نقدی بر یادداشت تاجگردون ،موسوی و ترازوی قدرت

نقدی بر یادداشت تاجگردون ،موسوی و ترازوی قدرت
روزگار بس غریبی است چنانکه فهم حق از باطل و یا بازشناسی طریقت اخلاق از غیر آن را بسی سخت می نماید. چنان غباری بر آستان سیاست نشسته است که برخی شاید مستعار یا جاعل هویت چون "بهمنی زاده" نقاب از رخ سیاه و چرکین برکشیده و ولوله کنان ردای حماقت را بر تن پوش بلاهت انداخته، مفسر سپهر سیاست گشته و خود را بر گرده اندیشه گری نشانده تا به خیال خامش، خر مراد را برنشسته و کام از لب لیلی خیالی قدرت بگیرد. هجونامه "تاجگردون ،سید باقر و ترازوی قدرت" بیش از آنکه بقول نگارنده مجهول الهویه معلوم الحالش مبین حقیقت باشد ، مرقومه ای خالی از هرگونه خردورزی است، چرا که ساحت اندیشه آنچنان مقدس و منزه است که دامانش به سیاهکاری قلمی فرسوده و برخاسته از ذهن متوهم و بیمار آلوده نگردد. مرادم از نگارش این سطور نه چشم بستن بر حقایق است و نه کرنشی مفلسانه چون "بهمنی زاده" در برابر نامهاست ،بلکه ارادتی است به مقام اندیشه و نهیبی است بر قلم های افسارگسیخته تا نپندارند که عرصه سیمرغ چنان خالی است که مگسان جرات پرواز به خود گیرند. انتقاد حق هر کسی است و مجاز است هر آنکه را می داند به نقد برکشد نه "میرحسین موسوی" و نه "سید باقر موسوی" ، نه خاتمی ما و نه خاتمی آنها و نه تاجزاده و تاجگردون نه هاشمی و نه احمدی نژاد" و نه هیچکس دیگر مصون از خطا نیستند و نقدشان واجب است. کوتاه سخن، آنچه در ادامه خواهد آمد نقدی بی پروا بر یادداشت "بهمنی زاده" نامی است و راقم این مرقومه نگارنده آن نگارش را به چالش خواهد کشاند به آن امید که حق مطلب به درستی ادا شود و نتیجه آن باشد که حق زایل و ضایع نگردد. تحلیل "بهمنی زاده" آسیمه و سراسیمه است، از فرط شادمانی چون کودکان لی لی کنان سر بر گریبان فرو برده و چشم بسته و دهان گشوده است. او دچار پارادوکسی بغرنج است و راه بزرگی را در تخطئه بزرگانی چون "سید باقر" یافته است. به سان هم پیاله هایش از چپ و راست و به سبک اسلافش بر سید اصلاحات می غرد بدان امید که عده ای مشعوف شوند به او رحم آورند و او را خلعتی بخشند. چون از سیاست بی خبر است و از بزرگی و فرزانگی بدور، به قول عزیزی《کودکانه قطار را سنگ می زند》. او گاه رحل سفر به اردوگاه "تاجگردون" می اندازد و گاه بر در خیمه " مندنی پور" و "حاج بهرام" چمباته می زند ، تخم کینه می افشاند و بر آتش خاموش قوم گرایی می دمد آنچنان که خاکسترش بر جسم و جانش می نشیند. او تیرش هرگز به تارک بلند اندیشه نخواهد رسید که از " سید موسوی" تا "میر موسوی" و از "تاجزاده "تا " تاجگردون" و "غریب پور" و "وکیلی" و "فروزان"و خاصه جوانان و.... همه بر گرد شمعش می سوزند. اینها همه جزئی از یک کل هستند و هر کس نقشش را کم و بیش در این جورچین اندیشه ایفا می کند. حال بخواهیم یا نخواهیم جمع کثیری "موسوی جهان آباد" را اسطوره و رهبر اصلاحات استان میدانند. "بهمنی زاده" به وضوح از فقر فکری و فرهنگی رنج می برد، گویی تازه از خواب خرگوشی برخاسته و نمی داند که ما سالهاست از قوم گرایی و افتراق گذشته ایم. در راه دست و پا کردن نام از " تاجگردون " مایه می گذارد و از شدت ناآگاهی و کژفهمی به قیاسی اشتباه متوسل می شود . او در زمان گیر افتاده است و مکان را نابجا برگزیده است و لاطائلات می بافد . قیاس "موسوی جهان آباد" با "تاجگردون" فاقد وجه منطقی و علمی است و چون از دایره منطق به دور است لاجرم برگرفته از احساسی مبتنی بر حقارت است. "موسوی" را در زمان و مکان خاص خود با معیارها و شاخصهای آن روزگار باید سنجید و در توالی تاریخی "موسوی" متاخر با متقدم، نه در ماهیت و نگرش سیاسی و فکری، که در مکانیسم عملی و میدانی متفاوت است و همگان می دانند که "سید باقر" که بود و چه کرد؟ به همین منوال "تاجگردون" را نیز باید در همین زمان و بر مدل مرسوم کنونی و به تناسب فلسفه فکری حاکم نقد کرد. معراج "موسوی" در عصر زایش اصلاحات ، و سکونش در دوران افول این جریان طبیعی است آنچنان که دیگر بزرگان جریان اصلاحات نیز چنین بودند. حال آنکه اوجگیری "تاجگردون" با برآمدن اعتدال و اعوجاج اصلاحات همراه بوده است، پس چنین قیاسی خطاست زیراکه این دو در عصر یکسانی نیستند و برعکس نوعا توالی نسلی پس از نسل دیگرند. "بهمنی زاده" هم دارای خطای فاحش زمانی است و هم خبط آشکار سیاسی ، چرا که اصولا مجلس ششم قابل قیاس با هیچ مجلس بعد و قبل از خود نیست. ضعف مفرط نویسنده از شناخت تاریخ سیاسی معاصر و عدم آگاهی از جریان شناسی ، بخصوص اصلاح طلبی او را به اشتباه مهلک در خصوص مجلس ششم وامی دارد.  او نمی داند، و نمی داند که نمی داند، پس جهلش مرکب است و جاهلانه بر این جهل می نازد. مرز دنیای "موسوی" به عنوان عنصری مهم و تاثیرگذار از یک کل بسیط، جغرافیای معمول و محدودی نیست که ذهن مکانیک "بهمنی زاده" بدان گرفتار است ، بلکه واقعبت آن است که در طول تاریخ این همواره اندیشه ناب است که بر قلوب و عقول حکم رانده است و اکنون نیز چنین است. واقعیت ملموسی که یقینا در ذهن کوته نگر آن نویسنده رنجور و ملول نگنجد.او چشم بر واقعیت بسته و از تفکیک رهبری فکری و معنوی و جلوداری سیاسی عاجز است. وی از نقش مهم "موسوی" در معادلات سیاسی و مدیریتی آگاه است اما بخیلانه و عنودانه برآن خط بطلان می کشد تا خود را راضی نگه دارد . او خویش را می فریبد و خود را به آتش چاکری و نوکری می اندازد چون در شناخت اخلاقی پیر و مرشدش ناتوان است پس ندانسته پرده آبروی خود را دریده و قافیه را باخته است . امروز "غلامرضا تاجگردون" به یمن حمایت مردم شریف شهرستانهای گچساران و باشت از همه تیره ها و طوایف و اصلاح طلبان و نیز مرتبه علمی خود بر کرسی ریاست کمیسیون برنامه و بودجه تکیه زده است. راه بزرگی "تاجگردون" نه در بود امثال "بهمنی زاده" هاست بلکه در وجود مردم خلاصه می شود. آنچه مبرهن است سیاست عرصه قدرت است اما همین سیاست امر ممکن و دنیای شاید و نشایدی آمیخته با باید و نبایدهاست. امروز آری و فردا خیر. هر بزرگی روزگاری در اوج است و گاهی ردای سیاست را آویخته و قبای خدمتی از جنس دیگر به تن می کند. این واقعیتی ملموس است که از "خاتمی" و "هاشمی" تا "موسوی" و "تاجگردون" بر این دایره میچرخند و یا آنگونه که سیاستمدار غرب نشینش از "اوباما" تا "اولاند" و از "بوش" تا "کامرون" نیز عرصه قدرت و قلندری وانهادند و ره خدمت به خویش برگرفتند. یکصدایی و همراهی همگان برای برونرفت استان از وضع کنونی امر مهمی است که اذهان بیمار بسیاری آن را برنمیتابند و این را برخلاف منافع خود می دانند پس بر آن چنگ میزنند تا علم این حرکت را بر زمین اندازند. "بهمنی زاده" آشفته است و بر روی دست راه می رود ، از یکسو انتخاب استاندار را به سرانگشت اشاره " تاجگردون " می بندد و هلهله کنان آن را سند افتخار و بزرگی وی برمیشمارد . "هاشمی" و "زارعی" را به کنار می راند و از دیگر سو بر مرادش نیز خرده می گیرد که چرا چنین استانداری را برگزیده است که تجارب گذشته اش اما و اگری است. او برخلاف سخنان نماینده محترم گچساران و باشت مبنی بر مشورت با سید اصلاحات استان باز هم یاوه می گوید و شیشه حقیقت را می شکند. لاف گزاف می زند و چهره تاریخ را می خراشد . شیوه اش برای بزرگ شدن نخ نماست و آن هم توهین و تخطیه "سید باقر". طنز ماجرا آنجاست که "موسوی" را مهره سوخته میداند. این سخن اگر از روی بلاهت نباشد از ناآگاهیش ناشی می شود. نمی داند که "موسوی" همچون دیگران فصلی از تاریخ روشن اندیشه اصلاحات است. اندیشه تحول خواهی هرگز نمیی میرد و به آتشی نسوزد و اگر چنین شود چون ققنوس دوباره برآید. امثال "بهمنی زاده" در اصلاحات، نه ﻋﻼﺝ ﺿﻌﻒ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺣﻮﺍﻟﺖ میﮐنند و نه ﺍﯾﻦ ﻣﻔﺮﺡ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻪ آنها یافتنی است .
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 5 نظر

  • 1 Genia 1399/1/28 18:11:57

    مطلب بسیار خوبی بود.ممنون my weblog <a href="http://ghadir-mr.blog.ir/" rel="nofollow ugc">ghadir-mr.blog.ir</a>

    پاسخ
  • 2 Mel 1398/10/11 17:56:16

    عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما Also visit my web page: <a href="https://www.apadanakitch.com/blog-post/hotel-kitchen-equipment/" rel="nofollow ugc">راه اندازی هتل</a>

    پاسخ
  • 3 پارس 1396/6/29 8:43:21

    درود سخنان و مطالب بس شیواو ارزنده ای از جناب یعقوبی را کلمه به کلمه خواندم نه یک بار بل چندین بار انقدر پر مغز و شیوا ومتین پاسخ فرمودند که دگر نیاز به تمجید نیست و امیداست کوته فکرانی با نام جعلی بهمنی زاده دگر بار ناشیانه دست بر قلم نبرده تا خودی نشان دهند و بر طبل رسوایی خویش بنوازند بهر حال گاهی برای شناساندان بزرگان فحشنامه هم بی تاثیر نیست کیست که نداند رهبر فکری و معنوی جریان اصلاحات استان کهگیلویه و بویراحمد کسی نیست جز سید باقر موسوی جهان اباد

    پاسخ
  • 4 دریا کرمی 1396/6/28 15:39:28

    سبک تر مینوشتی برادر من نفسم گرفت تا بخونمش! بازی با کلمات سنگین وزن هم باعث نشد تا قانع شوم بهمنی کودکانه نوشته یا متوهمانه! سبک بنویس تا حرفت بهتر در گوش ها فرو رود

    پاسخ
  • 5 احسان 1396/6/28 14:47:17

    درود بر ایمان، انسانی اندیشمند و ادیب با قلمی شیوا. روزگارت دراز باد به شادی

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها