دانشگاه یا چاله میدون؟!

دانشگاه یا چاله میدون؟!

آزادی بیان و نوشتار نعمت و موهبتی است که افراد در سایه آن بتوانند مایه فکری خود را پرورش بدهند و در معیت آن روح ابتکار و رشد و پیشرفت را فراهم سازند و با نقد و انتقاد،مناظره و مباحثه ضمیر فکری خود را جلای روشن بدهند. با اینکه این پدیده به طور وسیع در دانشگاه یاسوج وجود دارد اما به نحو وقیح از آن استفاده میشود و آنچه که امروز شاهد هستیم اینست که گوینده یا نویسنده به هیچ عنوان به دنبال استفاده از مکتوبات و مستندات در جهت اقناع مخاطبان خود نیست بلکه سعی بر آن دارد با استفاده از القاب و الفاظ نا مربوط رقیبان فکری خود را تحریک و تهیج کند و آنها را وادار به واکنش کند و با این کار ضعف آنها و قوت خود را آشکار سازد بدینگونه افراد مقابل نیز ساکت نخواهند نشست و بعد از مشاجره ای خفیف جنگ افکار به جنگ اشیا ختم می‌شود اما ختم به خیر نخواهد شد.!!

اگر دانشگاه یاسوج از منظر مسائل علمی پیشرفت‌های قابل توجهی داشته و امور فرهنگی آن نیز در طی چهار سال اخیر بسیار فعال و کوشا در جهت تنظیم برنامه های خود و ترویج نشاط و پویایی است اما دانشجویان با بریدن افسار منطق و عقلانیت و سوار بر اسب چموش احساسات شور را بر شعور رجحان داده‌اند و سبب نوعی بی بندوباری و ناامنی شده اند که در دانشگاه یاسوج حالت اپیدمی به خود گرفته است به نحوی که مدعوین برای ایراد سخن خود را آماده هرگونه اتفاقی خواهند کرد. امروزه اگر از دانشجویان سیاسی مدعی در امور سیاسی بپرسیم که هدف و غرض خود را از انجام چنین فعالیت‌های را ابراز کنند بی درنگ پاسخ میدهند که ما به دنبال تفکر هستیم و اینگونه خود را توجیه میکنند و به نفس خود امید و به راه خود هدف!!! اما سوال اینجاست که اگر این دو جریان سیاسی حاوی و حامل تفکر و ترزیق کننده آن به شریان های محیطی جامعه بخصوص دانشگاه بودند چرا هنوز این مشی میان دانشجویان و حتی اساتید دانشگاهی جا باز نکرده است؟این دوجریان بر کدام اصول بنا شده اند و میوه و و ثمره آنها چه بود که دانشجویان زمان و روان خود را در اختیار آن قرار داده اند؟

حاجت به تقریر است که درگیری های فیزیکی دانشجویان مطلقا تفاوتی با درگیری های اشرار و اوباش در خیابان و چاله میدون ندارند و از جهات دیگر بسار نکوهیده تر است چرا که درگیری فیزیکی در بین افراد تحصیل نکرده که زایده تفکر خیابان هستند امری مرسوم و معمول است و چندان نمیتوان خرده گرفت اما این تنازعات و تقابلات فیزیکی در بین دانشجویان که با خود منش و ماهیت تعقل و تفکر دارند چندان زیبنده و شایسته نیست و سوالی دیگر را در ذهن نشیمن میدهد که بین این دو مکان که از جهاتی نقطه عکس یکیدیگر هستند تفاوتی وجود دارد یا باید به تعبیری چنین دانشجویانی را وحشی های محصل نامید؟

در پایان نوشتار خود لازم است اشاره کنم که فعالیت دانشجویی در تمام ادوار خود بر مجموعه مشترکی از اعتقادات و تعلقات خاطر مبتنی بود و هست که بر منازعات اعم از سیاسی و فرهنگی تمرکز دارد که سبب شکل گیری هویت جمعی در بین دانشجویان نیز شده است اما چرا هویت فردی و جمعی دانشجویان صرفا مبتنی بر امور سیاسی است و در مباحث و مسائل فرهنگی هیچگاه چنین نزاع های شکل نگیرد و دانشجویان صرفا دنبال استحاله در امور سیاسی هستند و هویت جمعی هویتی، سیاسی شده است. بدینگونه که دانشجویان احساسی را در کنه معضلات و مشکلات روحی و روانی قرار میدهد تا افراد صاحب منصب بر کرسی گرم راحتی خود لم بدهند و برای پیشرفت و ترقی از چنین دانشجویانی سواری بگیرند و نکته درد آور اینست که دانشجویان نیز پا به پای مدیران سیاسی برای نیل به نام و نان ماهیت مطالبه گر و عدالت خواه خود را از دست داده اند و در عوض بی طرف بودن در امور خود را مقید و مقتدا به انجام دستورات مدیران سیاسی می‌دانند.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها