خشونت چرا

خشونت چرا
با خواندن سرگذشت پیشینیان و رویدادهای خشونت آمیز زمان  خودمان بیش ازپیش این پرسش به میان می آید که :"خشونت چرا؟" به درستی که روانشناسان و عالمانِ تربیت و جامعه شناسان درباب خشونت فراوان سخن گفته اند و دیدگاهها عرضه داشته اند که به دانش و تجربه آنها نیازمندیم لیکن بایسته است هر انسانی در اندازه توان خویش به پدیده خشونت که همزاد بشر است نیزبنگرد و درپی دریافت ریشه آن باشد. امروزگروههای خشن و پدید آورترور و ناامنی به صورت سازمان یافته و با اهداف سیاسی - اجتماعی درجوامع پدیدآمده اند و امنیت مردم جهان را دستخوش ناامنی و آشفتگی و بحران کرده اند و ترس و دلهره جهانی ایجاد نموده اند.به درستی راه درمان هر بیماری و پدیده زیان آوری درگام نخست شناخت آن بیماری و پدیده است.همیشه دیده شده است که هرپدیده ای پدیدآورنده ای دارد.به زبان ساده تر،در پیوندبا رویدادها و پدیده ها پیوسته یک رابطه علت و معلولی وجوددارد که تا این پیوند و رابطه به درستی درک و شناخته نشود، راه درمانی هم پیدانخواهدشد. برای نمونه وقتی از جایی دودی برمی خیزد نشان از وجود آتشی دارد.یا هرگاه بیماری از دردی می نالد بیانگر یک نوع بیماری است که باید شناخته و درمان شود.به همین گونه پدیده های زیانبار اجتماعی مانند خشونت، دزدی، خودکشی، طلاق،نارضایتی،بزهکاری وتصادفات گسترده و انحرافات دیگر، همه و همه دارای ریشه و علل اند و شناخت ریشه آنها به درمان و بهبود انها کمک می کند و امّا گروههای خشن و پدیداور ترورو ناامنی درتاریخ، ریشه درنوع آموزش و باور های خاص آنها داشته و اغلب با اهداف سیاسی همراه بوده است. گروههای ایدئولوژیک  و دارای باور خاص مذهبی که به صورت ویژه آموزش کنالیزه دیده اند و مطلق گرایی را درباورهای خودپذیرفته اند و دیگر راههای تفکر و خردورزی رابروی خود بسته اند این گونه می اندیشند که حق فقط و فقط درباورهای خودشان است و دیگران همه گمراه و برباطل اند و چاره باطل ازمیان برداشتن و نابودی آن است.وقتی جمعی به این نتیجه برسند که خود به تمام و کمال در راه حق اند،خود به خود به این نتیجه میرسند که دیگران برباطل اند و نابودی و نیستی حق مسلم آنهاست. گر چه خشونت شخصی هم می تواند ریشه ژنتیکی و هم تربیتی و اجتماعی داشته باشدلیکن خشونت سازمان یافته علاوه بر اینها، ریشه در باورهای خاص دارد که جمعی باورکرده اند که"کشتن دیگران" ثواب است و خرسندی خداوند را به  همراه دارد.بنابراین باور و خشونت در این گونه خشونتها و ترورها، دوروی یک سکه اند. طالبان،القاعده و....باورکرده اند که راه و کارشان الهی و به حق، و دیگران برباطل و درنتیجه مستحق مرگ و نابودی اند.اختصاصی سایت افتونیوز پیوند"باور"و"خشونت "یک روانشناس گفته است:کسی که خود راحق بداندبه این نتیجه می رسد که دیگران را بکشد." فشرده سخن این است که خشونت  می تواندریشه ارثی(ژنتیکی)داشته باشد و یا برخاسته ازنقش محیط اجتماعی و اثرجامعه باشد.یعنی فرد در یک خانواده و یا جامعه خشن و درگیرخشونت و  متعصب،سختگیری و خشونت نسبت  به دیگران رامی آموزد امّا در اینجا سخن ازخشونت سازمان یافته و ایدئولوژیک و تحت تاثیرآموزش وباورهای ویژه است که امروزه به گونه سازمان یافته، در گروههایی مانند طالبان و"داعش" دیده می شود. به یادد اریم که خوارج و پیروان حسن صبا با دیدن آموزشها وباورهای خاص، خود را برایر و یارویی با مرگ و هرحادثه خونین و خطرناک آماده کرده بودند و براساس باورها عقاید ویژه خویش و بدون تعقل و اندیشیدن به کاری که ماموریت انجام آن راداشتند، فرامین پیشوا و رهبران گروه را انجام می دادند. دراین گروهها به قصد دست یابی به هدفهای ویژه، راه تعقل و چون و چرا را برمریدان و آموزش دیدگان می بندند و تنها یک راه را و یک شیوه و یک هدف و عقایدخاصی را درست و برحق جلوه داده و به اعضاگروه نشان می دهند. در اینجا خواندن کتابها و دریافت نظرات دیگران و یاتنوع درخواندن و شنیدن به معنای گمراهی و خر وج از ایمان و روی آوردن به گمراهی و تباهی و دوری از خدا و یا هدف و راه رستگاری است. راه خروج ازاین بن بست و مطلق گرایی و فضای بسته فکری، روی آوردن به تعقل و خرد ورزی و خواندن و شنیدن آثار و سخنان گونه گون و آشنایی با دیدگاهها و اندیشه های متفاوت دیگران و تفکر و پرسشگری است.آن که آثار دیگران را بخواند و سخنان دیگران رابشنود و پرسشگرو اهل اندیشیدن باشد،تن به هرکاری نمی دهد و آلت دست  احزاب و گروههای دگم اندیش و سازمان یافته نمی شود؛بلکه خرد و دانش و دریافتن و استدلال را مبنای کار و راهنمای خود قرارمی دهد.درگروههای سازمان یافته، باور و ایمان را جایگزین خرد و تعقل قرارمی دهند و راه چون و چرا واندیشیدن  و پرسشگری را برروی افراد سازمان و گروه خویش می بندند تا آنها آلت بدون اراده خواسته های سازمان خود باشند و فرامین گروه را آن گونه که می خواهند عملی سازند.این گروهها با آموزشهای ایدئولوژیک و مذهبی بیشترشکل می گیرند و باورهای گروه را جایگزین تعقل و خردورزی و اندیشیدن می کنند.و امروز بخش زیادی از گرفتاری جهان از این باورهای تند و خشونت زای دینی و ایدئولوژیک است. درشاهنامه فردوسی دین، رابطه پاک و زلال و صادقانه انسان با خداست و انسان با آن که بایدبنده وپرستشگر خداوندباشد، بایداهل دانش وخرد و دادنیز باشد زیرا خرد و دانش و دادورزی به کسی اجازه نمی دهد که عملی نادرست و دور ازدرستی و راستی  و خرد و داد انجام دهد. اختصاصی سایت افتونیوز، ازنگاه فردوسی، خرد همان شناسنده نیک و بد و  درست و نادرست است و دوری از آن مایه تباهی و زیان و تیرگی روزگار و زندگی انسان خواهدبود. "چواین هرسه یابی خردبایدت شناسنده    نیک   وبد   بایدت. همیشه خردراتودستور دار بدون جانت ازناسزا دوردار کسی کو خردراندارد  زپیش دلش گرددازکرده خویش ریش خردبهترازهرچه  ایزد  بداد ستایش خرد رابه ازراه داد."فردوسی" "چاه است وراه ودیده بینا وآفتاب تاآدمی نگاه کند پیش پای خویش" "سعدی" "درپی آنچه نمی دانی مرو زیراگوش و چشم ودل همه مسئولندوموردبازخواست قرارگیرند.قرآن،س ۱۷ آیه ۳۶"  
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها