حماسه، تغزل، مرثیه؛ شعر معاصر و کودتای 28مرداد

حماسه، تغزل، مرثیه؛ شعر معاصر و کودتای 28مرداد
انقلاب 1917 شوروی بی شک بر جنبش های ایرانی بی تاثیر نبوده است. و این جنبش های سیاسی -اجتماعی نیز بر ادبیات فارسی تاثیر می گذاشت. پیش از انقلاب مشروطیت، تم های غالب شعر و قصه مباحث عاشقانه و عارفانه بود. بعد از حمله مغول، ایرانی ها از بیم مسائل بیرونی به درون خزیدند که ماحصل آن شعر عرفانی بود که عقل و استدلال را به سخره می گرفت. این عرفان مرید و مرادی، به جریان عاده الله باور داشت و توانست حدود هشت قرن مرض قند تصوف را در رگ های بی رمق مردم ایران وارد کند. بعد از انقلاب مشروطیت، چند تم و موتیوف بر شعر ایران علاوه شد که از جمله آنها: آزادی، قانون و زن بود. این سه مورد در ادبیات عرفانی موضوعیتی نداشت یا در حاشیه می آمد یا تعریف دیگری برای آن قائل بوده اند : من از آن روز که دربند توام آزادم یا : به کجا می روم آخر ننمایی وطنم مفهوم آزادی در بند بودن بود و مفهوم وطن عالم معنا بود. بیشتر شاعران دوره‌ی مشروطیت سواد و بینش درست و حسابی نداشتند. امواج حوادث سیاسی و اجتماعی هردم آنها را به سویی پرتاب می کرد. دهخدا و بهار پس از چند جدال شعری تسلیم شدند و به حبل المتین ادبیات پیوستند. عشقی را ترور کردند. نسیم شمال را به جرم دیوانگی به تیمارستان بردند. و عارف قزوینی را خانه نشین کردند. پس از انقلاب هم با کشتن فرخی یزدی برای شاعران و نویسندگان که سرشان برای شکستن دنبال بهانه می جست، خط و نشان کشیدند. بعد از کودتا 28 مرداد هم هر شاعر و نویسنده که سر و گوشش می جنبید، کشتند یا بازداشت کردند. در دهه سی هر رویداد حادی درونمایه‌ی شعر بود. نیما و شاملو و اخوان به سمبل روی آوردند و گاهی با زبان حماسی خشن و بعد با زبانی حماسی - تغزلی و غیر صریح بال های عقاب آسای خویش را به سمت قله ها گشودند. در پس پشت این سروده ها ایده‌ی آزادی انسان و رسیدن به جهانی دادگرانه نهفته است. شاعرانی چون لورکا، مایاکوفسکی و نرودا و پتوفی و...بر شاعران معاصر تاثیرات بلامنازعی داشتند. شعرهای پادشاه فتح، مرغ آمین و کار شب پا و چند شعر دیگر از نیما با بیانی نمادین به نوعی راه مبارزه و اسلوب شعرگویی هایی بود که به طور تجربی به شاگردان خود یاد می داد که با این شیوه به جنگ سرمایه داری جهانی بروند. توللی در شعر شیپور انقلاب با زبانی صریح حرف می زند : فردای انقلاب فردای کارزار نیمای من مرا می بیند اشکبار. .. البته توللی در همین میدان با اولین حمله‌ی دشمن جان به جان آفرین تسلیم می کند. توللی ، نیما ،شاملو ، سایه ،کسرایی و ...و طیف وسیعی از نویسندگان از طرف حزب توده حمایت می شدند که پس یا پیش از 28 مرداد از حزب توده فاصله گرفتند یا چون کسرایی تا پایان عمر به اندیشه های آزادی خواهانه سوخت می رساندند. مایاکوفسکی با زبانی حماسی بر عکس توللی ما را به درون صف مبارزات می برد : قلبت را چون گوشی آماده کن تا من سرودم را بخوانم سرود فرزندان دریا را که در سواحل برخورد به زانو درآمدند بی که به زانو درآیند و مردند بی که بمیرند. (ترانه های گزین، ترجمه پرویز، 173 به بعد مسکو 1975) شاملو نیز به تقریب با همین زبان حرف می زند: خنیاگران باد ولیکن از درد های خویش پریش اند آنان سوزندگان آتش خویش اند. .. (هوای تازه، 44) شاملو در شعر بعدی از سال بد ،سال باد، سال اشک ،سال اشک پوری و مرگ مرتضی ... می گوید و از تغزل به مرثیه می رود. اخوان ثالث در شعر زمستان از هوای ناجوانمردانه سردی حکایت و شکایت می کند.که کسی از شدت این هوای خفقانی پیش پای خویش را نمی بیند. شعرهای کسرایی به کالا یا ابزاری تبدیل شده بود که فکر می کرد می تواند با واژه کار ویژه ای کند ولی او که چون آرش جانش را درتیر کرده بود به مهره ی سرخ یا به سرنوشت سهراب گرفتار آمد. او فکر نمی کرد که به اصطلاح یاران هم رزمش او را در غربت وهن آور رها کنندsharifi و سایه در شعر شبگیر : دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهی ست که در خانه ی من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ. .. (تاسیان، ه . ا. سایه، کارنامه 1385 ص66) این شب تلخ عبوس یا فضای سیاه و خفقان آور حتا بر نصرت رحمانی هم بی تاثیر نبوده است : و شب هنگام چون جرم سایه ها در هرم تیرگی تبخیر می شدیم. .. (شعر زمان ما،نصرت رحمانی، فیض شریفی نگاه 1391 ص137) شاعران و نویسندگان چون احزاب چپ و لیبرال در این محیط وحشتزا یکی یکی به مسلخ می روند و چون نمی توانند در برابر نظام توتالیتر مقاومت کنند و از حل تضادهای طبقاتی برآیند عاجز در تضاد با خویشتن خویشتن هم در می مانند، عمدتا به دام اعتیاد می افتند و دست به خودکشی یا مرگ ارادی می زنند. یا برای رسیدن به آرامش جاوید سر به دامان زن می گذارند. به قول اسماعیل خوئی : گفتم نه پای رفتن نه رای ماندگاری درد خزه ی کف جوی این است گفت آری. .. بعضی از تحلیلگران ستایش آزادی وآزادی خواهان و وهنی که بر انسان می رود از دایره ی شعر بیرون می دانند و بر این باورند که وظیفه‌ی شاعر باید بر مدار دیگری متمرکز شود. از این نگاه آنان هنجارشکنی و زبانکاری و الحان متکثر و فضای تیمارستانی و گسسته نویسی و سایر شاخصه های شعری پسامدرن را دربرابر شاعر امروز قرار داده اند. رولان بارت که از ناقدان برجسته ی شعر در وضعیت دیگر است، معتقد است که هنرمند نباید به آن طرف بام بیفتد و به درجه‌ی صفر نوشتار دچار آید. به هر معنی شاعران مدرن نیمایی در عصری زیستند که دایره‌ی معنی در برابرشان تا بی نهایت گسترده بود چون در پنجاهی و اندی که این شاعران و نویسندگان با نحله های گوناگون دست و پنجه نرم می کردند، می بایست پانصد سال نهضت ها و جنبش های ادبی را در خود می گواردند. افرادی چون نیما و هدایت و بعضی از شاگردان آنها در این آزمون سربلند برآمدند و حتا در آن محیط تنگ و ترش خلاقیت های خود را به نمایش گذاشتند. مساله ای که هنوز برای ما جای سوال باقی می گذارد این است که آیا اگر کودتایی رخ نمی داد ما این همه شاعر و نویسنده ی توانمند را می توانستیم به جهان معرفی کنیم یا خیر؟ آیا بوف کوری خلق می شد یا خیر؟ آیا شعر زمستان و مرگ ناصری و اجاق سرد و آرش کمان گیر و این همه اشعار و آثار اسطوره ای از دل خاک بیرون می آمد یا خیر؟ چه مساله یا رمزی در این سوال نهفته است که ما پیش از انقلاب اکتبر این همه شاعر و نویسنده‌ی توانا داشته ایم ولی بعد از انقلاب حتا یک نویسنده و شاعر توانمند را در تاریخ ادبیات جهان مشاهده نمی کنیم؟ فیض شریفی امرداد 95 (این یادداشت به صورت اختصاصی برای سایت افتونیوز نوشته شده است)
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 ناشناس 1395/6/1 20:51:49

    جالب بود

    پاسخ
  • 2 محمد زربن 1395/5/30 21:23:7

    سپاس فراوان از جناب فیض شریفی،که با این یادداشت که به تلخی حقیقت بود به سایت نوپای افتو صفا دادند. خسته نباشید به آقای آرام جدآ از بهترین مقالاتی بود که در باب ادبیات پساکودتا خواندم درود

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها