مکانی امن برای اختلاف نظر در فضایی حقیقی لازم است

مکانی امن برای اختلاف نظر در فضایی حقیقی لازم است
دوران بخور و ببر نگذشته است.نگویید: نمی توانیم بلکه بگویید: نمی خواهیم و خیال همه را راحت کنید. با تكه لباسي و قرص ناني و جرعه‌ي آبي مي‌توانیم زندگي کنیم اما آنجا كه دیدیم فواحش و بخور و ببرها در ملأ عام رشد یافت و خطیئه وخطاها زیاد شد و سكوت کردیم اطمينان داشته باش که بعدها وضع به جايي مي‌رسد كه برهنه‌ات كنند و گرسنه نگه ات دارند و تشنه تو را بسوزانند. اگر بخواهيم آجرهاي ديوار امروزِ خانه‌ي خود را براي ساختن ديوارآينده خودمان یا دیگران از سر جاي خودشان خارج كنيم، خانه ‌خراب مي‌شويم! در برابر هجوم‌هاي پخته، دفاع‌هاي خام بي‌عقلي‌ است.آنجا كه برزخ دفاعِ مشتي و بازويي پايان مي‌يابد، دفاع‌هاي فكري و زباني آغاز مي‌شود و چه بسا كه دو مدافع دومي از مدافعان اولي كارشان سخت‌تر باشد و به راستي كه دفاع هميشه هست، چون دشمن هميشه هست. اي كاش كه زناني و مرداني با شهامت‌تر از ديروز باشند كه از حريم مقدس، بي‌طلب مزد دفاع كنند. درخت هر انقلابی کود می خواهد.مکانی امن برای اختلاف نظر در فضایی حقیقی لازم است تا که موضوعات اصلی پای فرعیات قربانی و ذبح شرعی نشود.سکوت نردبانی برای دغل بازها و دزد ها شده است که اگرامروز بیش از این تسامح شود و دزدی ها و دغل بازی ها بیش از این رواج یابد فردا ها افتخار و دستاورد قلمداد می شود. صحبت از صلح کل بودن نیست اما اگر بخواهیم اخلاقی هم صحبت کنیم به برکت ناکارآمدی چرتی ها این چنین باید گفت که باید رفت دنبال اسم اعظم ! باید دید کدام یک از انتخاب ها و دزدی ها و مسئولیت ها برخواسته از دیگری است و کدام یک معلول و علت دیگری است و کدامین یک از آنها زمینه ساز برای آن دیگری تا فحشا های نهفته و خاموش نما بیش از این رخ نشان ندهند که تاریخ ثابت کرده است درگیری با معلول ها و مکتسب ها و رها کردن علت ها و کاسب ها همواره نتیجه عکس دارد. دنیا اتاق انتظار است و در این اتاق ناجنس ترین آدم ها نیز برای خود دستاویزی می تراشند و خط قرمزی دارند و ازآن عبور نمی کنند.در کتابی خواندنی می خواندم که نوشته بود شخصی اینگونه می گفت که با گروهی از شهر خود عازم عراق برای زیارت کربلا و نجف شدایم که در راه دزدانی راهزن که کاروان ها را غارت می کردند بر سر راه ما سبز شدند.یکی از اهل کاروان که من بودم جان سالم را از تپه ای بالا برده و نفس زنان به چادری رسیدم و شخصی را در آنجا یافتم که اموال خود را به صورت سپرده نزد او به امانت بگذارم. کاروان که غارت شده بود و جان ها گرفته شده بود و صدای برای اعتراض در گلو ها باقی نمانده بود در کمال ناباوری دیدم آن دزد ها به سمت چادرآمدند و یکی یکی اموال و اشیاء را که برده بودند با احترام تمام در چادر آن مرد می گذاشتند و لبخندی رضایت مندانه می زدند و تعظیمی و تکریمی می کرداند وعقب عقب می رفتند. با خود گفتم وقت آن است که آرام آرام راه بیفتم که لااقل جان عزیزم را نجات دهم که شد آنچه را که انتظار آن را نداشتم و صدای آن مرد چادر نشین که رئیس دزدها بود بلند شد و صدا زد کجا می روی؟! با صدای لرزان گفتم : اگر اجازه دهید می روم. پول ها و اموالم را ببرید برای خودتان که از خیرش گذشتم بخورید نوش جانتان،نوش جانتان،گوارای وجودتان. آنگاه رئیس گفت بیا امانت خود را ببر و بی تکیه گاه هر جهنم که خواستی برو که درست است ما دزدی می کنیم اما نامرد نیستیم. طاغوتی نیستیم.انصاف داریم. اینها که می بینی برای روزهای بدبختی و بیچاره گی و پیری و کوری است که توانی و زمانی برای کار کردن نداریم و ما هرگز در امانت ها خیانت نمی کنیم و این در مرام ما نیست و این تنها خط قرمزی است که تا به حال هیچ وقت از آن عبور نکرده ایم و نمی کنیم.
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها