سرو‌ سايه‌فكن سرحدات ايل از پای افتاد

سرو‌ سايه‌فكن سرحدات ايل از پای افتاد

(آخرين خاطره از كي عطا طاهري)

روز ششم فروردين از همان آدمرو كوچكي كه در تمام طول عمرش هيچگاه بسته نشد، وارد همان خانه باصفا مي شوم،در همان اتاق كوچك هميشگي كه گاه به طرز عجيبي ظرفيت گنجايش مهماني هاي بزرگ را داشت،مشغول مطالعه بود.

اين نشان از آن داشت كه تا آخرين لحظات،نه دست از مطالعه كشيد و نه بر بالشي لم داد و نه حتي در اوج بيماري بر بستري دراز كشيد؛ چونان شمشاد قد مي افراشت و چون سوسن زبان به اندرزمی گشود.

در بدو ورود قدري متاثر شدم، از هميشه تكيده تر می نمود.

احساس كردم شور و نشاط هميشگي كمتر شده است،اما احساس من اشتباه بود،لحظاتي نگذشت كه آغاز سخن نمود، با روحيه اي بسيار بالا و كلامي سخته و نيرومند.

دست در انبان خاطرات نمود و يكي از ناب ترين و شيرين ترين آنها را بيرون كشيد.

به راستي كليد شناخت شخصيت او را در لابلاي همين يك خاطره مي توان جستجو كرد.خاطره اي كه تكراري نبود و طي اين ساليان هرگز از او نشنيده بودم.

مي گفت روزگاري پيشتر،كی اسماعيل مظفري - مرد خردمند و دور انديش ايل -به خانه ام آمد و گفت سوالي دارم؛ شما كه خواهرزاده كلانتران بزرگ بويراحمد هستي،هم در خانواده دايي ها و هم عموها مثل بقيه طوايف و ايلات كشت و كشتار و زد و خورد براي كسب قدرت فراوان بود آيا شما براي فريب ما وانمود مي كني كه چنين نيستي يا واقعا آنگونه نيستي؟ در ادامه افزود اين سوال را قبلا مادرم نيز پرسيده بودوبعد ها نيز از من پرسيده شد.

وقتي نام مادر را آورد كمی بغض كرد،در طول اين ساليان با وجود نازكدلي فراوان هرگز نه اشك و نه بغضش را نديده بودم.

دل دريايي اش بي كرانه تر از آن بود كه آشكارا بغض كند يا اشكي بيفشاند.

اين پرسشي بود كه در آغاز جواني نيز مادرم از من پرسيد و حتي يك بار به شوخي گفت ترديد دارم كه آن كي عطا كه در اين خانواده ها پرورش يافته شما باشيد و پاسخ او به مادر بسيار غم انگيز بود.اشك هايم را از زير عينك پنهان كردم و دوست گرامي آقاي داورپناه نيز اينگونه كرد.

مادر مي خواهي نشانه بدهم كه بداني من همان كي عطا هستم؟ يادت هست در سنين سه چهارسالگي روزي قصد كتك زدنم كردي و من با خواهش گفتم كتكم نزن تا يك چيزمهمی را كه پيدا كرده ام بهت بدم. بي درنگ به او گفتم مادر « یک سیزن کلبه » برات پيدا كرده ام.

مادر نه تنها از كتك زدن من منصرف شد كه سرم را در آغوش گرفت و براي مدتي گريه كرد و ديگر هيچگاه آهنگ کتک زدنم نكرد.

اين خاطره مربوط به قريب يك قرن پيش است. براي نسل امروز شايد قابل درك نيست اما نوستالژي آن روزگار در پايان حيات اين بزرگمرد حس غريبي هم در خود و هم در ما ايجاد كرد.

نوشتن اين خاطره از آن جهت مهم بود كه سوالي كه مرحوم كي اسماعيل از او پرسيده سوالي است كه در ذهن اغلب كساني كه او را مي شناخته اند وجود داشت است. به راستي چگونه ممكن است فردي كه ميان آتش خون بزرگ شود اينگونه عاشق و مردم دار باشد.

چگونه به جاي اسلحه قلم را بر مي دارد.

چگونه مهر و دوستي را جايگزين كينه و انتقام مي كند.

وقتی ازکنفسیوس حکیم پرسیدندآیابایک کلمه میتوان زندگی راپاک نگهداشت؟اودرپاسخ میگوید:"آن یک کلمه محبت به دیگران است"محبت به دیگران که درمکتب اریک فروم "عشق برادرانه" نامیده میشود.

"عشق برادرانه یعنی عشق به همه ابنای بشر،واگرتوانایی دوست داشتن درماتکامل یافته باشدچاره ای جز دوست داشتن مردم نداریم"ودرحقیقت طاهری به این درجه ازانسانیت دست یافته بود.

و اينگونه است كه بایداذعان کرد يكي از تاثير گذارترين و با كمي اغماض موثرترين فرد حوزه فرهنگ استان طی نيم قرن اخیراو بوده است.

من وقتي قلم برداشتم كه چيزي بنويسم علاوه بر اينكه ياراي نوشتنم نبود، بيش از ده سال پيش مطلبي كوتاه در مجله وزين فراسو درباره زندگي او نوشتم تحت عنوان " از تعادل سرشار "

فكر كنم نكات ظريفي دارد و پيشنهاد مي كنم دوستداران آن بزرگوار حتما جستجو كرده و مطالعه كنند.

مرگ طاهري يك پيام مهم دارد و آنهم اينكه " كي عطا طاهري بویراحمدی هم ميميرد "

نه عمر حضر بماند نه ملك اسکندر/نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش!!

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 . 1397/1/10 13:34:21

    روحش شاد و یادش به تاریخ کهنمان گرامی . لطفا عکس از مراسم خاکسپاری بزاری .

    پاسخ
  • 2 دوگنبدان دیروز 1397/1/10 13:33:3

    درود. و تسلیت به ایلم بویر احمد از سر حد تا گرمسیر . باید آه کشید . و آخ گفت برا کی عطا و رفتنش . سخته که تاریخ زنده ای را از دست دادیم

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها