تکرار از سر غفلت

تکرار از سر غفلت

( نقدی بر نگره های رایج در باب فرهنگ سیاسی ایران)

فرهنگ سیاسی(1)، یکی از مفاهیم و دانش‌واژه‌های مهم علوم سیاسی است که عموما پس از جنگ جهانی دوم وارد ادبیات توسعه سیاسی شد. این دانش‌واژه به مفهوم امروزی آن، عمدتا در آمریکا و توسط برخی محققان علوم سیاسی نظیر گابریل آلموند(2) و سیدنی وربا(3) صورت‌بندی شد. این دو در کتاب معروف خود، یعنی «فرهنگ مدنی» (4)، به گونه‌شناسی فرهنگ سیاسی پرداختند (5). به غیر از این دو محقق، افراد دیگری نظیر لوسین پای، رابرت دال و حتی برخی مردم‌شناسان و جامعه‌شناسان نظیر آدام اولام و ساموئل بوراندر و... در این مبحث ورود کرده و آثاری به رشته تحریر درآوردند. عمده آثاری که در ایران و با عنوان فرهنگ سیاسی ایران نگاشته شده‌اند، عموما شامل دو دسته است: یکی آثاری که مستقیما با عنوان فرهنگ سیاسی ایران به مولفه‌های آن پرداخته‌اند، مانند: «فرهنگ سیاسی ایران» نوشته محمود سریع‌القلم، «انقلاب آرام (درآمدی بر تحول فرهنگ سیاسی در ایران معاصر)» نوشته محمدرضا شریف، «فرهنگ سیاسی در جمهوری اسلامی ایران» نوشته مسیح فارسون و مهرداد مشایخی، «فرهنگ سیاسی در ایران» نوشته جعفر رشیدپور کلوری، «فرهنگ سیاسی ایران» نوشته عباس مصلی‌نژاد و... . یک دسته دیگر از این آثار، مستقیما دارای عنوان فرهنگ سیاسی ایران نیست، منتها می‌توان آن را به نوعی درجهت تبیین فرهنگ اجتماعی و سیاسی ایران یا ایرانیان دانست که مولفان این آثار را هم نویسندگان داخلی و هم برخی مستشرقین و سیاحان تشکیل می‌دهند که از آن میان می‌توان به آثاری نظیر «خلقیات ما ایرانیان» تالیف محمدعلی جمالزاده، «موانع توسعه سیاسی در ایران» تالیف حسین بشیریه، «جامعه‌شناسی خودکامگی» تالیف علی رضاقلی، «چرا عقب مانده‌ایم؟» تالیف علی‌محمد ایزدی، جامعه‌شناسی خودمانی (چرا درمانده‌ایم؟) تالیف حسن نراقی، «ما چگونه ما شدیم؟» تالیف صادق زیباکلام، «قبله عالم» تالیف گراهام فولر، «نخبگان سیاسی در ایران» تالیف ماروین زونیس و... اشاره کرد. البته مقالات متعددی هم توسط برخی نویسندگان درخصوص فرهنگ سیاسی ایران نوشته شده که ذکر همه آنها از عهده این مقال خارج است، منتها باید توجه داشت که عمده این مقالات با کتب یادشده در تبیین مولفه‌های فرهنگ سیاسی ایران هم‌راستا و هم‌سو هستند. فرهنگ سیاسی ایران از همان ابتدا پاسخی بود به پرسش «چرا عقب مانده‌ایم؟» و از این لحاظ پیوند وثیقی با مباحث «توسعه سیاسی» پیدا کرد. این سوال مشترک عموم محققان فرهنگ سیاسی ایران بود و پیش‌فرض مشترک عمده آثار فرهنگ سیاسی ایران، این بود که ریشه توسعه‌نیافتگی ایران، به خود ما و فرهنگ سیاسی ما باز می‌گردد، منتها هرکدام از این محققان به مولفه‌ای خاص اشاره داشتند. به‌عنوان مثال برخی نظیر سریع‌القلم، به بافت عشیره‌ای جامعه ایرانی و صادق زیباکلام به عواملی نظیر عدم‌تثبیت نهاد علم در ایران و دیگران نیز به موارد دیگری از مولفه‌های فرهنگ سیاسی ایران به‌عنوان عامل اصلی عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی اشاره می‌کنند، منتها وجه‌مشترک عمده میان این نویسندگان، تاکید بر عامل «درونی» به‌عنوان علت اصلی توسعه‌نیافتگی ایران است که البته در ادامه به نقد این نگاه خواهیم پرداخت؛ نقدهایی که به نگره غالب و رایج در کتب راجع به فرهنگ سیاسی ایران وارد است به شرح زیر است:

1- اولا نباید فراموش کرد که عمده این آثار واجد مولفه‌های نوآورانه خاصی نیستند و باید آنان را نوعی خوانش بومی از آثار نویسندگانی نظیر آلموند، پاول، دال و لوسین پای دانست. غلبه رفتارگرایی در آثار این نویسندگان، خود را در قالب خوانش‌های پوزیتیویستی از فرهنگ سیاسی ایران نشان می‌دهد و این مساله‌ای است که با مراجعه به آثار نویسندگان داخلی می‌توان دریافت. همین رویکرد سبب شده اغلب محققان فرهنگ سیاسی ایران، صرفا به توصیف و نه تحلیل فرهنگ سیاسی ایران بپردازند. جالب آن که در خود غرب هم رویکردهای اثبات‌گرایانه آلموند و پاول، موردانتقاد برخی محققان قرار گرفته است که همین انتقادات را می‌توان به رویکردهای غالب بر آثار راجع به فرهنگ سیاسی ایران وارد دانست. به‌عنوان مثال، ویلیام بوستاک، «تفکیک سیاست از جامعه و درک رفتار سیاسی افراد بدون استناد به جامعه» یا «بررسی فرهنگ به شیوه‌های طبیعت‌انگارانه» را به‌عنوان پیش‌فرض‌های غلط نظریات رایج فرهنگ سیاسی برمی‌شمرد. برخی نیز معتقدند این نظریات از تبیین امور طفره می‌روند. بوستاک مدعی است که نوع‌شناسی آلموند و وربا از فرهنگ سیاسی بر پایه معیارهای توصیفی و نه تحلیلی استوار است و چون آن دو از هیچ‌گونه ساخت نظری استفاده نمی‌کنند مفهوم فرهنگ سیاسی در آثار آنها فاقد قدرت تبیین و پیش‌بینی است. بوستاک همچنین می‌گوید تحلیل فرهنگ سیاسی در سطح فردی، نادرست و به شکل فاحشی گمراه‌کننده است. بوستاک همچنین معتقد است که دانشمندان علوم سیاسی نباید ویژگی‌های یک فرهنگ سیاسی را به فرهنگ سیاسی دیگر تعمیم دهند، زیرا هر فرهنگ سیاسی، یکتا و منحصربه‌فرد است.(6) اهم انتقادات وارده به نظریات رایج فرهنگ سیاسی را می‌توان چنین بیان کرد:

‌عرفی‌شدگی سیاسی، تکنولوژیک و سرمایه‌داری را به صورت یک آرمان مطرح می‌کنند. دارای مفروضاتی نارسا، مبهم، اثبات‌نشده یا نادرست هستند. تقلیل‌گرا، اسیر یک فرهنگ خاص، فاقد قدرت تبیین و توصیفی هستند. جزءنگر و نه کل‌نگر و مبتنی‌بر گمانه‌زنی هستند. ایستا، از لحاظ روش محدود و متوجه رفتارهای انفعالی و شرطی و نه رفتارهای فعال و خودانگیخته هستند.(7)

2- تاکید بیش‌ازحد بر موانع درونی نیز یکی از انتقادات جدی وارد بر این نگره‌هاست. نگارنده معتقد است که در بحث از موانع توسعه‌یافتگی و مولفه‌های فرهنگ سیاسی، باید تناسبی منطقی و واقع‌بینانه، میان عوامل «درونی» و «بیرونی» ایجاد کرد. نه می‌توان به بهانه ضعف‌های درونی، عامل بیرونی (به‌ویژه استعمار) را نادیده گرفت و نه به بهانه عامل بیرونی از ضعف‌های درونی (خصوصا ضعف‌هایی که ریشه در شخصیت و افکار ما دارد)، چشم‌پوشی کرد. تاکید صرف بر عوامل درونی یا بیرونی ریشه در نگاه‌های سویافته‌ای دارد که به ترتیب مبتنی‌بر اصول مکاتب «نوسازی» و «وابستگی» و خوانش‌های این دو مکتب از مساله توسعه سیاسی است که مبداء نگاه اول را باید در گرایش‌های لیبرالی و مبداء نگاه دوم را در قرائت‌های چپ (خصوصا خوانش حزب توده‌ای از توسعه و تاکید بر امپریالیسم به‌عنوان عامل عقب‌ماندگی) در تاریخ معاصر ایران دانست، ضمن آنکه همچنان، سایه نگاه اول بر آثار مکتوب فرهنگ سیاسی ایران سنگینی می‌کند. دیدگاه اول معتقد است «توهم توطئه»، طی صد سال اخیر، همواره یکی از مولفه‌های ثابت فرهنگ سیاسی ایران بوده است. در پاسخ باید گفت که استعمار نه یک توهم بلکه یک واقعیت تاریخی حداقل پانصدساله است. استعمار طی پانصد سال اخیر، تطوراتی داشته و به اشکال گوناگونی درآمده، چنانکه از استعمار کلاسیک به استعمار نو و سپس استعمار فرانو تغییرشکل داده لکن اصل استعمار، همچنان به قوت خود باقی است.

3- مولفه‌های برجسته فرهنگ سیاسی ایرانیان نظیر عدالت‌طلبی، فرهنگ شهادت‌طلبی (که نمونه متعالی آن را در جنگ هشت‌ساله و خلق متعالی‌ترین صحنه‌های انسانی شاهدیم)، صلح‌جویی، دفاع از حق و... از مواردی است که همواره موردغفلت نویسندگان این حوزه قرار داشته که نگارنده معتقد است این نگاه ریشه در نوعی فوبیا و رعب نسبت به فرهنگ مدرن و حس خودکم‌پنداری و تحقیر ملی دارد که خصوصا اواخر قاجار و کل دوره پهلوی بر ذهنیت‌های نخبگان ما اثر گذاشته و هنوز هم رسوبات آن در ذهن برخی نویسندگان ما وجود دارد.

4- غفلت از دین و خصوصا مولفه‌های فرهنگ سیاسی شیعه در آثار عمده این نویسندگان کاملا مشهود است. اصول اعتقادی (اعم از اعتقاد به توحید و معاد)، اصول ارزشی (فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگ امر به معروف و نهی‌ازمنکر و...) و اصول نمادین (نظیر مناسبت‌های مذهبی ازجمله محرم و صفر و اربعین)، همه و همه نقش بسیار پررنگی در به ثمررساندن انقلاب اسلامی و به‌تبع، بازتولید و خلق مولفه‌های مهم و جدیدی در فرهنگ سیاسی ایران داشته‌اند. نگارنده بر این باور است که اصولا خوانش اثباتی رایج از فرهنگ سیاسی ایران، توان درک چنین مولفه‌هایی را ندارد.

5- فهم پدیدارشناختی و ناقص از فرهنگ سیاسی ایران، یکی از انتقادات وارده به برخی از این آثار است که عمدتا ناظر بر آثار مستشرقانی است که راجع به احوالات و خلقیات فردی و اجتماعی ایرانیان مطالبی نگاشته‌اند. این آثار، خود، موجب خطاهای بعضا فاحشی در فهم و توصیف برخی آداب فردی و اجتماعی رایج می‌شود، چه رسد به مولفه‌های فرهنگ سیاسی که به مراتب نیازمند دقت و تعمق بیشتری است. به‌عنوان نمونه استاد مطهری در جلد اول کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، فهم خاورشناسان را مورد نقد قرار می‌دهد و از باب مثال درمورد گوبینو نویسنده کتاب «سه سال میان ایرانیان» می‌نویسد: «همین کنت گوبینو سابق‌الذکر که در زمان ناصرالدین‌شاه در ایران اقامت داشته و زبان فارسی را خوب تکلم می‌کرده، در کتابی که به نام سه سال در ایران به زبان فرانسه منتشر کرده و به فارسی ترجمه شده است، آنجا که کیفیت احوالپرسی‏ ایرانیان را شرح می‏دهد، می‏گوید: «پس از آنکه شما و صاحبخانه و جمیع حضار نشستید شما به طرف صاحبخانه رو می‏کنید و می‏گویید آیا بینی شما فربه است؟ صاحبخانه می‏گوید در سایه توجهات باری‌تعالی بینی من فربه است، بینی شما چطور؟... من در بعضی مجالس دیده‏ام که حتی پنج مرتبه این را از یک نفر سوال کرده‏اند و او پاسخ داده است و حتی شنیدم در توصیف... (یکی از علمای تهران) می‏گفتند که از بزرگ‌ترین خصائلش این بود که وقتی به ملاقات یکی از بزرگان می‏رفت نه‌تنها درخصوص بینی وی و متعلقان وی پرسش می‏نمود بلکه راجع به بینی تمام نوکرها و حتی دربان استفسار می‏کرد.»

ملاحظه کنید که این مرد در اثر عدم‌آشنایی کامل به تعبیرات زبان فارسی و گمان اینکه در جمله «دماغ شما چاق است؟» منظور از کلمه دماغ، بینی و منظور از چاقی، فربهی است دچار چه اشتباهی شده و به چه صورت مسخره‌آمیزی آن را نقل کرده است.»(8)

6- یکی از نارسایی‌های جدی این آثار، درک ایستا و تلقی مکانیستی و غفلت از سیالیت فرهنگ سیاسی است. فرهنگ سیاسی به دلیل آن که همواره در متن یک ارگانیسم زنده حیات اجتماعی حضور دارد و ناظر بر تعامل دوسویه میان فرهنگ و سیاست است، همواره امری پویاست و غفلت از این پویایی در آثار رایج فرهنگ سیاسی ایران، باعث تعمیم‌های ناروا و تلقی‌های ایستا از مولفه‌های فرهنگ سیاسی ایران شده است. به‌عنوان مثال با انقلاب اسلامی، مولفه‌های جدیدی وارد فرهنگ سیاسی ایران شد که با خوانش‌های فعلی، قابل‌تبیین نیست و این خود، ضرورت تغییراتی اساسی در نگره‌های رایج فرهنگ سیاسی ایران را دوچندان می‌کند.

پانوشت‌ها: 1- Political culture 2- Almond 3- Verba 4- Civic culture 5- البته هدف اصلی این دو، ترویج و ترجیح فرهنگ سیاسی آمریکا بود که بعدها منتقدانی نظیر گرهارد لمبرا با نگارش کتاب سیاست در سوئیس و آرند لیجفارد نیز با نگارش کتاب سیاست در هلند درصدد برآمدند تا عکس نگره آلموند را اثبات کنند و این دو کتاب اخیر را در واقع می‌توان کوششی برای اثبات برتری دو فرهنگ سیاسی سوئیس و هلند نسبت به فرهنگ سیاسی آمریکایی دانست. 6- رونالد چیلکوت، نظریه‌های سیاست مقایسه‌ای، ترجمه وحید بزرگی و علیرضا طیب، انتشارات رسا، صص367-365. 7- همان، صص372-371. 8- مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ص15 و 16.

* پژوهشگر علوم سیاسی

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 2 نظر

  • 1 جبارنژاد 1397/1/20 16:21:30

    سلام. خیلی ممنون از نکته بجایی که تذکر دادید. البته نقل قولی که آمد از مرحوم مطهری بود و در مقدمه کتاب آمده بود. همان گونه که میدانید پی نوشت های کتاب از استاد مطهری است و بعضا حجم نوشته های ایشان در این کتاب از مطالب علامه بیشتر است.

    پاسخ
  • 2 ناشناس 1397/1/16 16:27:52

    اصول فلسفه و روش رئالیسم از علامه طباطبایی بود نه مطهری

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها