دهدشت ؛ روزنامه ؛ محسن و دیگر هیچ/ نعمت الله رشیدی

دهدشت ؛ روزنامه ؛ محسن و دیگر هیچ/ نعمت الله رشیدی
محسن کسی که شباهت به هیچکس ندارد ؛ خاص و متفاوت. روزنامه فروشی که تبارش روزنامه ؛ همچنان که  روزمه اش هم روزنامه است. نمیخواهد کس دیگری باشد ؛ چهره ی نوستالژی دهه 70 در دهه 90 همچنان بوی تازگی می دهد. فصل روزنامه کاغذی به سر نیامده اما دست و پای آخر را می زند ؛ نفس روزنامه کاغذی به شماره افتاده ،  محسن در جدال سنت و مدرنیته گرایشش به سنت است و میخواهد بهار مطبوعاتی دهه ی 70 با طناب آویزان بر دیوار کنار دکه اش را اینبار در گروههای مجازی آویزان کند تا مخاطبانش را مجاب به ماندن کند. محسنی که دهه ی 70 با تیکه کلامهای ( ورق نزن ، دست نزن و... ) در دهه ی 90 با ( اضافه شد و ترک زد ) همچنان اکتیو مانده . در پس همه ی تلاش های محسن برای ماندن در دهه ی 70 اما دکه اش دل به مدرنیته سپرده و تسلیم افسون رزق و برق دهه ی 90 شده. نو نوار شده. ردای آهنی طوسی زمخت را با فایبرگلاس سفیدبرفی معاوضه کرده و به جای هواکش های سلولی حالا اسپیلوت دو تکه محسن را نوازش می کند. صف اعلام نتایج کنکور به صف عضویت در خبررسان تبدیل شده ؛  هستند جوانان دهه ی هفتادی که حالا موهای سرشان مثل محسن جوگندمی شده دلشان لک زده برای غرولندهای محسن دهه 70 . دکه دهه ی 70 محسن حکم کافه نادری دهه ی 50 را داشت . بحث های داغ سیاسی و ادبی و دعواهای سمپات های چپ و راست  در جلوی طناب آویزان روزنامه ها . عصرهای شلوغ و دل انگیز دهه 70 به حسرت صبح های خلوت دهه ی 90 محسن تبدیل شده. عصرهای دهه ی 90 محسن بوی چای نبات می دهد نه کاغذرنگی.  محسن کونگ فو کار دهه ی 70 اسیر بازی کسالت آور کم تحرکی دهه ی 90 شده. محسن   قافیه را نباخته ؛ تفنگ‌ را زمین نگذاشته اما تغییر تاکتیک داده نه تغییر استراتژی. محسن دهه ی از فانتزی های دهه 90 دلگیره. دهدشت دهه 70 را میخواهد با همه ی کمبودهایش!!! اما محسن عزیز هنوزم بابا آب می دهد، هنوزم کبری تصمیمش را نگرفته، هنوزم کوکب خانم زن با سلیقه ای است، هنوزم روباه قالب پنیر زاغ را می خواهد و فکر کنم هنوزم خانواده آقای هاشمی به نیشابور می روند ؛ هنوز امید زنده است. هنوزم دهدشت نفس میکشد ؛ هنوزم مست می شویم با بوی کاغذ اخبار ؛ هنوزم دکه محسن در دهه ی 90 رونق دارد اما این بار به فضای مجازی کوچ کرده و پاتوق بحث های داغ  اصلاح طلبی – اصولگرایی شده ؛ در شب  های سرد این روزها ؛ به داغی لبوهای الماس ؛ به اصالت طعم بندری های مظفر ؛ به شیطنت تیکه های شیده و به ترنم باران دهدشت. درود محسن جان مرد فرهنگی دیروز ؛ امروز و فردای دهدشت ............
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 4 نظر

  • 1 ناشناس 1396/9/8 22:29:16

    چه نوشتی چرا الکی بعضی افراد را بزرگ می کنید؟تباری یه مغازه داره تو طوری ازش تعریف کردی که انگار نماینده مجلسه!بعدش هم تو مطالبی که نوشتی همش چرته واقعا این مطالب ارزش ندارن که سایت ها می زنند

    پاسخ
  • 2 ناشناس 1396/9/8 13:38:8

    هیج کار مثبتی نیازی نکرد تاالان

    پاسخ
  • 3 ناشناس 1396/9/8 13:37:26

    واقعا آقای رشیدی این مطالب راننویسی بهتره

    پاسخ
  • 4 بچه بلاد شاور 1396/9/8 3:0:8

    دلم برای محسن و لبو و نخود الماس تنگ شده است شهر نازنین من دهدشت مرا ببخش 

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها