گزارش تاریخی از ملی شدن صنعت نفت

گزارش تاریخی از ملی شدن صنعت نفت
  ماجرای ملی شدن صنعت نفت و اسطوره مصدق پس از کودتای مرداد 1332 بارها و بارها ستوده، نقد و حتی متعصبانه مورد ستایش قرار گرفته است. نقش محمد مصدق پس از سقوط دولتش و به واسطه تحمیل حصر درست پس از حرکت قهرمانانه خروج صنعت نفت سلطه انگلیس، تصویری از نخبه کشی در تاریخ ایران است. همین تصور البته امکان نقد به تصمیمات مصدق در آن سالها را سد می کند. همین قدر که حتی یک خیابان به نام مصدق نامگذاری نشده کافی ست که او را در نظر عامه مصون از نقد نگاه دارد و قهرمان خانه نشین تاریخ باشد. حال آنکه بر تصمیمات مصدق و همراهان و مشاورانش در آن سالها انتقاداتی نیز وارد است. که برای پرداختن به آن لازم است تاریخچه‌ی مختصری از مسیر ملی شدن نفت آورده شود. بر خلاف تصور رایج، تلاش و رایزنی برای خروج نفت ایران از استثمار انگلستان از حدود 30 سال قبل از دولت مصدق آغاز شد. در حدود سالهای 1919 در کابینه وثوق الدوله در لندن و پاریس مذاکراتی بر سر سهم ایران از قرارداد دارسی آغاز شد. طی قرارداد دارسی سهم ایران از استخراج نفت جنوب توسط کمپانی نفت ایران-انگلیس 16 درصد بود که از آن درصد نیز سالانه به بهانه های منختلف از سهم ایران کم می شد. وثوق الدوله، نصرت الدوله فیروز را به عنوان وزیر خارجه گمارد تا ادعاهای ایران در کنفرانس صلح پاریس را پیگیری کند. ماجرای کنفرانس صلح پاریس نیز مربوط به دعوای دولت پیش از وثوق الدوله بر سر نحوه‌ی محاسبه کمپانی انگلیسی و دست بردن در سهم ایران بود. فیروز را می توان اولین رجل ایران در مسیر ملی شدن نفت دانست. تلاش و رایزنی فیروز در راستای این موارد بود: اول در قراداد اولیه سهم ایران از کمپانی نفت ایران-انگلیس 16 درصد بود که روش محاسبه مشخصی نداشت و کمپانی با حقه بازی در حساب مالی ایران دست می برد و سهم بسیار پایین تر از توافق نصیب ایران می شد و ایران خواستار تعیین روش محاسبه شفاف بود. دوم آنکه کمپانی مدعی بود در طول جنگ جهانی اول به دلیل حمله آلمان، عثمانی و قیام عشایر در جنوب ایران متحمل خساراتی معادل یا بیش از نیم میلیون پوند شده و دولت ایران طبق قرارداد دارسی باید این مبلغ را پرداخت کند که در این موضوع ادعای ایران این بود که در طی جنگ جهانی اول ایران اعلام بی طرفی کرده و این بی طرفی توسط کشورهای متخاصم نقض شده است و به همین دلیل مسئولیتی متوجه ایران نیست. و سومین موضوع مهم در کنفرانس لندن و پاریس موضوع نفت شمال ایران بود. نفت شمال در زمان روسیه تزاری به یک گرجی به نام خوشتاریا داده شده بود که او بدنبال انقلاب روسیه این امتیاز را به کمپانی نفت ایران - انگلیس فروخته بود. و در این موضوع ایران مدعی بود که از آنجا که روسیه تزاری سقوط کرده است در نتیجه قرارداد امتیاز خوشتاریا نیز ملغی شده است. مذاکرات فیروز عمدتاً در جهت حل این سه مسئله بود و مهم ترین دستاورد او قرارداد آرمیتاژ- اسمیت بود. فیروز یک کارشناس زبده حسابرسی بریتانیایی به نام آرمیتاژ اسمیت را به استخدام دولت ایران درآورد. نتایج حسابرسی اسمیت نشان می داد که کمپانی سالهای متمادی به بهانه های مختلف کمتر از سهم ایران پرداخت می کرد و همین موضوع تا سالها ابزار مناسب مذاکره کننده های ایرانی در مسئله ملی شدن نفت بود. از طرف دیگر مقرر شد که 16 درصد سود ایران از سود خالص محاسبه شود. همچنین ادعای کمپانی در مورد نیم میلیون پوند ضرر ناشی از جنگ رد و مقرر شد کمپانی نفت نیم میلیون پوند در ازای سودی که در طی سالها ایران را از آن محروم می کرد به دولت ایران پرداخت کند. قرارداد آرمیتاژ - اسمیت عموما به نفع منافع ایران بود و گام های اولیه به سمت ملی شدن نفت بود. چند ماه بعد، پس از سقوط کابینه وثوق، مشیرالدوله دستورالعمل جدیدی برای مذاکرات نفت صادر کرد. پس از حل اختلافات قرارداد دارسی، آرام آرام موضوع اصل قرارداد مورد دعوا قرار گرفت. در آن زمان عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضا شاه و مهم ترین چهره کاریزمای پس از رضا شاه مسئول پرونده نفتی شد. اما طولانی شدن مذاکرات به دلیل کوتاه نیامدن هیچ یک از طرفین در موضع خود باعث بدبینی شاه به تیمورتاش و ظن خیانت او شد. تا اینکه در سال 1932 همزمان با رکود جهانی اقتصاد، کمپانی یکباره سهم ایران را کمتر کرد و این امر خشم رضا شاه را بدنبال داشت. این بود که سراسیمه وارد هیئت دولت شد و پرونده نفت را در بخاری انداخت و همان شب امتیاز دارسی را یکطرفه لغو کرد. در پی آن کمپانی به دادگاه جامعه ملل شکایت کرد و موضوع با پا درمیانی وزیر خارجه چکسلواکی منتهی به مذاکره طرفین در تهران شد. در این مذاکرات علی اکبر داور، سید حسین تقی زاده و حسین علا نیز شرکت داشتند. و حاصل قرارداد اگر چه چند قدمی از قراداد دارسی جلوتر بود اما با تصمیم یکباره رضاشاه مبنی بر تمدید 30 ساله قرارداد دارسی به پله اول بازگشت. ماجرا اینطور بود که در پایان مذاکرات سِر جان کِدمن (رئیس شرکت نفت) خواستار تمدید قرارداد برای مدت 30 سال شد که مذاکره کنندگان نپذیرفتند و وی مذاکره را ترک و اعلام قطع مذاکرات را نمود. در پی آن رضا شاه خواستار ملاقات با کدمن شد و کدمن بحث 30 سال تمدید را پیش کشید و پس از اصرار کدمن در نهایت رضاشاه بدون تصویب هیئت دولت و مجلس پذیرفت. با پذیرفتن اینکه وقایع را سالها پس از وقوع باید داوری کرد باید به جنبه های مختلف تصمیم رضاشاه توجه داشت از جمله آنکه این اقدام بیش از آنکه استقلال طلبانه باشد سیاسی به نظر می رسد زیرا اولا آن قرارداد پس از سالها چانه زنی بدست آمده بود. دوم آنکه در آن زمان ایران به هیچ وجه امکان مدیریت نفت را نداشت و پالایشگاه آبادان یک پالایشگاه ابتدایی بود و تاسیسات نفتی مهم شرکت در ولز و فرانسه احداث شده بود. و از طرف دیگر انگلیس در خلیج فارس و هند نیروی نظامی داشت و عراق را نیز تحت سلطه داشت. با وجود این دلایل اما نمی توان نادیده گرفت که رضاشاه بزرگترین ضربه را به قرارداد دارسی وارد کرد. عبرت دیگر آن مذاکرات البته سرنوشت تیمورتاش مذاکره کننده مقتدر ایران بود. رضاشاه تیمورتاش را بعد از 5 سال مذاکره فشرده با انگلیس بر کنار، خانه نشین و در نهایت به قتل رساند. انگلیسی ها تیمورتاش را هم داستان با شوروی می دانستند و ادعا می کردند که اطلاعات مذاکرات را در اختیار شوروی قرار می دهد و در ایران و رضاشاه نیز او را شریک انگلیسی ها می پنداشتند اما همانطور که کلایو در گزارشی در جریان مذاکرات آورده او را یک ایرانی میهن پرست نامیده که حضورش در مذاکرات کار را برای طرف انگلیسی دشوار کرده است. در قرارداد 1933 اگر چه سهم ایران به 25 درصد نرسید اما افزایش سهام ایران یک موفقیت بود. تجهیز و توسعه پالایشگاه آبادان و اعزام دانشجویان ایرانی برای تحصیل در صنعت نفت و حضور یک ایرانی در هیئت مدیره شرکت نفت از دغدغه هایی بود که بعد از تیمورتاش در قرارداد 1933 لحاظ شد و از دستاورد های او به شمار می رود. پس از کناره گیری رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی ایران عرصه به شدت پر تنش، ایدئولوژی زده و ناپایدار بود اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در شمال و جنوب، خشونت و ترور مقامات سیاسی، بدبینی عمومی نسبت به دخالت مستقیم غرب در اقتصاد و سیاست ایران زمینه را برای هدف جبهه ملی که همانا ملی شدن کامل صنعت نفت بود فراهم کرد و تبدیل به خواست عمومی شد. در این بین رایزنی رزم آرا برای پله پله پیش رفتن ملی شدن نفت هر چند منطقی تر و به سود اوضاع اقتصادی سیاسی آن زمان ایران بود اما فضای چنان متاثر از گفته های جبهه ملی بود که پیشنهاد سود پنجاه پنجاه توسط رزم آرا نیز بصورت مخفی و غیر علنی با طرف انگلیسی پیش می رفت. در واقع سال 1330 که مصدق به قدرت رسید بریتانیا پیشنهاد سود نصف نصف را به رزم آرا داده بود که پس از ترور او در اسفند 1329 این پیشنهاد بار دیگر به جانشین او اعلام شد که با ابتکار مصدق و یارانش قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس به تصویب رسید و مصدق تصویب لایحه اجرایی آنرا پیش شرط قبول نخست وزیری کرد. تحقق فکر ملی شدن نفت در ابتدا اتفاق آراء گسترده و بی سابقه ای را در ایران به وجود آورد. و از حمایت هیئت حاکمه سنتی نیز برخوردار بود. نکته مهم اما این بود که مصدق و همراهانش هیچکدام از اتحاد شرکت های نفتی و موانع فروش نفت در دنیا اطلاع درستی نداشتند. مصدق به غلط چنین می پنداشت که اگر ایران نفت عرضه نکند بازار با کمبود مواجه می شود و خریداران تلاش خواهند کرد برای بدست آوردن نفت محاصره دریایی بریتانیا را نادیده انگارند. اما در واقعیت چنین نبود و شرکت های بزرگ نفتی به سرعت تولید را در حوزه های دیگر از جمله عراق، کویت و آمریکا افزایش دادند و عملا پس از ملی شدن صنعت نفت به مدت 3 سال صنعت نفت در ایران از کار افتاد و پالایشگاه آبادان در حد تامین نیروی مورد نیاز پالایشگاه تولید داشت. از طرفی مصدق واقعیت جنگ سرد و ماهیت اتحاد ایالات متحده آمریکا و بریتانیا را نیز به خوبی ارزیابی نکرد. نکته اما آن بود که ذهنیت عمومی درآن زمان نسبت به آمریکا برخلاف بریتانیا مثبت بود زیرا آمریکایی ها با قرارداد 1919 به شدت مخالفت کرده بودند و سالها بعد در قضیه بحران آذربایجان کمک شایانی به ایران کردند در شرایطی که موضع انگلیس در بحران آذربایجان کنار آمدن با استالین ولو به قیمت از دست رفتن آذربایجان بود.آمریکایی ها با اصل ملی شدن نفت و خروج آن از انحصار بریتانیا موافق بودند و تلاش آمریکا در مذاکرات و ارائه پیشنهادهای راه گشا در دعوای نفت نیز نگرش مثبتی در پی داشت. در خلال 18 ماه مذاکره بر سر بن بست نفت آخرین پیشنهاد که حاصل همکاری دو دولت آمریکا و انگلیس بود و به پیشنهاد مشترک ترومن - چرچیل و بانک جهانی معروف بود به دولت مصدق این فرصت را میداد برای مدتی محدود به اقتصاد ایران سر و سامان دهد. در این پیشنهاد انگلیس موافقت کرد جهت ایجاد فضا برای بازار نفت ایران در انگلیس و آمریکا تولید نفت کویت را کاهش دهد و شرکت های نفتی متعهد شدند سالانه ده میلیون تن نفت از ایران بارگیری کنند و بریتانیا از موضوع خویش که ممانعت از فروش مستقیم نفت ایران بود دست بردارد. برای رفع مشکل مالی مصدق نیز پیشنهاد شد وزارت دفاع آمریکا «دی.ام.پی.ا» مبلغ 130 میلیون دلار نفت از ایران خریداری کند و سی میلیون دلار را تا زمان تعیین شدن غرامت انگلیس نزد خود نگاه دارد. مصدق با این پیشنهاد مخالفت کرد زیرا نگران بود در محاسبه غرامت سود احتمالی یا همان عدم النفع را محاسبه کنند. و ایران ناچار باشد تا سالها به انگلیس غرامت بپردازد. عده ای از مورخین علت رد مکرر پیشنهادات بر سر نفت توسط مصدق را تا حد زیادی متاثر از فضای حاکم بر ایران و انتظاری که بر شانه مصدق سنگینی می کرد می دانند. زیرا تمام تلاش یاران جبهه ملی در جهت عدم مغایرت پیشنهادات با بندهای نه گانه طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس بود. در واقع مصدق مسئله پیشنهادهای نفتی را با دو معیار می سنجید معیار اول اصل قانون ملی شدن و سازگاری کامل با آن قانون بود و دوم به جنبه سیاسی و احساسی مسائل مربوط میشد. زیرا در آخرین پیشنهاد مشترک، بریتانیا هیچ ادعایی در مورد دخالت آن کشور در صنعت نفت ایران نداشت و تنها بحث غرامت مطرح بود. که با قطع یکباره مذاکرات توسط مصدق پایان یافت و باید پرسید آیا پایان دادن به مناقشه نفتی با بریتانیا نفوذ آن کشور را در ایران ریشه کن کرد؟ در این بین تغییر موضع یکباره آمریکا پس از آنکه مصدق آخرین پیشنهاد نفتی را هم رد کرد شاید آخرین رمق دولت مصدق را ستاند. وزیر خارجه انگلستان در خاطراتش می نویسد: «متوجه شدیم مصدق در برابر ما با کارت آمریکا بازی می کند برای همین تصمیم گرفتیم به هر ترتیب ممکن این کارت را از دست او خارج کنیم.». تغییر سیاست خارجی آمریکا در مورد دولت ایران به شکلی بود که مقاماتی در وزارت خارجه این کشور نیز کنار گذاشته شدند. این مقامات به همراه دیپلمات ارشد مک گی معتقد بودند برای مبارزه و جلوگیری از کمونیست باید از دولت های ناسیونالیستی مانند مصدق حمایت کرد. تغییر سیاست آمریکا باعث شد هواداران این نظریه نیز از پست های ستادی به پست های ماموریتی فرستاده شدند. طبیعی است که پیش بینی این سیاستها و تحولات از توان دولت مصدق خارج بود. منتقدان دولت او را متهم به سرسختی بیش از اندازه در مذاکرات می کنند. از طرفی دکتر مصدق و یارانش معتقد بودند ملی شدن نفت یک رنسانس سیاسی برای خروج از استعمار انگلیس است و یک بار برای همیشه باید این تحول اتفاق می افتاد. نکته دیگر اما این بود که مشاوران و نزدیکان مصدق یعنی مهندس بازرگان، مهندس حسیبی و دکتر شایگان هیچ یک اطلاعی از وضع صنعت نفت در خارج از ایران نداشتند و گله کارشناسانی که در آن زمان در هر یک از دانشگاه های متصل به انگلیس تحصیل کردند همین موضوع بود که مصدق جز نزدیکانش با کسی مشورت نمی کرد. و اطمینانی که به اطرافیان خود داشت به افرادی چون مهندس نفیسی، دکتر رضا فلاح، و اتحادیه که تحصیل کرده بیرمنگام بودند و در رشته های فنی کار کرده بودند نداشت. ملی شدن نفت برای بقا نیاز به سرمایه، تخصص و تکنولوژی داشت که هیچ یک در آن موقع برای شرکت ملی نفت فراهم نبود و بعد از سه سال دوره ی حکومت مصدق، قطع درآمد نفت و رکود شدید اقتصادی پولی در اختیار شرکت ملی نفت نگذاشت تا با آن به توسعه کمک اندکی کند. در فراز و نشیب ملی شدن صنعت نفت ایران مردان میهن پرست بسیاری آمدند و گاه به عنوان خائن و گاه به بهانه اهمال و کوتاهی جانشان رانیز از دست دادند تا النهایه مصدق میراث دار ملی شدن نفت ایران باشد. "گزارش تاریخی از ملی شدن صنعت نفت" (آرزو غلامی) [gallery type="rectangular" ids="2334"]

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها