-
مشاورانی برای ویترین؛ نه برای تصمیمسازی!! | قهوه تلخ مشاوره در استانداری کهگیلویه و بویراحمد
ناشناس -
حومه شرقی دهدشت زر خیز ، اما محروم و مظلوم، ولی دارای مردمانی گُرده بار
امین بیرقدار -
تناقض در کوچه پسکوچههای آموزش: آینهای از نابرابری در بوم شهر
سعید صفا دوست -
زندگی در محاصره پلاستیک؛ محصولی که بلای جان زمین شد!
مریم پارسا -
«طرح شهید زینالدین» ابطال قانونی، استمرار رابطهها / آیا حکم دیوان عدالت اداری در استان اجرا میشود؟!
حسن کریمی -
کشتار غیر نظامیان در زمان جنگ از منظر حقوق بین الملل؛ جنایت جنگی یا توجیه پذیر؟!
ابراهیم دادگر -
آینده جنگ اسرائیل با ایران چه خواهد شد؟
عباس عبدی -
«شافرج الله»
سیدمحمد مختاری -
ایران خانهی ماست؛ مسئولیت ایرانی بودن فراتر از هر تفاوتی
علیرضا تابش -
وقتی وفاداری استاندار به دولت قربانی روابط و رفاقتهای پشت پرده میشود»
یادداشت مخاطبان
بدرود مریم؛ نوستالژی یقین

نمیدانم دقیقاً از کی شروع شد اما از یک جایی به بعد، ریاضی در نظرم جایی مقدس یافت. آن چنان با جزوات و کتب ریاضی برخورد میکردم که با کتاب مقدس.
سال ها پیش حس کردم تعلق خاطری و پیوندی با ریاضیات دارم. این حس با من بود تا با دیوارِ “المپیاد ریاضی” و “المپیاد کامپیوتر” برخورد کردم. آنچه در نظرم شیرین جلوه می کرد به ناگاه سخت و خشن ظاهر شد. ریاضیات دیگر حس خوبی به من نمی داد. به مسائلی برخوردم که چشم اندازی از روش حل آن نداشتم. حس بدی بود. من همیشه اعتماد به نفسم را در ریاضیات باز می یافتم. چون اصولاً دانش آموز پُر خوانی نبودم، ضعف هایم در درس هایی که نیاز به حفظ کردن داشت را در درس ریاضی جبران می کردم. لذا ریاضیات همیشه پناهگاه عاطفی من در تحصیل بود. در مواجهه با پدیده المپیاد اما سقف این پناه گاه بر سرم آوار شد. به ناگاه حس بی پناهی به من دست داد. آنچه همیشه به من اعتماد به نفس می داد، اینبار غرورم رو خورد کرد. مسالههایی که برایم سخت غامض می نمود. حتی نمیدانستم در کجا باید دنبال پاسخ بگردم. من چون در مدرسهی خوبی درس نمیخواندم اصولاً نمیتوانستم پاسخ این سؤالات را در مدرسه هم بجویم.
دست تقدیر، باری، مرا با کتاب “نظریه اعداد” نوشتهی رویا بهشتی و مریم میرزاخانی آشنا کرد. کتابی که با عنوانِ “نظریه اعدادِ میرزاخانی” مشهور شده بود. این کتاب بیش از آنچه فکرش را بکنید در تحولِ حسِ فروکوفتهای که نسبت به ریاضیات پیدا کرده بودم مؤثر افتاد. کتابی که بیست و شش فصل داشت و تنها ده فصلش برای آمادگی شرکت در المپیاد ریاضی، کافی بود. زبانش آن زمان برای من که تازه از اول دبیرستان فارغ شده بودم بسیار سخت بود. به هر مشقت که بود آن ده فصل را خواندم و البته بسیار خواندم؛ شاید بیش از پانزده بار!
به ناگاه آنچه برایم به غایت مشکل می نمود در نهایت، سهل افتاد.
همان حسی که پیش از این به ریاضیات داشتم را با یک افق بلندتر بازیافتم.
مریم میرزا خانی را نمی شناختم. تنها نسبت من با او همین کتاب بود. اما کتابش چندان حس خوبی به من داد و چندان نام کتاب در نظرم با نام او پیوند یافته بود که حس کردم بزرگترین معلم من، اوست و سالها در نزدش تلمذ کردهام. سرنوشت او را در این حد می دانستم که در دانشگاه شریف لیسانس گرفته و سپس به آمریکا رفت و در مقطع دکترای تئوری اعداد فارغ التحصیل شده است. این حس و حوادث در تاریک خانه ی ذهن من مانده بود تا اینکه دست تقدیر مرا هم با تاخیر به دانشگاه شریف کشاند. این بار نیز با دست خالی از یقین! من دانشگاه شریف را بیش از اینکه با نام مشاهیری چون علی دایی، عادل فردوسی پور و یا حتی مجید شریف واقعی بشناسم آن را با نام مریم میرزا خانی میشناختم. به علت آن حسی که کتابِ او بر من عارض کرد در ضمیر من نام شریف با نام او بیشترین پیوند را یافته بود.
خیلی وقت است که معارفِ جازمِ یقینی در ذهن من ترک برداشته است و از این معارف، تنها تلی از خاطراتِ روزهای شر و شورِ آرمان خواهانه در پستوی ذهنم مانده است. درست نمی دانم، اما حس میکنم عهد دیرینِ من با لبِ شیرینِ ریاضی، نسبتی با انگیزهی من برای یافتن یقین داشت. اینکه همیشه پیِ یقین می گشتم و اینکه همیشه در نظرم ریاضی( به عنوان معرفتی یقینی) معرفتی مقدس می نمود، شاید بی ارتباط نباشند.
در هر حال، هر گاه در ریاضیات از پسِ مسأله ای بر نمیآمدم، چنان بر خود می پیچیدم که گویی به بحران وجودی مبتلا گشته ام. هر گاه حسِ سترونی در علم هندسه بر من غالب می شد گویی وجودم آب می شد. تبیینِ کاملِ ریشه های روانی و( معرفتیِ!) این امر، و دلایل و عللِ این عارضه ها بر من پوشیده است؛ اما هر چه بود یکبار در نوجوانی، کتابی که نشانی از مریم بر جلد آن بود، مرا از آن بحران رهانید. سال ها بعد، پس از اینکه گوهر یقین باز از کف نهادم و یقین علمی خود را در هجومِ اندیشه های اجتماعی و تاربخی جا گذاشتم، سرنوشت، مرا به دانشگاهی کشاند که باز هم ردی از مریم در آن بود. مریم میرزاخانی را هیچ گاه ندیده ام و حضورِ خاطرِ او در زندگیِ
من چون یک افسانه است؛ مانند افسانهی یقین!
مریم، مرا به یادِ “افسانهی آرام بخشِ” یقین میاندازد.
امروز شنیدم او از جهان دیده برچیده است. گویا مدتی بود که سرطان او را رنجور کرده بود و در نهایت، صبح امروز در یقینیترین واقعهی هستی غلتید.
بدرود مریم؛ نوستالژی یقین
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 مدیرعامل آبفا استان: تکمیل تصفیهخانه دهدشت ۶۰۰ میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد
- 2 ارزآوری ۲۵ میلیون دلاری محصولات کشاورزی برای کهگیلویه و بویراحمد
- 3 شرور سابقه دار در باشت دستگیر شد
- 4 خالی کردن حساب با پیامک جعلی ابلاغیه قضایی
- 5 کاهش ۱۵ درصدی ترددهای بیناستانی در جادههای کهگیلویه و بویراحمد
- 6 امحا ماینرهای کشف شده در کهگیلویه و بویراحمد
- 7 رئیس شورای شهر: ترافیک سنگین یاسوج چالش بزرگ پیش روی ماست
- 8 صدور حکم قاطع برای نانوایی متخلف گچسارانی در دام تعزیرات
-
نشست مشترک مجمع نمایندگان استان کهگیلویه و بویراحمد و استاندار با معاون وزیر و مدیران ارشد شرکت زیرساخت و توسعه راههای کشور/ باند دوم دهدشت-خیرآباد به مناقصه میرود
-
آغاز عملیات اجرایی پروژه اصلاح نقطه حادثهخیز تنگ کناره در محور یاسوج – بابامیدان
-
کاظمیجو: تعداد زیادی از مدیران شهرستان در جریان اعتبارات ۱۴۰۳ و تخصیص نبودند!/ شاهینی: در کهگیلویه پروژه جدید و موازی ممنوع/ امام جمعه کهگیلویه: خودروی مدیران کل فقط برخی شهرستانها را خوب بلدند
-
از «بودجهسازی» تا «برچسبزنی»؛ پاسخ راه و شهرسازی به نقد افتونیوز/ وقتی مدیرکل پشت نماینده گچساران پنهان میشود!
-
«نماینده بویراحمد» از هیات رئیسه کمیسیون انرژی مجلس حذف شد+ جزییات
-
بهشت ناشناخته کهگیلویه و بویراحمد برای تابستانگردی/ عکس
-
شکار هنری یک پلنگ در کهگیلویه و بویراحمد!/ عکس
-
شهریه مدارس غیردولتی کهگیلویه و بویراحمد دوبرابر شد!
-
مدیرکل جهادکشاورزی استان تغییر کرد/ جزییات
-
واژگونی سمند در محور بابامیدان – یاسوج با ۶ مصدوم/ با تلاش تکنسینهای اورژانس و همکاری هلالاحمر، جان مصدومان نجات یافت
نظرات ارسالی 1 نظر
درود...درود بر این قلم و سپاس از افتونیوز.بعداز مدتها،نوشته ای خواندم که احساس میکنم کلماتش از عمق وجود ادا شده اند.
پاسخ