-
فریدون داوری در چهار پرده
فضلالله یاری
-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
-
جزای نیکی جز نیکی نیست
جبار چراغک
-
زیبایی بر بستر فاجعه
سید غلام بلادی
-
«لذت وقیح»
امراله نصرالهی
-
زنان و دولت چهاردهم
سیده فرزانه آرامش
-
شاقول اصلی در ماجرای قتل دکتر داوودی
فضلالله یاری
-
در این محنتسرا نابههنجاران و کج روان بزرگ شمرده شدهاند
پریچهر زعیمی
-
بیوه زنان
آفتاب افریدون
انتخابات شورا جام فوتبال طوایف نیست ؛ بیانیه شماره 11 محمد زرین
بسمه تعالی
آمده ایم تا بشنویم سخن فردی را که چهار واژه پشت نامش گرد آمده است (کاندیدای شورای شهر) دهدشت اگر یک یک بررسی از هر کدام واژه به دست بدهیم تا حدی مسأله روشن می شود.
کاندیدا: فردی است که خود را برای نهادی اجتماعی و فرهنگی نامزد کرده است.
این که این فرد در پیشگاه وجدان و خدای خود در خود این توان را دیده است. -البته به دور از هر توهم و خودبزرگ بینی- که بتواند زبان گویای شهروندان باشد، یا که به اصرار قبیله و البته تمایل خود برای معروف شدن و کسب پایگاه و جایگاه و شغل نام نوشته است امری است که باید خود شخص از وجدان بیدار خود و عقل جمعی اطرافیان پرسیده شود. که اگر خدای ناکرده شخصی در هر امری که به او محول می شود بدون داشتن دانش، توان و تجربه کافی تقبل کند، این بی شک مصداق بی تعهدی است. و اگر شخص ادعای تقوی داشته باشد مصداق بی تقوایی است. پس اولین نکته می توان میزان پایبندی به شریعت و امانت داری را در همین آزمون سنجید.
شورا: نهادی اجتماعی – عصاره شهروندان که به ازای هر چند هزار نفر در یک نفر تبلور می یابد. از عصاره نام بردیم، عصاره هر میوه سالم و شیرین علی القاعده باید شیرین و مفید باشد پس مبادا آنکه حاصل انتخاب همه ما، کام دیگر شهروندان را تلخ کند. که این هم خود حکایت از میوه «کال» یا «گندیده» دارد. که همان عدم بلوغ فکری و عقل جمعی است اگر تا امروز چنین کردیم و گذشته گذشت، امروز بیدار شویم تا با «خوش فکری» «عصاره» عقل جمعی مان در فردی مشهود شود که «میداند» در نتیجه «میتواند» نه که باز هم «همخونی» حرف اول را در معیارهای ما بزند. چشم ها را بگشاییم. گوش به سخن ها بسپاریم. عقل را حکم قرار دهیم. چه بسا انتخاب شایسته فردی باشد که نه تنها (از ما نیست) بلکه می گویند قدیم هم نزاعی با قوم و تبارمان داشتهاند که شاعر گفت:
«دشمن دانا که غم جان بود بهتر از آن دوست که نادان بود»
شورا را تاکنون اشتباه گرفته ایم. شاید با «جام قبایل» هر چهار سال جام دست یک یا چند قبیله بوده، الان هم رقابت بین قبایل در گرفته نه بین اندیشه ها. کاش برای جبران خسارات گذشته این بار به خود آییم. شورا یکی از والاترین جایگاههای اجتماعی را دارد. حقاً اگر جایگاه شورا اول خوب معرفی می شد و سپس انتخاب شایستهای رخ میداد، در آخر هم تا حد امکان نیروی با سابقه اجتماعی فرهنگی- نه صرفاً علمی یا مهندسی- به شورا راه مییافت آنگاه از چند ضلع این منشور کمک گرفته میشد، شک نکنیم امروز شاهد این مصایب نبودیم. مثلاً ضلع فرهنگی اجتماعی شورا یا معاونت اجتماعی فرهنگی شهرداری!
کدام نشست فرهنگی هنری را برگزار کرد؟ کجا از شخصیتهای علمی اجتماعی فرهنگی برای دیدار با مردم دعوت کرد؟ کدام امر را برای توسعه اجتماعی شهر و آموزش اصول شهروندی به انجام رساند که امروز باز عَلَم برگرفته و از شهروندان مطالبه رأی میکند؟ آیا جز پردازش به نزاع بر گوشت قربانی «شهر» فعالیت مثبتی هم داشت؟
عزیزان! شهر دوباره در ویترین قرار گرفته است. شهر را ارزان نفروشیم چنان نکنیم تا همین ته مانده سرمایههای اجتماعی و اقتصادی و انسانی هم شهر را ترک کنند. دو واژه کاندیدا و شورا را گفتیم. نوبت به شهر میرسد:
«شهر»: یک موجود زنده است. حیات دارد. می خورد. میآشامد. میخوابد جنب و جوش دارد. تحرک دارد. گاه میخندد و گاه اشک میریزد. بیمار هم میشود. بهبود هم مییابد. گاهی میهمان برایش میآید. گاهی هم فرزندانش خانه را ترک میکنند. گاهی از نشاط میخواهد پرواز کند و گاه از غصه رنگ مرده میگیرد و گاه هم «میمیرد».
عزیزان! دهدشت یک یا دوبار در تاریخ «مرد» دورانهای شکوفایی صفویه و زندیه را میگویم. آن دهدشت قدیم بود که جوان مرگ شد. اما امروز هم شهر در بستر بیماری است. اگر امروز «طبیبان ناشی» بر بالین او بفرسیتم شک نکنیم «داروی اشتباه» شهر را خواهد کشت. طبیبان را دو روز دیگر انتخاب میکنیم تا بر بالین شهر بروند. اشتباه انتخاب نکنیم.
و گزینه آخر «دهدشت»: شهر تاریخی، شهر کافه و شعر، شهر تأمل و اندیشه ورزی شهری با نقشهای بی نظیر که در حسرت توسعه همه جانبه است. دهدشت را پیشتر گفتیم. اگر جوانمرگ نمی شد، امروز شهر قدیم سکونت گاه فرزندان صنعت گر و تجارت پیشه عهد زندیه و قاجاریه بود. محلی برای داد و ستد عشایر. اما دریغا که «عشایر» همسایگان خوبی برای «شهر قدیم» نبودند که اگر بودند، موجبات مهاجرت شهرنشینان را فراهم نمی کردند. به هر حال آنچه نباید رخ داد و حدود سال 1300 شهر از شهرنشینان خالی شد. ما را به صرف زور خواستند شهرنشین کنند. کاری که کار ما نبود.
چند دهه شهر قدیم خالی بود تا دستور آمد که اطراف آن شهر جدید بنا کند شهر جدید هم که نباشد، چون عشایر هزاران سال کوچ رو بودند چند دهه زمان میخواست تا خوی عشایری را کنار گذاشته و شهرنشین شوند. این چند دوره را هم همه به یاد داریم، احشام یک گوشه خانه بود و تلویزیون و یخچال گوشه دیگر. امروز آنگونه نیست اما یک یادگار از نظام عشایری با ماست. و هر روز پر رنگ تر میشود «انتخابهای عشیرهای» ما در مراسمات ختم به شکل طایفهای شرکت میکنیم مناسبات اجتماعیمان چون عروسی هم به اصطلاح ایل به ایل است. پس بی دقت نگاه می کنیم. هر چه آنان گفتند، همان میگوییم. نکته جالب اگر معاونت اجتماعی استانداری میتوانست «شورای طوایف» را تأسیس کند به نفع همه بود. هر طایفهای نمایندهاش را به «شورای طوایف» میفرستاد. آنگاه «شورای شهر» از خطر هجوم یک قبیله منسجم و فتح نهاد شورا در امان میماند پس امید میشد داشت که این نهاد به دست نیروهای کاردان و درد آشنا بیافتد. میگویند «چرچیل» بعد از پایان جنگ دوم در مجمع روسای کشورها پیشنهاد جالبی داد. گفت «تنها راه تکرار یک جنگ بزرگ این است که تب فوتبال را جایگزین تب تسلط بر دیگر کشورها کنیم.» تا این خوی پیروزی بر یکدیگر از راهی مسالمتآمیز فروکش نماید. تنها این حالت که میتوان در کنار هم همزیستی مسالمت آمیز داشت. و اتفاقاً همین هم شد.
پیشنهاد نگارنده برای فروکش کردن رقابت طایفهای همانی بود که دو هفته پیش اعلام کردم. تأسیس نهاد «شورایاری» با حضور نمایندگان طوایف. بحمداله با حضور چندین تن از نامزدها اولین نشست برگزار شد. در نشستهای بعدی هم از تک تک نامزدها دعوت خواهد آمد. باری پایان نوشتار است و دست یاری همه آگاهان و دردمندان سوی همه شهروندان و قبایل دراز تا بلکه اینبار به امید حق در انتخابمان «کاندیدای شورای اسلامی شهر دهدشت» را با «گلادیاتور طایفه برای نبرد با سایر گلادیاتورها» و کرسی شورای شهر را با «جام گل کوچک» قبایل اشتباه نگیریم. هر بذری امروز بکاریم، فردا همان درو می کنیم که حافظ گفت:
«هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت»
و با شعری از صدیقه وسمقی، عضو شورای اول شهر تهران پایان میدهیم.
کی براندازیم طرح کهنه را پاس داریم آیت آیینه را
نیست در قاموسشان پرواز پر باغشان را جنگل کال است بر
انشاالله که این بار ثمره درخت انتخاب ما، حنظل کال نه، که میوه شیرین تعقل و تدبیر و دانایی و توانایی باد
تهیه و چاپ : ترقی خواهان دهدشت (حامیان محمد زرین)
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- 2 پذیرش ۴۹۰ دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان کهگیلویه و بویراحمد طی امسال
- 3 نقش میدان گازی مختار بویراحمد در رفع چالش ناترازی انرژی
- 4 پذیرش بیش از دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج طی سال تحصیلی جدید
- 5 تدوین برنامه توسعه و پیشرفت کهگیلویه و بویراحمد
- 6 باند مالخران در دام پلیس کهگیلویه
- 7 کهگیلویه و بویراحمد تنها استان فاقد مجتمع فرهنگی کودک و نوجوان
- 8 تخریب ۵۰۹ فقره ساختوساز غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- موفقیت خبرنگار کهگیلویه و بویراحمدی در جشنواره رسانه ای بانوان کشور
- انتصاب معاون آموزش متوسطه آموزش و پرورش گچساران+ جزییات
- معاون بیمهای تامین اجتماعی گچساران منصوب شد+ حکم
- پیام تسلیت استاندار در پی درگذشت شاعر هماستانی
- معاون فرهنگی و اجتماعی معاون اول رئیس جمهور در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- «نادر منتظریان» در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- رونمایی از ۱۲ کتاب جدید در شهرستان کهگیلویه/ از«آیین آزادگی» تا«سلطه نمادین علیه زنان» و «دلنوشتههای جادهای استان»
- استاندار: زیرساخت های حفاظت از جنگل های کهگیلویه وبویراحمد افزایش یابد
- طرح کاهش تعرفه واردات خودرو در صحن مجلس
- فرماندار دنا: مدیران خسته و بینظم را محترمانه بدرقه میکنیم
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!