانند. دولتی‌ها تصمیم به برخورد جدی و خشن با بویراحمدی‌ها می‌گیرند که با وساطت سردار فاتح تنش تا حدی فروکش کرده و سرتیپ خان و عبدالله خان به‌عنوان گروگان به همراه نیروهای دولتی به شیراز منتقل می‌شوند. در ادامه سران ایل به‌منظور جلوگیری از تصمیم خطرناک مأمورین مبنی بر انحلال ایل بویراحمد و ادغام در بختیاری و قشقایی شبانه ایل را کوچ می‌دهند تا از دسترس خارج شوند. این‌ها نمونه‌های بارز و شناخته‌شده از تعدی حکومت و واکنش‌های رهبران و توده مردم بویراحمد در برابر ستم‌ها و بی‌حرمتی‌ها بوده است. در کنار این مسائل باید در نظر داشت هم مردم به‌طور عام و هم رهبران و خوانین ایل به‌طور خاص خواهان حفظ وضعیت جاری و معیشت چادرنشینی بوده‌اند. چراکه هم روش گذران زندگی به شکل دیگر برایشان متصور نبوده است و با کشاورزی آشنایی چندانی نداشته‌اند و هم حفظ هویت و ساختار ایلی برایشان مهم و محترم بوده است و تضعیف و تخریب آن را توهین و جسارت می‌شمرده‌اند. در کنار این موارد باید به مقاومت خوانین به‌عنوان صاحبان قدرت سنتی نیز توجه داشت که قاعدتاً به‌راحتی با حضور دولتی‌ها و تضعیف موقعیت خود کنار نیامده و در برابر آن سرسختی نشان می‌دادند. ضمن آنکه باید در نظر داشت خوانین بویراحمد خود در این فرهنگ جنگجویی و خصلت‌های سلحشوری و چریکی بارز و قابلیت‌های رهبری نظامی قابل‌توجهی داشته‌اند. در بخش سوم به اتفاقات و وقایع نظامی بین بویراحمد و ارتش رضاخانی تا قبل از نبرد تنگ تامرادی خواهیم پرداخت که نقش مهمی در تمامی اتفاقات خونین عشایر جنوب داشت. منابع و مآخذ: آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نشر نی 1393 کشواد سیاهپور، قیام عشایر جنوب (1341-1343) ابراهیم محمدی. دره خون و مرگ، انتشارات چویل،1390 محمود باور. کهگیلویه و ایلات آن، نشر نوید شیراز، 1392 نورمحمد مجیدی، یادواره نظام سنتی ایلات کهگیلویه و بویراحمد، فرهنگ مانا 1393 ملک منصور خان قشقایی. خاطرات ملک منصور خان قشقایی، نشر نامک 1393 منابع اینترنتی و محلی [gallery ids="1290,1289,1288,1287,1286"]
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها